شاهزاده و گدا | آرمان امروز


کتاب «حاشیه‌نشین‌های تبریز» (روایتی مردم‌شناختی از یک محله) محصول تتبع و تحقیقات میدانی اصغر ایزدی‌جیران است. ایزدی‌جیران که دانش‌آموخته دانشگاه تهران و مدتی در همان دانشگاه تدریس کرده حالا در دانشگاه تبریز درس می‌دهد. او پیشتر کتاب «انسانی‌شناسی وجود؛ بررسی وضع انسان، نه فرهنگ» و «تجربه‌گرایی رادیکال؛ درباره کار و نوشتار اتنوگرافیک» از ایکل جکسون را ترجمه و روانه بازار کرده است.

حاشیه‌نشین‌های تبریز» (روایتی مردم‌شناختی از یک محله)  اصغر ایزدی‌جیران

همچنین پیشتر در همین زمینه به تالیف کتاب «ادراک زندگی: شیوه‌های ادراک خود و جهان» پرداخته است. کتاب اخیر جیران را باید در ادامه یک رویکرد خاص در یک دیسپلین علوم اجتماعی خواند. آنچه کار او را در جهان علوم اجتماعی به‌مثابه یک پروژه نشان می‌دهد. در این صورت اثر اخیر جیران نمونه‌ای میدانی از این کار نظری است. این کار نظری اما مبتنی بر نوعی دغدغه اجتماعی نیز هست، چه نگارنده اثر را «به مردمانی که به حاشیه رانده شده‌اند» تقدیم کرده است.

کتاب حاضر تلاشی برای به مرکز درآوردن حاشیه از طریق توجه مردم‌شناختی به موضوع و برجسته‌ساختن آن است. یک رویکرد در مردم‌شناسی با تمرکز بر رنج اجتماعی و به همین نام‌، می‌کوشد آنچه انسان را به‌واسطه وقوع تصادفی در یک جایِ انسانی در نابرابری، ناخشنودی و در معرض رنج قرار می‌دهد را مورد توجه قرار داده و از این طریق کتاب به‌واسطه رویکردی که دارد، حاشیه‌نشینی را در مرکز توجه قرار داده است.

همان‌طور که نویسنده در مقدمه اشاره می‌کند درواقع نوعی بازگشت به «محله‌های تهیدست انجام داده، جایی‌که مولف به دنیا آمده و آن‌هم برای بار دوم به‌صورت علمی.» او اشاره می‌کند که یک‌بار نیز در دوره کارشناسی این محله را موضوع خود قرار داده بود. از نظر مولف محله‌های «آخونی و قُپانلار» (قپانلار یعنی جداشده‌ها در ترکی) که موضوع پژوهش مردم‌شناختی این کتاب است، «محله‌هایی در شهر تبریز هستند و اجتماعات مردمانی را به ما نشان می‌دهند که از تبعیض و نابرابری اعمال‌شده بر جوامع روستایی در آذربایجان فرار کرده‌اند. توجه به تجربه رنج‌کشیدن‌، رخدادی تازه در مردم‌شناسی است» او درواقع می‌کوشد در چارچوب نظریی که بر حول تبعیض و نابرابری که آن را با عنوان طاعون جهان معاصر معرفی می‌کند و با استفاده از بوردیو، گالتونگ، فارمر، کلاینمن، داس و لاک که متفکران دهه 90 سده پیشین میلادی هستند، رنج اجتماعی را موضوع کار خود در محله‌ مورد اشاره قرار دهد که درحقیقت نه محصول افراد و تصمیم‌های شخصی‌شان که «به دلیل قرارگرفتن در جایی معین در بدن جامعه وسیع‌تر رنج می‌کشند، قرارگرفتن در جایی‌که نقشی در تعیین آن نداشته‌اند». محصول چنین رنجی درواقع همان نابرابری است که در دسترسی به امکان‌های زندگی بهتر، تحقق خواست‌ها و توانایی‌های بالقوه را مسدود می‌کند و به‌مثابه نوعی خشونت ساختاری عمل می‌کند.

جیران در تحقیقات خود بر مدار چنین سنتی به «سوژه رنج‌کش یا بدن‌ رنج‌کش» توجه کرده و به خشونت در زندگی روزمره فقرا می‌پردازد. در این سنت محرومان «اشکال بی‌عدالتی، ستم و سلب مالکیت در بنیان رنج اجتماعی در هردو مقیاس محلی و شخصی قرار می‌گرفتند. بدین‌سان، رنج اجتماعی توسط نیروهای اجتماعی به وجود می‌آمد و باعث می‌شد تا قربانی حس انسانی‌بودن و ارزشمندبودن را نداشته باشد» چنین رهیافتی در تلاش برای یک مردم‌نگاری انتقادی درخصوص بخشی از تبریز به تصویر درمی‌آید و رنجی که از نسلی به نسل دیگر در یک محله به میراث می‌ماند برجسته می‌شود.

نویسنده با توصیف سه گرایش در مردم‌شناسی فقر یعنی رویکرد فرهنگ‌گرا، رنج اجتماعی و ترکیبی، راه‌حل ترکیبی را انتخاب می‌کند که در آن نه مانند رویکرد فرهنگ‌گرا شخصیت و فرهنگ‌ محورِ تحلیل و نه مانند رویکرد رنج اجتماعی مردمان معصومانی بی‌تقصیر و مساله صرفا ساختار است. در همین راستا جیران اعلام کرده که رویکردِ تلفیقیِ شپرهیوز و بورگوا را انتخاب کرده است. برای اعمال این رویکرد در محله قُپانلار تبریز و بررسی فقر در این منطقه شمالیِ شهری که به «شهر بی‌گدا» معروف شده و نگارنده درحال به چالش‌کشیدن چنین اسطوره‌ای است، او برای مدت‌ها در این مناطق حاضر شده و در چند مرحله «به نوشتن عبارات کلیدی، تبدیل آن به متن‌های اولیه، تحلیل‌داده‌ها از طریق استخراج تم‌های کلی به‌واسطه کدگذاری باز به همراه نوشتن یادداشت‌های تحلیلی و سپس استخراج تم‌های محوری به‌واسطه کدگذاری متمرکز و نوشتن یادداشت‌های منسجم و درنهایت تولید و نگارش یک روایت تماتیک و واحد‌های گلچین-توضیح مربوط به یک تم اصلی» پرداخته است.

هدف جیران ارائه درکی ملموس و زیسته از فقر در شهری است که «ساکنین شهر تبریز و نیز عامه مردم ایران به‌طور ایدئولوژیک و گفتمانی تاوسط رسانه‌ها و مقامات رسمی» آن را «تبریز شهر بی‌گدا و شهر بدون معتاد متجاهر» شناخته‌اند. به همین منظور او در زندگی روزمره مردمان مورد مطالعه بارها غرق شده و خواسته است که با نوشتن «زندگی آن‌گونه که زندگی می‌شود» و نشاندادن تاثیر ساختارهای سیاسی بر زندگی محله‌های فقیرنشین مسئولین را متوجه امر کند. او بر مبنای اصل کل‌گرایی تنها به توصیف عناصر جدا از هم نپرداخته، بلکه تلاش کرده تا ارتباط عناصر حیات اجتماعی را به همدیگر نشان دهد. او تصریح کرده است که «مساله اصلی من ... ]آن است که[ نشان دهم چگونه نابرابری‌ها و تهیدستی طبقاتی بر جنبه‌های مختلف حیات جعی و ردی از جهات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی تاثیر گذاشته است. من براساس پژوهش‌های دست اول و مردم‌شناختی می‌خواهم به‌طور ملموس آشکار سازم که محرومیت چه مشکلات و مسائلی بر سر افراد، خانواده و اجتماعات محلی آورده و چگونه سرنوشت‌ آنها را دگرگون می‌سازد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...