مادر و دختری را در تقابل باهم می‌گذارد که هردو عاشق یک مردند. مادر که بیوه‌ی سالخورده‌ای است بر حریف پیروز می‌شود و با دوست خود ازدواج می‌کند. از این لحظه به بعد آتش جنگ میان دو رقیب، به جای آنکه فروکش کند، هردم بالاتر می‌گیرد... خانه را ترک می‌گوید و با یک خدمتگزار درباری ازدواج می‌کند؛ ولی هنوز سالی نگذشته است که شوهر را رها می‌کند و به خانه نزد مادر بازمی‌گردد

آدلائید [Adelaide] ژوزف آرتور دو گوبینو

آدلائید [Adelaide]. داستانی از ژوزف آرتور دو گوبینو1 (1816-1882)، نویسنده‌ی فرانسوی که تا 1913 چاپ‌نشده برجای ماند. معمولاً این داستان همراه با داستان «دوشیزه ایرنوا» در یک مجلد منتشر می‌شود. داستان آدلائید در محیط زاهدانه‌ی یک مجتمع کوچک آلمانی روی می‌دهد و مادر و دختری را در تقابل باهم می‌گذارد که هردو عاشق یک مردند. مادر که بیوه‌ی سالخورده‌ای است بر حریف پیروز می‌شود و با دوست خود ازدواج می‌کند. از این لحظه به بعد آتش جنگ میان دو رقیب، به جای آنکه فروکش کند، هردم بالاتر می‌گیرد.

مرد بیچاره که مابه‌النزاع این دو زن کینه‌توز است مظلومی است اهل تسلیم. او با نوعی فرمانبرداری بار سنگین زیبایی خود را، که هرگز به خاطرش خطور نکرده است که آن را به نیروی تقدیر نسبت دهد، بر دوش می‌کشد. دو زن آرام می‌گیرند، در حالی که با گذشت زمان آدونیس2 آبستن می‌شود و صاحب اقتدار؛ در این هنگام آدلائید خانه را ترک می‌گوید و با یک خدمتگزار درباری ازدواج می‌کند؛ ولی هنوز سالی نگذشته است که شوهر را رها می‌کند و به خانه نزد مادر بازمی‌گردد. دو زن به‌قدری به نفرت‌ورزیدن به یکدیگر و آزاردادنِ یکی شوهر خود و دیگر ناپدری خود عادت کرده‌اند که دیگر نمی‌توانند جدا از هم زندگی کنند.

از فرط کینه به یکدیگر سرانجام خموشانه به هم احترام می‌ورزند و در احساس مشترک تحقیر نسبت به کسی که در طی سالیان مدید موضوع مورد نزاع عشق‌شان بوده است خود را متحد می‌یابند. آدلائید شاید از جهت هنری کامل‌ترین داستان گوبینو باشد. بالأ‌خره زمانی که فراموش می‌کند که نظریه‌پرداز تبعیض نژادی بوده است به الهام خود روی می‌آورد. داستان از نظر روان‌شناختی صبغه‌ی استاندالی دارد.

اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش

1. Joseph Arthur de Gobineau 2. Adonis

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...