از حاشیه به متن | هم‌میهن


در سال‌های اخیر خطر قدرت‌یابی «راست افراطی» بیش از پیش خود را بر تحلیل‌گران سیاست آشکار می‌کند؛ زنگ خطری که با پیروزی ویکتور اوربان در مجارستان (2010) و نارندا مودی در انتخابات 2014 هند به صدا درآمد و بعدتر خود را در انتخاب کسانی چون دونالد ترامپ در آمریکا (2016) و ژائیر بولسانارو در برزیل (2018) نمایان کرد.

خلاصه کتاب معرفی راست افراطی امروز» [The far right today] نوشته کاس موده [Cas Mudde]

در آخرین نمونه نیز می‌توان به موفقیت «جبهه ملی فرانسه» به رهبری مارین لوپن اشاره کرد که در انتخابات اخیر فرانسه، با جهشی 10برابری، 89کرسی پارلمان فرانسه را به دست آورد و با سبقت از راست میانه، به بزرگترین حزب در جناح راست فرانسه بدل شد. بنابراین تجارب عینی، «راست افراطی» امروزه اصطلاحی فراگیر برای اشاره به احزاب، سازمان‌ها، گروه‌ها و خرده‌فرهنگ‌های مختلفی شده است که به‌زعم عامه، خصیصه مشترک آنها را می‌توان مهاجرستیزی، ملی‌گرایی، پوپولیسم، اسلام‌هراسی، یهودستیزی، بیگانه‌ستیزی، نژادپرستی، بدبینی به سازمان‌های بین‌المللی و اتحادیه‌ اروپا و... مخالفت با جریان‌های اصلی سیاسی اعم از محافظه‌کاری، لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی دانست.

با این همه و اگرچه اتصاف این صفات به جریان راست افراطی سراسر بیراه نیست، اما تا آنجا که به دقت علمی و انعکاس امر واقع بازمی‌گردد، می‌توان گفت کامل و دقیق، نیز جامع و مانع نیست و بسیاری از تفاوت‌های موجود در میان جریان‌های مختلف مبلغ این افکار را نادیده می‌گیرد. اهمیت این تدقیق آنجا خود را بیشتر عیان می‌کند که گاه برخی مخالفان نظم‌های سیاسی غالب در آمریکا و اروپا، به‌خصوص جریان‌های چپ رادیکال، در استفاده از اصطلاح‌هایی نظیر «دست راستی» و «راست افراطی» کمتر دقت به خرج می‌دهند و با یک‌کاسه‌کردن همه جریان‌های سیاسی مخالف خود، جریان‌های سیاسی موجود در طیف راست میانه (محافظه‌کاران) و میانه (لیبرال‌ها) را نیز، «دست راستی» و حتی بدتر از آن، «فاشیست» می‌‌نامند و بر آشوب ذهنی کسانی که در پی درک تفاوت‌های مهم و معنادار میان این جریان‌های متفاوت هستند، می‌افزایند. طرفه آنکه در نگاهی کلان، مشابهت‌های میان راست افراطی با چپ افراطی، گاه بر مشابهت‌های میان راست افراطی و حتی راست میانه، فزونی می‌گیرد و از سوی دیگر نمی‌توان از برخی شباهت‌ها، خاصه در عمل، میان جریان‌های میانه و چپ میانه (سوسیال دموکرات‌ها) غفلت کرد.

اهمیت کتاب
با این تفاسیر، مطالعه کتاب «راست افراطی امروز» [The far right today] نوشته کاس موده [Cas Mudde]، استاد دانشگاه جورجیا در آمریکا و یکی از مبرزترین دانشمندان علوم سیاسی در حوزه راست افراطی در سطح بین‌المللی، نه‌تنها برای مخاطبان ایرانی بلکه برای خوانندگان جهانی از اهمیت فراوانی برخوردار است و به همین دلیل نیز هست که اثر موده که در سال 2019 منتشر شده است، در همین زمان کوتاه، در کشورهای مختلفی ترجمه شده و حال نیز ترجمه‌ای پاکیزه از آن در ایران به طبع رسیده است که خواندن آن نه‌تنها برای عموم دانشجویان رشته‌های علوم انسانی به‌خصوص علوم سیاسی ضرورت دارد، بلکه برای تمام افرادی که در پی درکی از تحولات جهان هستند، مفید خواهد افتاد زیرا اگر ایده اصلی این کتاب را تبیین چرایی، چگونگی و تحلیل پیامدهای تبدیل جریان راست افراطی به‌عنوان یک جناح سیاسی حاشیه‌ای چالشگر و کوچک در گذشته به جریان اصلی و نرمال در صحنه سیاسی امروز جهان بدانیم، تردیدی باقی نمی‌ماند که یکی از موانع موجود در گسترش فرهنگ دموکراتیک و شکل‌گیری جهان آزاد در دنیای امروز و آتی، رشد این جریان دیرپا اما نوظهور خواهد بود که از قضا، همواره نیز با زبانی زمخت و تهدیدگرانه به صحنه وارد نمی‌شود، بلکه گاه پوششی پوپولیستی و پدرسالارانه از خویش عرضه می‌دارد که برای فریفتن و تطمیع مردمان خوش‌باوری که در پی نجات عاجل از مصائب زندگی کنونی خود هستند، بسی جذاب جلوه خواهد کرد.

راست رادیکال و راست فوق افراطی
موده اصطلاح راست افراطی (Far Right) را به‌مثابه مفهومی کلی برای اشاره به جریان‌های «راست رادیکال» (Radical Right) و «راست فوق افراطی» (Extreme Right) به‌کار می‌گیرد اما التفات به تفاوت‌های آنها را نیز بسیار مهم می‌انگارد. از نظر موده، راست فوق افراطی رویکردی انقلابی دارد، با ذات دموکراسی به‌مثابه حاکمیت مردم و حکمرانی اکثریت مخالف است و جلوه اصلی آن را می‌توان در آن پدیده‌ای دید که به فاشیسم شهرت یافته است و در دوران حکومت‌های موسولینی و هیتلر قدرت گرفت و بعدتر و در زمانه حاضر نیز برخی در پی بازآفرینی آن هستند. در برابر این جریان، راست رادیکال ذات دموکراسی را می‌پذیرد و با قدرت‌گیری مردم نیز موافق است، اما عناصر بنیادین لیبرال دموکراسی (حاکمیت قانون، حقوق اقلیت‌ها و تفکیک قوا) را مردود می‌شمارد. طبق این تفسیر، راست فوق افراطی نمی‌تواند پوپولیستی باشد، اما راست رادیکال نه‌تنها می‌تواند پوپولیستی باشد، بلکه در عمل در قرن 21، کاملاً چنین است و با تقسیم‌بندی جامعه به دو دسته مردم خالص و همگن در برابر خواص فاسد به‌مثابه دشمنان ملت، بر این عقیده پای می‌فشارد که سیاست باید ابزار اراده عمومی مردم باشد.

چهار موج راست افراطی
از نظر موده در 80سال گذشته جهان شاهد حضور چهار موج راست افراطی بوده است. موج اول موسوم به نئوفاشیسم مربوط به سال‌های 1945 تا 1955 است که طی آن سازمان‌های راست افراطی در ایتالیا در تداوم سنت فاشیستی تداوم پیدا کردند و در خارج از اروپا در آمریکای لاتین و متاثر از نظام‌های سیاسی پرتغال و اسپانیا به رهبری سالازار و فرانکو بودند.

در موج دوم که از 1955 تا 1980 را شامل می‌شود، پوپولیسم دست راستی به‌خصوص حول محور اعتراض به شرایط پساجنگ و شکل‌گیری دولت رفاه شکل گرفت و در میان روستاییان حاشیه‌نشین‌شده و خرده‌بورژوازی طرفدارانی جذب کرد. برای نمونه از نمونه‌های موج دوم می‌توان به پوژادیست‌ها در فرانسه و حتی جنبش موسوم به مک‌کارتیسم و کوکلاکس کلان در آمریکا اشاره کرد.

در موج سوم، راست رادیکال پوپولیستی در فاصله سال‌های 1980 تا 2000 در واکنش به دو مسئله بیکاری و مهاجرت با تمرکز بر شعارهای بومی‌گرایی و اقتدارگرایی سازماندهی شد و آهسته اما پیوسته ورود به مجالس ملی را تمرین کرد و میانگین آرای خود را از 1/1 درصد در کل اروپا در دهه 1980 به 4/4 درصد در دهه 1990 رسانید. این میانگین در اروپای شرقی و غربی تفاوت اندکی داشت و البته تنها منحصر به اروپا نیز نبود، بلکه در آفریقای جنوبی، اسرائیل، هند، استرالیا و آمریکا نیز نشانه‌هایی از آن با ضعف و قوت متفاوت دیده می‌شد.

درنهایت در موج چهارم که از سال 2000 به بعد را دربرمی‌گیرد و به‌خصوص متاثر از سه واقعه 11سپتامبر 2001، بحران اقتصادی 2008 و بحران پناهجویان 2015 است، راست افراطی از نظر ایدئولوژیکی، سیاسی و سازمانی به جریان اصلی سیاسی می‌پیوندد، در کنار محافظه‌کاران، لیبرال‌ها و سوسیالیست‌ها عرض اندام می‌کند و فراتر از آن برخی از سیاستمداران راست رادیکال پوپولیست در ائتلاف‌های احزاب اصلی راستگرا و حتی چپ‌گرا پذیرفته می‌شوند. همچنین آرای این جریان و حتی جریان فوق افراطی که پیش‌تر در عرصه عمومی چندان جدی گرفته نمی‌شد و طرد و استهزا می‌شد، اینک به بحث گذاشته می‌شود و منشأ مناظره‌ها و مباحثه‌هایی می‌شود؛ امری که نگران‌کننده است و اگرچه نباید در ابعاد و انسجام درونی آن اغراق کرد، اما نادیده‌انگاشتن یا خفیف پنداشتن آن نیز خلاف خرد است.

[«راست افراطی امروز» با ترجمه محمد زندی و توسط انتشارات لوگوس منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...