«در آثار بکت، مسلما چیزی وجود دارد که اتفاق نمیافتد یا بر رویندادن اصرار میورزد... در آثار بکت با نوعی امر غیرمنتظره روبرو هستیم که وزن و تصاویر نثر را بههم میریزد». مجموعهمقالات آلن بدیو [Alain Badiou] با عنوان «در باب بکت» [On Beckett] حاصل کشمکش طولانی بدیو با بکت است. آلبرتو توسکانو گردآورنده این مقالات در مقدمهاش مینویسد: بدیو خوانشی پیچیده و دقیق از بکت ارائه میدهد؛ خوانشی که در میان اندیشمندان فرانسوی مانند دلوز، باتای، بلانشو یا دریدا بهعنوان رقیبان بدیو در این عرصه، و همچنین در میان بیشتر بکتشناسان انگلیسی-آمریکایی منحصربهفرد است».
![آلن بدیو [Alain Badiou] در باب بکت [On Beckett]](/files/160095675738991956.jpg)
در ادامه توسکانو توضیح میدهد که خوانش بدیو از بکت، با اینکه بهنوعی پاسخی به تفاسیر مشهور فرانسوی از بکت است و درواقع از جهات بسیار در بینشهای کلیدی آن مفسران ریشه دارد، اما باز هم، در نوع، اهداف کلی و جزئیات استدلال با آنها متفاوت است. یکی از فرمولهای مهم بدیو در مواجهه با بکت این است: «از بکت میشود درس اندازهگیری، دقت و شجاعت گرفت». از همین جمله ماهیت جدلی خوانش بدیو پدیدار میشود. زیرا این جمله از حیث درک عامی از بکت، خواننده را با شگفتی مواجه میکند. بدیو برخلاف بسیاری دیگر از منتقدان و تئوریپردازان زمانهاش، متن بکت را مبتنیبر امید میداند. اما امیدی که برپایه هیچ است.
این کتاب درواقع ترجمه مقالات زیر است: «ساموئل بکت: نوشتن ژنریک» که بخش آخر مجموعهمقالات شروطِ بدیو در سال 1992 است، تکنگاری کوتاهی با عنوان «بکت، میل خستگیناپذیر» (سال 1995)، فصلی بلند در باب «پیش بهسوی بدترین» اثر بکت که در کتاب «راهنمایی کوچک در باب نازیباییشناسی» سال 1998 چاپ شده بود و در اینجا زیر عنوان «هستی، وجود، اندیشه: نثر و مفهوم» آمده است و بلندترین فصل کتاب نیز است. و سرانجام «آنچه روی میدهد»، نوشتهای کوتاه بهمناسبت کنفرانسی در سال 1998. بدیو ابتدا مفهومِ ناگزیری نوشتن نزد بکت را پیش میکشد و مقاله «نوشتن ژنریک» را با چند خطی شعر کممایه که بکت در سال 1976 نوشته است، آغاز میکند: «سیلان سببی است/ همه چیز را/ همچنان که هست/ همه چیز/ پس همان/ حتی همان/ همچنان که هست/ نیست/ آنچه از آن/ سخن میگوییم». سخنگفتن برای بکت بهمثابه ضرورت است «اما ضرورتی محض رضایت نوسان یا عدم قطعیت همه چیز. نمیشود از شر چیزی خلاص شد اما میتوان آن را نشان داد. همین که چیز تعیین میشود، بنا به سیلان آن، میان هستی و نیستی به نوسان میپردازد. پس شاید بتوان گفت نوشتن - سخنگفتن- میان قطعیت و هستی جای دارد».
در مقالات بخش «میل خستگیناپذیر» بدیو از مواجهه شخصی خودش با آثار بکت مینویسد. اینکه در دهه پنجاه آثار بکت را کشف میکند «این مواجههای بود واقعی؛ انفجاری سوبژکتیو از گونهها که اثری بهیادماندنی جای گذاشت. طوری که 40 سال بعد، یعنی حالا، همصدا با رمبو میتوانم بگویم: همانجا هستم، من همیشه همانجا هستم». و بعد بدیو مینویسد که این رسالت اصلی جوانی است: مواجهه با امر بیحساب تا اینگونه در مقابل آنهایی که از خیال دست کشیدهاند، بتوانی خودت را متقاعد کنی که اصلِ «هیچ چیز، هیچ چیز ارزش ندارد» هم غلط است و هم سرکوبگرانه و بیمنطق. اما جوانی آن تکه از وجود است که در آن هر فردی به تکبودن خود پی میبرد، وقتی که اندیشه و رفتار واقعی هر کسی را بهعنوان ویژگی خاص یک نسل در نظر میگیرند. «جوانبودن منبع قدرت است؛ مرحلهای از هستی که پر از برخوردهای مهم است اما تمام این برخوردها تحت تکرار و تقلید زیاد، کارکرد خود را از دست میدهد.» بااینهمه در نظر بدیو اندیشه میتواند از روح زمانه جدا شود، تنها زمانی که مشقتی مداوم را متحمل شود. درست همان مشقت و حساسیت مداومی که خودِ آلن بدیو در بازخوانی بکت و استوارکردن اندیشهها و مفاهیماش بر آثار بکت، متحمل شد. زمانی که بدیو آثار بکت را کشف کرد چندسال پس از اینکه او تمام آثارش را به فرانسوی نوشته بود یعنی سال 1956، یک سارتری تمامعیار بود «اما همیشه ذهنم مشغول مسئلهای بود که فکر میکردم تنها خودم به آن رسیدهام و سارتر آن را دستکم گرفته بود». بدیو میگوید بعدها فهمید که این مسئله، پرسشی بود که ذهن تمام اطرافیان همعصر مرا به خود مشغول کرده بود: مسئله زبان. و بعد بدیو چاره را در بکت میبیند. نویسندهای از جنس ابزورد، یأس، آسمانهای تهی، از جنس عدم امکان ایجاد ارتباط و نویسندهای از جنس یک تنهایی ابدی - بهطور خلاصه یک اگزیستانسیالیست.
اما بکت نویسندهای مدرن هم بود، به این معنا که تقدیر نوشتن، رابطه میان تکرار پایانناپذیر گفتار و سکوت ازلی و در آنِ واحد طعنهآمیز، در نثری که دور از واقعگرایی یا بازنمایی بود. فصل بعدی به «پیش بهسوی بدترین» بکت پرداخته است. متنی پرشور که بکت در سال 1982 آن را به زبان انگلیسی نوشت و برخلاف غالب آثارش هرگز آن را به فرانسه ترجمه نکرد. گفته میشود خودِ بکت این متن را «ترجمهناپذیر» میدانست. این فصل با طرح مسئله ترجمه در نظر بکت شروع میکند و به متنِ ترجمهناپذیر او میپردازد. در متن بعدی؛ «آنچه روی میدهد» پرسش بکتی به میان کشیده میشود: چگونه میتوان صدا را بیان کرد؟ و بعد از رژیم نثر میگوید، نثری لطیف و در طرف دیگر نثر طعنهآمیز. در آخر نیز مقالهای با عنوان «بدیو، بکت و نقد معاصر» نوشته اندرو گیبسن آمده است که مقالات بدیو را در قیاس با معاصرانش بررسی میکند اینکه اثر بدیو، از اساس با آنچه او سنتی منسجم در نقد بکت میداند، به جدال برمیخیزد.