خیلی دور اما نزدیک | مهر


«بوی گرم شکوفه‌های بادام» مجموعه‌ای است شامل یازده داستان کوتاه از نویسندگان مختلف. داستان‌های این‌کتاب، برگزیده‌ آثار ارائه شده در ششمین جشنواره‌ خاتم هستند که توسط مجید قیصری جمع‌آوری و گزینش شده‌اند. این‌جشنواره‌، هر سال با محوریت تبلیغ و ترویج زندگی و سیره‌ی پیامبر خاتم برگزار می‌شود.

بوی گرم شکوفه‌های بادام یازده داستان کوتاه  مجید قیصری

در برخورد اول، با داستان‌هایی روبه‌رو می‌شوید که هر کدامش‌شان فضایی متفاوت از دیگری دارد. به همین دلیل، دور از انتظار است بتوان ارتباطی میان داستان‌های مجموعه یافت.. بطور مثال، داستان «پارکلیت» نوشته‌ی معصومه صفایی‌راد، در اروپا و در فضای کلیسا، داستان «خشک‌آوی» به قلم نجیبه فیروزی در کشور افغانستان، و داستان «بوی گرم شکوفه‌های بادام» که مرتضی فرحی آن را نوشته، در همدانِ خودمان اتفاق می‌افتد. به همین منوال، وقایع هر کدام از داستان‌ها فضا و مکان و حتا زبان اختصاصی _ در داستان‌های کتاب، آن‌جا که میان دو شخصیت گفت‌وگویی صورت می‌گیرد، از گویشِ محلیِ سرزمین مورد نظر داستان استفاده شده است_ خود را دارد اما وجه اشتراکی که داستان‌ها را بهم پیوند می‌دهد و آن‌ها در قالب داستان‌های یک مجموعه کنار هم می‌نشاند، دین اسلام، رهنمودهایش و سیره‌ پیام‌آورِ اسلام است. به بیان ساده‌تر، هر کدام از داستان‌ها اشاره‌ای به پاره‌ای از زندگانی پیامبر اسلام یا حدیث و سخنی از ایشان دارد.

بد نیست نگاه گذرایی به برخی از داستان‌های این مجموعه بیندازیم و در این‌نوشته، باهم مرورشان کنیم.

داستان اول کتاب با عنوان «پشت در کسی نیست» که خانم زهرا کاردانی آن را نوشته‌ است، ماجرای یک معلم را روایت می‌کند که در جریان حمایت از مردمِ مظلومِ روستا ناچار به فرار از دست حاکم ستمگر آن‌جا می‌شود. شاه یوسف، کدخدای ستمگر روستا ، رد معلم را تا درِ موتورخانه‌ای که او در آن‌جا پنهان شده دنبال می‌کند ...(اما با دیدن تل خاک جلوی در که پا نخورده است از وارسی موتورخانه دست می‌کشد و می‌رود تا دیر نشده جهت‌های دیگر را در پی‌ش بگردد). پس از خواندن داستان، بی‌درنگ داستان تنیده‌شدن تار در دهانه غار به‌دستور خداوند و به منظور یاری رساندن به پیامبر اسلام در ذهن‌ها تداعی می‌شود.

یا داستان «رستگاری اجباری» که رفتار انسان‌های دین‌داری را نقد می‌کند که اسلام را به شیوه‌ بد و دل‌ناپسندی ترویج می‌دهند. علی آرمین، نویسنده‌ این‌داستان، با آوردن حدیثی از پیامبر اشاره‌ای می‌کند به انعطاف دین اسلام. او معتقد است اگر اسلام را درست و کامل بشناسیم نه تنها بازدارنده نیست که یاری‌رساننده نیز هست. به بخشی از این داستان دقت کنید:

«برایم جالب است. شغل من هم در کتاب «کافی» آمده است. قدری دوست دارم بدانم چه می‌خواهد بگوید. صدای کلاغ باز شنیده می‌شود.

ام‌حبیب آرایشگر زنانه بود. پیامبر او را دید و به او فرمود: «شغلی که داری امروز در دست توست.» ام‌جبیب گفت: «مگر اینکه حرام باشد و مرا از آن نهی کنی.» پیامبر فرمود:«حلال است. ولی نزدم بیا تا نکاتی به تو یاد دهم» ام حبیب نزد پیامبر رفت. پیامبر فرمود:«وقتی آرایش می‌کنی، موهای صورت را از ریشه نکن و با شمع موها را بگیر که صورت را روشن‌تر می‌کند و نزد همسر نیز بهتر است.»

باورم نمی‌شود پیامبر زنی آرایشگر را تحویل گرفته‌باشد. بعد هم بیاید و راجع به فوت و فن‌های آرایشگری با او صحبت کند. کتاب را می‌بندم. نزدیک پنجره می‌روم. به کلاغی که روی کاج نشسته نگاه می‌کنم. احساس خوبی ندارم. به این فکر می‌کنم دینی که بیست سال است از آن فرار می‌کنم دین پدر است یا پیامبر.»

داستان دیگر کتاب که فائضه غفارحدادی آن را با عنوان «فرشگان بوی گل سرخ می‌دهند» نوشته است؛ داستان دختری است اهل ایران که در فرانسه زندگی می‌کند. او که پدرش در راه دفاع از حرم و ایستادگی برای برپایی امنیت در مرزهای سوریه کشته شده‌است، قصد دارد در آستانه میلاد پیامبر قدمی هرچند کوچک بردارد و راه پدرش را ادامه دهد. او می‌خواهد پیامبر اسلام را در کشور بیگانه‌ای که ساکن آن است به مردم معرفی کند. علاوه بر این، نویسنده‌ی داستان مفهوم والاتری را در داستانش می‌گنجاند. به این بخش از داستان دقت کنید:

بعد از تمام شدن مراسم‌ها_بزرگ‌داشت پدر_ و بازگشتم از ایران، هر روز ساعت‌ها می‌رفتم لب ساحل و به آب زل می‌زدم تا شاید مدیترانه برایم نشانه‌ای از بابا بیاورد. چقدر آرش و حامد و مامان را دق دادم تا به حالت عادی زندگی‌ام برگشتم؛ اما دیگر مثل قبل نشدم. چیزی این تو عوض شده بود؛ چیزی که وادارم می‌کرد تا فروشگاه‌های دور بروم و ماست و میوه‌ای را با تخفیف بخرم. چیزی که باعث شد، بعد از پنج سال درس و دکترا و زخمت، پیشنهاد استادم برای کار در لابراتور میکروبیولوژی‌اش را قبول نکنم و مادری را انتخاب کنم.

راوی داستان، خواننده‌ش را دعوت می‌کند تا جایی‌که برای‌ش ممکن است، حتا اگر به اندازه‌ی ارزان‌تر خریدن یک کالا باشد، از ستمگر حمایت نکند. حالا این‌که یک‌نفر ترجیح می‌دهد در خاکِ غریب بماند و شغل مناسب حرفه‌ش را قبول نکند یک انتخاب شخصی‌ست. انتخابی که به تعداد افراد می‌تواند متفاوت باشد.

اگر به خواندنِ داستان‌هایی که شما را به مکان‌ها و فضاهای دور می‌برند و افزون بر آن، تشویق‌تان می‌کنند تا به درونِ خود توجه کنید، علاقه‌مند هستید، این مجموعه داستان پیشنهاد خوبی برایتان است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...