پس تو خیال می‌کنی ما دشمن نداریم؟ | اعتماد


«آخرین‌ روزهای والتر بنیامین» [Benjamin's crossing] نوشته جی پارینی [Jay Parini] ترجمه مریم خدادادی در نشر برج منتشر شده است. در این کتاب سال ۱۹۴۰: والتر بنیامین را از ورای نظریه‌پردازی‌هایش می‌بینیم، مردی همیشه در پی عشق و مغموم از عشق؛ مردی پناه‌برده به کتابخانه‌ای در‌پاریس که ‌‌طی یک دهه‌ گذشته‌ مشغول‌ نگارش‌ شاهکاری هزارصفحه‌ای است.‌ اما تانک‌های نازی‌ها حومه‌ شهر را پشت سر گذاشته‌اند و حالا به سوی قلب پاریس نزدیک می‌شوند.

خلاصه رمان آخرین‌ روزهای والتر بنیامین» [Benjamin's crossing] نوشته جی پارینی [Jay Parini]

از دور و نزدیک هشدار می‌رسد که برای زنده‌ماندن باید گریخت. بنیامین با دست‌نوشته‌ ارزشمندش به امیدنجات از کوره‌راه‌های کوهستان پیرنه رهس‍پار مرز می‌شود. این‌فراز غم‌انگیز با‌توصیف گذشته‌ پیچیده و‌جهان‌وطنی‌بنیامین درهم‌‌تنیده است:‌کودکیِ غرق‌در رفاهش در برلین،سال‌های مشارکتش در جنبش جوانان آلمانی، سال‌های‌دانشگاهش و رابطه‌اش با متفکرانی که در حلقه‌ یاران‌ صمیمی بنیامین بین دو جنگ جهانی بودند. آخرین روزهای بنیامین رمان‌ایده‌هاست، رمانی شاعرانه.
‌به‌علاوه،‌ داستانی است‌ عاشقانه‌ که یکی از تکان‌دهنده‌ترین‌وقایع فرعیِ جنگ جهانی دوم است، یک تراژدی که گاهی کمدی‌سیاه می‌شود.
«پس تو خیال می‌کنی ما دشمن نداریم؟»
«من از تخیل‌کردن چیزهای مهمل خودداری می‌کنم. این کار را سیاستمدارها برای ما انجام می‌دهند.»

بنیامین در سال‌های بعد به‌ندرت اینقدر صریح‌اللهجه بود. به‌کلی از دنیای سیاست معمول کناره می‌گرفت و در عوالم خودش فرو‌ ‌می‌رفت: در عالم ایده‌ها، گفت‌وگویی آسمانی که در آن افلاطون، کانت، نیچه، هاینه ، بودلر، مندلسن و دوجین آدم دیگر، شکوهمندانه و فارغ از غوغای جهان، روی ابری مرمرین‌ می‌نشستند.
در این لحظه، گئورگ، درحالی‌که سرش را تکان می‌داد، از اتاق بیرون رفت.
بعدازظهر آن روز، من و بنیامین مشغول فکر‌کردن به فرار از خدمت اجباری شدیم. فارغ از اختلاف نظرمان درباره‌ تاریخ، بر سر اعتقاد به ماهیت فجیع این جنگ خاص اشتراک نظر داشتیم. اگر فقط یک منازعه‌ بی‌فایده وجود داشته باشد، همین جنگ است. اصلا آلمان می‌خواهد از این جنگ به چه چیزی برسد؟ چطور می‌شود این وضعیت را توجیه کرد که میلیون‌ها مرد‌ جوان ‌‌با‌ گاز خفه می‌شوند، با سرنیزه مجروح می‌شوند، با مسلسل تکه‌پاره می‌شوند یا به‌دلیل بی‌معناییِ‌همه‌ اینها، به فراسوی نومیدی، به‌سمت پوچ‌گرایی کشانده می‌شوند. این جنگی بود بی‌هیچ غنیمتی و بی‌هیچ‌ افتخاری؛ نکته‌ای که در سال‌های آتی از این‌هم روشن‌تر شد.

جی پارینی شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و استاد دانشگاه امریکایی است. پس از نوشتن رمان‌هایی درباره لف تولستوی،والتر بنیامین و هرمان ملویل شهرتش به عنوان یکی از پیشگامان رمان‌های زندگینامه‌ای عالمگیر شده. همین نویسنده زندگینامه جان اشتاین‌بک نویسنده معروف امریکایی خالق خوشه‌های خشم، شرق بهشت، دشت بهشت و لهیب سوزان را نوشت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...