آشنایی‌زدایی از چهره‌ی معروف بازیگران | الف


پتر هندکه با رمان، نمایشنامه، فیلمنامه و شعر حضوری فعال در عرصه‌ی ادبیات داشته است. این نویسنده‌ی اتریشی معاصر که جوایز ادبی بسیار و در صدر آن‌ها نوبل 2019 را در کارنامه‌ی خود دارد، همواره با رویکردی آوانگارد و تجربه‌گرایانه به روایت قصه‌های خود در مدیوم‌های مختلف اعم از داستان‌های بلند، رمان و نمایش پرداخته است.

خلاصه نمایشنامه سواری روی دریاچه کنستانس» [Ritt über den Bodensee یا The ride across Lake Constance] پیتر هاندکه

نویسنده‌ای که به سبب موضع‌گیری‌های سیاسی و مانیفست‌های بحث‌برانگیزش همواره نویسنده‌ای پرحاشیه به شمار می‌آمده و روش‌های خلاقانه‌ی او در برخورد با زبان و حضور مؤلف در متن غالباً توجه منتقدان را برانگیخته است؛ به طوری که همواره اظهار نظرهای متناقضی درباره‌ی آثار او وجود دارد. هندکه از همان اولین آثارش، «دشنام به تماشاگران» و «ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی» سبک متمایز خود را تثبیت کرد و نزد طیف گسترده‌ای از مخاطبان ادبیات جایگاه خود را یافت.

نمایشنامه‌ی «سواری روی دریاچه کنستانس» [Ritt über den Bodensee یا The ride across Lake Constance] از جمله آثار پرجنجال هندکه در حوزه‌ی درام‌نویسی است. اهمیت این نمایشنامه چنان است که زمانی به‌عنوان ماده‌ی درسی برای دانشجویان هنرهای نمایشی از جانب بهرام بیضایی توصیه شده و همین مسأله قاسم هاشمی‌نژاد را واداشته تا با ملاحظات زبانی خاصی که در متن نهفته است، آن را به فارسی برگرداند. مترجم در برگرداندن این نمایشنامه، کوشیده راهی میانه را در محاوره و رسمیت زبانی پیش بگیرد و برای رعایت صحت و دقت در این موضوع، به مقابله میان ترجمه‌های آلمانی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی پرداخته است. از این‌رو مخاطب با نوعی متفاوت از شکسته‌نویسی در متن روبرو می‌شود که برای درک آن نیاز به مطالعه‌ی توضیحات مترجم در ابتدای کتاب است.

هندکه نمایشنامه‌ی «سواری روی دریاچه کنستانس» را در ادامه‌ی نمایشنامه‌ی پست‌مدرنیستی «کاسپار» که بر نقش زبان در تمدن تأکید دارد، نوشته است. او در این متن کوشیده بر جزئی‌ترین رفتارهای غالب در انسان امروزی متمرکز شود و از منظری بسیار نزدیک و با مصداق‌هایی به‌شدت عینی به تحلیل آن‌ها بپردازد؛ درواقع رفتارهای زندگی روزمره از قبیل دلبستگی، داد و ستد و امرار معاش را بدون در نظر گرفتن چارچوبی خاص و به شکلی آزاد به تصویر کشیده است. هندکه اصطلاح «بازی آزاد نیروها» را برای این مبحث به کار می‌برد. در این بازی که از قضا بسیار مورد نقد دنیای تئاتر قرار گرفته، قرار است آدم‌ها خودِ حقیقی‌شان را بروز دهند و از ملاحظات و آداب بازدارنده‌ی مرسوم بپرهیزند.

گروهی از منتقدان بازی آزاد نیروها را شگردی از هندکه دانستند که خود در صدد ایجاد قید و بند و استثمار آدم‌ها در عرصه‌ی اعمال روزمره‌شان است؛ موضوعی که اکیداً از جانب هندکه رد شد. او همواره خواسته دست شخصیت‌ها را چه در داستان و چه در درام، برای هرگونه ابتکار عملی باز بگذارد. این ویژگیِ سبکی هندکه به‌ویژه در تئاتر که به تصمیم‌گیریِ لحظه‌ای کاراکترها در صحنه بستگی دارد، نمود خاص و مهمی پیدا می‌کند. آن‌چه در نمایشنامه نیز آمده در خدمت همین آزادی عمل و انتخاب پیش می‌رود و محدودیت‌ها را تا حد ممکن از روی بازیگران برمی‌دارد. کنش‌های آن‌ها گرچه در متن پیش‌بینی شده، اما هر بازیگر در صحنه، فارغ از ویژگی‌های تیپیکالی که هندکه برایش در نظر گرفته، به شکلی قدرقدرت ظاهر می‌شود.

در میان قالب‌هایی که هندکه برای توصیف این نمایشنامه نام می‌برد، به «فارس» نیز اشاره شده است. این شکل از درام که شاید به نوعی به کارناوال هم بتوان تشبیه‌اش کرد، آمیخته‌ای ابزورد از نمادهای تراژیک و کمیک را در خود دارد. هندکه خود معتقد است که فارس نیز به تنهایی قادر به اثبات نوعی خاص از ژانر در کار او نیست و به همین‌خاطر دقیق‌ترین تعبیری که می‌تواند برای شرح اثرش استفاده شود ترکیبی از تراژدی، کمدی و فارس است و شاید نتوان این اثر را به طور مستقل در هیچ کدام این‌ها جای داد. از منظر هندکه این متن همه نوع ژانری را در خود می‌گنجاند و انواع طبقه‌بندی‌ها را پس می‌زند تا جایگاه و تعریف منحصربه‌فرد خود را در این میان به مخاطب عرضه کند.

همان‌طور که از پیشینه‌ی کار هندکه پیداست و در تشریح این کارش نیز همین گونه است، بازیگران اسم و نقش خاصی ندارند. هر بازیگری بر مبنای اسم و کاراکتر واقعی خود به نقش شکل می‌دهد. به همین ‌خاطر است که مترجم از اسامی اولین بازیگرانی که در نقش‌های این نمایشنامه ظاهر شده‌اند؛ از جمله امیل یانینگز، بازیگر مشهور سوییسی، استفاده کرده است. درواقع اسم بازیگران با خود تصویری را که مخاطب از آن‌ها و تاریخچه‌ی کاری‌شان دارد متبادر می‌کند. هندکه به هیچ وجه با این نوع از سوگیری مخالف نیست، زیرا او در متن‌اش به قدر کافی بر آشنایی‌زدایی از چهره‌ی معروف بازیگران تکیه کرده است. هندکه کوشیده تجربه‌ای متفاوت از کلیشه‌های مرسوم برای مخاطبان‌اش بسازد و در این میان بر پویایی ذهن آدم‌ها چه در مقام بازیگر و چه در جایگاه مخاطب تأکیدِ بسیار کرده و به همین دلیل خواندن متن «سواری روی دریاچه‌ی کنستانس» با تجارب معمولی که در نمایشنامه‌ها دیده می‌شود، تفاوت‌های بنیادین دارد و خواننده در این درام باید خود را بیش از هر چیز برای مواجهه با بازی‌‌های تصویری و کلامی غافلگیرانه‌ی هندکه آماده سازد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...