در جست‌وجوی ظرفیت‌های شعر عرفانی در رمان | اعتماد


رمان «یک ربع مانده به آخر» اثر فائقه درویش در قالبی عاشقانه عرفانی نوشته شده است. در این رمان مخاطب با دختری به نام نهال همراه می‌شود که نقص جسمانی‌اش، او را به سمت درونگرایی و دنیاگریزی سوق می‌دهد. او دست‌هایش را در مقابل دنیا به نشانه تسلیم بالا برده است و در انتظار آخرین تیر خلاصی نشسته که جسم بی‌انگیزه او را از صحنه زندگی محو کند. نهال دختری است که آرزوهایش را در پاهایش دفن کرده و انگیزه‌هایش را در فراز و نشیب روزهای کودکی تا جوانی به دست باد سپرده است. نهال در عین حالی که دختری بسیار آرام و مهربان است و برای خانواده نماد صبر و گذشت محسوب می‌شود، اما خود با روحی آشفته و شکسته دست در گریبان است.

یک ربع مانده به آخر  فائقه درویش

در این رمان، مخاطب با روح انسانی رخوت‌زده همراه می‌شود و با او به سمت تحول پیش خواهد رفت. نویسنده این رمان، به شیوه‌ای روان و با اتفاقاتی غیرقابل حدس مخاطب را با خود همراه می‌کند و با استناد و تکیه بر اشعار مولانا و تفاسیر این شعرها به شیوه‌ای بی‌بدیل تفاوت میان عشق حقیقی و مجازی را به تصویر می‌کشد. «یک ربع مانده به آخر» داستانی سرشار از معناهایی است که مخاطب را به فکر وامی‌دارد و در نهایت حرف‌های زیادی در پس هر جمله برای مخاطب قرار داده شده است که کشف و درک این مفاهیم، لذت خواندن این رمان را دوچندان می‌کند.
در عین حال به لحاظ ویرایشی نقص‌هایی در بعضی قسمت‌های این کتاب دیده می‌شود و همچنین انتظار می‌رود نویسنده این اثر همان‌طور که روی فضاسازی‌های داستان به زیبایی کار کرده است در آثار بعدی خود روی شخصیت‌پردازی کاراکترهای داستان نیز بیشتر کار کند.

یکی از ویژگی‌هایی که رمان «یک ربع مانده به آخر» را با رمان‌های دیگر متفاوت کرده است، تلفیق عشقی زمینی با عشقی آسمانی و همچنین استفاده از مضامین نغز اشعار مولاناست که چندان در ادبیات داستانی ما کار متداولی نیست و از این نظر تجربه قابل اعتنایی محسوب می‌شود. چنین تلفیق‌هایی به خلق آثاری با درونمایه‌های حایز اهمیت و با مفهوم منجر می‌شود. این موضوع را می‌توان به‌طور آشکار از طرح جلد گرفته تا مفاهیم جاری در کتاب، در رمان «یک ربع مانده به آخر» دید. کتابی که می‌تواند اثری جذاب و خواندنی برای افرادی باشد که دوست دارند با مفاهیم عرفانی در قالب داستانی عاشقانه آشنا شوند.

بخشی از کتاب را در ادامه می‌خوانید:
«وارد اتومبیلی شدم که با زمین فاصله زیادی نداشت. احساسی متفاوت با سوارکاری. نزدیک زمین بودن کمی‌ آرامم می‌کرد، ولی سرعت اتومبیل من را از این نزدیکی زیاد به خاک، می‌ترساند. ارتفاع و سرعت دو فرق اساسی اسب و اتومبیل بود. با اسب از زمین فاصله گرفتم ولی در آرامش با او آهسته و آرام قدم زدم ولی در پیست اتومبیل‌رانی به زمین نزدیک شدم و لذت سرعت را چشیدم. تا زمانی که سوار بر اسب آرزوهای‌مان می‌تازیم، حسرت کسانی که از یک پیاده‌روی دلچسب لذت می‌برند را می‌خوریم و هنگامی که باید مسیر زندگی را پیاده طی کنیم در حسرت سوارشدگان هستیم. تجربه هر دو حال در یک روز به من آموخت سواره و پیاده بودن فرقی نمی‌کند، مهم، کیفیت عبور از مسیر است. مهم، حال دل است و مهم، خیلی چیزهایی می‌تواند باشد که در مادیات نمی‌گنجد.
در پیست اتومبیل‌رانی، آهسته راندن درست مثل آهسته دویدن در مسابقه دو است. هر چند کم‌تجربگی به من اجاز‌‌ه سرعت زیاد را نمی‌داد ولی آهسته راندن هم کسل‌کننده بود. سرعت حرکت شهاب آنقدر بالا بود که عبورش از کنارم لرزه بر اندام اتومبیلی که فرمانش در دستانم بود، می‌انداخت...

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...