سالهای-کارآموزی-ویلهلم-مایستر-یوهان-ولفگانگ-گوته

بورژوازاده‌ای است شاعر... نمایشنامه‌های متعددی نوشته که میل دارد آنها را به روی صحنه بیاورد... روابطی با هنرپیشه‌ای به نام ماریان دارد... در هرمرحله از زندگی، زنی چون آیینه‌ی او در مقابلش قرار می‌گیرد... دخترک بازیگر و شخصیت ویژه و معمایی چنگ‌نواز پیر... به خواندن شکسپیر روی می‌آورد... گروه «فرزانگان» نظارتِ پنهانی و از دور بر تربیت او دارد... با غم فراق و اندوه آشنا می‌شود... دل او را می‌رباید و با او ازدواج می‌کند... در سراسر زندگی و تا آخرین نفس «کارآموز» باقی می‌مانیم... چشم‌اندازی همه‌جانبه

سال‌های کارآموزی ویلهلم مایستر [Wilhelm Meisters Lehrjahr یا Wilhelm Meister's Apprenticeship] مهم‌ترین رمان یوهان ولفگانگ فون گوته1 (1749-1832)، شاعر آلمانی، است که پس از بیست سال کار روی آن در 1796 منتشر گردید. این اثر مؤخر از رسالت تئاتری ویلهلم مایستر است که نخستین تحریر آن و مقدم بر «سال‌های سفر ویلهلم مایستر» است که مدت درازی بعد از آن انتشار یافت.

ویلهلم مایسترِ جوان بورژوازاده‌ای است که با آنکه مسیرِ زندگی او رو به سمت کسب و کار دارد، به دو علت به سوی تئاتر کشانده می‌شود: شاعر است و نمایشنامه‌های متعددی نوشته است که میل دارد آنها را به روی صحنه بیاورد؛ وانگهی روابطی با هنرپیشه‌ای به نام ماریان دارد. به تصور اینکه ماریان به او خیانت می‌کند؛ او را ترک می‌گوید؛ اما چنان دچار یأس می‌شود که دوستش، ورنر2 که شریک کارهای تجاری او نیز هست، به او توصیه می‌کند که برای سرگرمی خود سفری بکند؛ شاید اعتباری هم برای کسب و کار مشترکشان به دست آورد. تازه حرکت کرده است که به زوج جوانی برمی‌خورد و شریک بدبختی‌ها و گرفتاری‌های آنها می‌شود و همراه آنها به نزد قاضی می‌رود. موضوع ربودنی در میان است.

سال‌های کارآموزی ویلهلم مایستر [Wilhelm Meisters Lehrjahr یا Wilhelm Meister's Apprenticeship]

دختر جوانی که از زندگی بورژوایی خود خسته شده است، به دام فریب مدیر یک گروه تئاتر سیار به نام ملینا3 می‌افتد. بدین‌ترتیب، ویلهلم، از روی تصادف درست قدم در همان محیطی می‌گذارد که همیشه برایش جاذبه‌ای سحرآمیز داشته است. بین افراد گروهِ تئاتر سیار، دختر کوچکِ ظریف، زیبا و بیمارگونه‌ای به نام مینیون4 را کشف می‌کند و دخترک را از محیط خشن تئاتر خارج می‌کند و زیر حمایت خود می‌گیرد. به علاوه، به شخصیت ویژه و معمایی چنگ‌نواز پیری که از مینیون جدایی‌ناپذیر است نیز علاقه‌مند می‌شود. اینگونه ملینا به آسانی موفق می‌شود که ویلهلم را به گروه تئاتری خود علاقمند کند و وادارش سازد تا هزینه‌های مالی آن را تأمین کند. همه با هم سفر می‌کنند و مرد جوان وارد حلقه‌ی این افراد مشکوک می‌شود؛ خاصه آنکه زنی به نام فیلینه5 که نقش‌های سبک را برعهده دارد، همان نقش را در زندگی واقعی نیز ایفا می‌کند.

این زن، با عشوه‌گری‌های خود، ویلهلم را مفتون خود می‌کند و تقریباً وادارش می‌سازد که ماریان را که هنوز ویلهلم به یافتن دوباره‌ی او امیدوار است، فراموش کند. کُنتی گذری در مسافرخانه با گروه تئاتر آشنا می‌شود و چون قصد دارد که در قصر خود، به مناسبت دیدار شاهزاده، سرگرمی‌هایی ترتیب دهد، گروه تئاتر را با خود به قصر می‌برد. بدین‌ترتیب، ویلهلم وارد صحنه‌ی یک تئاتر جدید یعنی زندگی درباری می‌شود و مورد التفات خانم بارونی قرار می‌گیرد.

در این دوره از زندگی خویش است که به توصیه‌ی یک درباری، به نام یارنو6 به خواندن شکسپیر روی می‌آورد؛ شکسپیر مسحورش می‌سازد و او را به جوهر حیات رهنمون می‌شود. بعد از رفتن شاهزاده، گروه را مرخص می‌کنند. گروه در حین عبور از جنگلی مورد حمله‌ی راهزنان قرار می‌گیرد و ویلهلم از بخت بد مجروح می‌شود و چیزی نمانده است که زندگی خود را از دست بدهد. خوشبختانه بین سوارانِ بزرگ‌زاده‌ای که برای نجات آنها از شر راهزنان سر می‌رسند، زنی که هویت او برای ویلهلم روشن نیست، و ویلهلم در خاطره‌اش او را آماتسونن7 (آمازون) می‌نامد، ویلهلم را برای معالجه نزد پزشک خود می‌برد و بعد ناپدید می‌شود. با ناپدیدشدن این زن، موضوع دیگری، مانند موضوع ماریان، برای دلتنگی و اندوه ویلهلم به وجود می‌آید.

بعد از این واقعه، گروه ملینا متفرق می‌شود و ویلهلم (همچنان همراه با مینیون و چنگ‌نواز) با مدیر جدیدی به نام زرلو8 شریک می‌شود؛ اولین مردی که در کار تئاتر به راستی صاحب تجربه است و ویلهلم می‌تواند به کمک او به حل مسائلی بپردازد که آن‌همه فکرش را مشغول کرده است. خواهر زرلو، به نام اورلیه9 که دوستش لوتاریو10 ترکش کرده است، ویلهلم را به عنوان محرم راز برمی‌گزیند و به او علاقه‌مند می‌شود؛ بدون اینکه ویلهلم بتواند او را از نومیدی و هیجانش، که او آن را با لحن پرشور یک هنرپیشه بیان می‌کند، نجات دهد. در همین‌جا وجه مشترک رسالت تئاتری و این اثری که ما درباره‌ی آن سخن می‌گوییم پایان می‌یابد.

ویلهلم، بعد از مرگ اورلیه، روانه‌ی قصر لوتاریو می‌شود تا او را به سبب رفتار زشتش مورد سرزنش قرار دهد. ولی با گروه عجیب و غریبی به نام گروه «فرزانگان» برخورد می‌کند. نقش این گروه، نظارتِ پنهانی و از دور بر تربیت کسانی است که خود آنها را برمی‌گزیند. ویلهلم گزارشی از تمام سفرهایش را در پیش آنها می‌یابد، و نیز نوشته‌ای که حاوی اندرزی است که او باید به‌عنوان دستورالعمل به کار بندد. در میان این گروه فرزانگان است که او آمازون خود را، که آن‌همه در شوق دیدارش می‌سوخت، می‌یابد. او ناتالیه و در کنار او دوستش ترزه11 است؛ زنی با هوش عملی و توانی خستگی‌ناپذیر، که زن لوتاریو خواهد شد و شریک گرایش‌های قلبی ویلهلم. تا آخرین لحظه نمی‌دانیم که سرنوشت، ویلهلم را به طرف کدام‌یک از این دو زن سوق خواهد داد. سرانجام، ناتالیه دل او را می‌رباید و با او ازدواج می‌کند: زنی که در توازنی کامل، بشردوستیِ متعالی و مذهبی را با اخلاص کامل تلفیق می‌کند.

سال‌های کارآموزی ویلهلم مایستر [Wilhelm Meisters Lehrjahr یا Wilhelm Meister's Apprenticeship]

این اثر که قرار بود رمان تئاتر باشد، بعد از اولین قسم، هدف خود را رها می‌کند: «حرفه‌ی تئاتری مایستر». در حقیقت از سال 1780 به بعد، مسئله‌ی اساسی برای گوته، مسئله‌ی شکل‌گیری انسان بود. رمان شرح و تفصیل تجربه‌ای آموزشی است که طی آن نویسنده تنها به بیان مسائل مربوط به اولین سال‌های کودکی اکتفا نمی‌کند. از دیدگاه گوته، ما در سراسر زندگی و تا آخرین نفس «کارآموز» باقی می‌مانیم و باید به نحوی زندگی کنیم که شکوفایی خود را محقق سازیم. مهم این است که از هرگونه انحرافی بپرهیزیم. هرگونه تکلیفی که از خارج تحمیل شود، هرگونه دستورالعمل مطلقِ بیگانه با وجود درونی فردی ما، مورد تنفر گوته است. آزادی، به‌زعم گوته، مستلزم این است که در هرموجودی آنچه در او به ودیعت نهاده شده است، بسط و تکامل یابد؛ آنچه بنابر گفته‌ی ارسطو که بسیار موردپسند نویسنده است، «کمال اول» او محسوب می‌شود. کاری بسیار دشوار، زیرا نمی‌توان در آن اشتباه کرد: قله‌ای که ویلهلم به آن دست یافت، برخلاف آنچه مدت‌ها تصور می‌رود، شعر یا تئاتر نیست، بلکه زندگی فعال است.

در اطراف تضاد موجود میان این دو زندگی است (تضادی که آن را در «تورکواتوئاسو» مشاهده می‌کنیم یا شخصیت‌های خود تاسو12 و آنتونیوس13 دولتمرد در مفهوم عملی آن) که رمان شکل می‌گیرد: به عبارت دیگر، می‌توان گفت که در آن به ما نشان داده می‌شود که چطور با گذشت زمان، یک تاسوی بالقوه بدل به آنتوان می‌شود. ویلهلم به نوبت، از محیط‌های اجتماعی گوناگون می‌گذرد: گروه هنرپیشگان، جهان بورژوازی اولین سال‌های زندگی‌اش، زندگی در قصر و محیط درباری، حلقه‌ی زاهدان کیش لوتر که در اعتراض یک روح زیبا از آن سخن رفته است، که در آن، پرورش «کمال» مذهبی‌ای، متضاد با آموزش غیرمذهبی ویلهلم، نشان داده شده است. تمام این محیط‌های گوناگون در کنار هم قرار داده می‌شود تا چشم‌اندازی همه‌جانبه از جامعه و از قرن ارائه گردد. این تصویری عظیمی است که تمام دوران «روکوکو»14 را دربر می‌گیرد. با اینکه رمان به منت‌های کمال خود دست می‌یابد و حاکی از توازن ذهن کلاسیک نوشده‌ای است، می‌توان ادعا کرد که هرفصلی از آن به یک «روندو»15ی موتسارت شباهت دارد.

در واقع، شخصیتی سراپا مشحون از سبکسری و زیبایی طبیعی چون فیلینه، نمونه‌ی بارز شخصیتی است که به قرن هجدهم تعلق دارد. جالب توجه است که رمان به توصیف شخصیت‌های زنانه‌ی ویژه‌ای توجه دارد. در هرمرحله از زندگی ویلهلم، زنی چون آیینه‌ی او در مقابلش قرار می‌گیرد؛ چه این زن به دنیای تئاتر تعلق داشته باشد و چه به جامعه‌ی اشرافیت یا به محیط تعلیم و تربیت. تمام این زن‌ها منعکس‌کننده و نشان‌دهنده‌ی محیط‌های مختلفی‌اند که او در آنها زندگی کرده است و آنها را می‌شناسد. در پایان چنین به نظر می‌آید که ترزه است که با مرحله‌ی پایانی کارآموزی ویلهلم مطابقت دارد و او را به زندگی فعالانه رهنمون خواهد شد؛ اما، ناتالیه، «روح زیبا»ی واقعی و شایسته‌ی اوست که او را کامل می‌کند. در اینجا، باز هم فضای قرن هجدهم دوباره در رمان ظاهر می‌شود، زیرا این سعادت آرام و عمیق، همچنان‌که در «معبد فرزانگی»، در پایان نی سحرآمیز16 به درخشش درمی‌آید، بر وجود ناتالیه نیز افشانده می‌شود.

اما از دیدگاه دیگر، مرزهای نشان‌دهنده‌ی علایق قرن هجدهم درهم فرو می‌ریزد. در حقیقت، دو شخصیت اسرارآمیز و رمانتیک، یعنی مینیون و چنگ‌نواز، از نظر زیبایی معنوی و جسمانی، رمان را تحت‌الشعاع خود می‌سازند. این دو شخصیت لحن تازه‌ای به رمان می‌بخشند. گوته اولین کسی است که با احساس غم فراق و اندوه آشنایی پیدا کرده است. ویلهلم بدان‌جهت به مینیون وابسته است که مینیون او را به درون خودش می‌برد. مرگ مینیون و ناپدیدشدنِ چنگ‌نواز بسیار مهم است؛ زیرا در لحظه‌ای که دختر جوان دیگر وجود ندارد، ویلهلم به مرتبه‌ی جدیدی از شکل‌گیری قطعی خود دست‌ می‌یابد. علاوه بر صحنه‌های واقع‌گرایانه‌ای که برای معاصران گوته سخت ذوق‌آزار بود، رمان، از یک‌سو، در جهت توصیف مستقیم و دیداری و از سوی دیگر، در بیان تفکرات و گفتگوهایی گاه در صحنه‌های زندگی واقعی بسط می‌یابد. تفکرات و بحث‌های ویلهلم درباره‌ی شکسپیر که قبلاً به تفصیل در رسالت تئاتری آمده بود، و نیز انتقادی عمیق‌تر در مورد هملت و در مورد نمایش این اثر و به موازات آن، شخصیت اورلیه، که در پرتو عشق واقعی زنِ رهاشده رنگی واقعاً شکسپیری دارد، تقریباً سه صحنه‌ی برهم‌چیده تشکیل می‌دهند که یکدیگر را در خود منعکس می‌کنند.

سال‌های کارآموزی ویلهلم مایستر [Wilhelm Meisters Lehrjahr یا Wilhelm Meister's Apprenticeship]

همچنین فضاهای مختلف به هم می‌آمیزند: فضای روحی ویلهلم؛ فضای روحی بازیگران و تئاتر آنها؛ فضای فکری درباریان، فرزانگان؛ فضای حاکم بر برجی که در آن جمع شده‌‌اند و آن نیز نوعی تئاتر است. در اینجا نیز گوته پیشگام است؛ استاد طنزی که رمانتیک‌ها آن را از اصول مهم زیبایی‌شناسی خود به حساب می‌آوردند. انتشار سال‌های کارآموزی آگاهی‌هایی درخصوص روابط گوته با محیط ادبی معاصرش به دست می‌دهد. نزدیک‌ترین دوستان، حتی مادرش -خود گوته در «سالنامه‌ها»ی خود می‌گوید- گویی «وظیفه دارند در برابر نیروهای نهانی اثر از خود دفاع کنند». یاکوبی17 و همه‌ی اطرافیان برجسته‌ی او «که برایشان حقیقت، به‌ویژه وقتی که حقیقتِ طبقه‌ی پایین باشد، آموزنده به نظر نمی‌آید»، از آن به خشم می‌آیند. برعکس، هومبولت18 به محض انتشار اولین قسمت اثر، به اهمیت آن پی می‌برد و نویسنده آن را تشویق می‌کند که کار خود را دنبال کند. شیلر19 هم، مانند هومبولت، چنان‌که از مکاتبات شیلر و گوته برمی‌آید، با توصیه‌های خود، در مورد اینکه رمان سابق را با رمان جدید تلفیق کند و به پاره‌ای اشارات اخلاقی بیشتر بپردازد، گوته را تشویق می‌کرد. ولی بیش از همه رمانتیک‌ها از اثر الهام گرفتند. نووالیس20 از آن به عنوان مبدأ برای نوشتن شعر هاینریش فون اوفتردینگن سود جسته است. ف.شلگل21 رمان را در کنار انقلاب کبیر فرانسه قرار داد و از آن دو به عنوان مهم‌ترین حوادث عصر جدید نام برد.

مرتضی کلانتریان. فرهنگ آثار. سروش


1. Johann Wolfgang von Goethe 2. Werner
3. Melina 4. Mignon 5. Philine 6. Jarno
7. Amazonen 8. Serlo 9. Aurelie 10. Lothario
11. Therese 12. Tasso 13. Antonius 14. Rococo
15. Rondo 16. Die Zauberflöte 17. Jacobi
18. Humboldt 19. Schiller 20. Novalis 21. F.Schlegel

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...