به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ جویس کارول اوتس [Joyce Carol Oates] یکی از درخشان‌ترین چهره‌های امروز ادبیات امریکاست که تاکنون بیش از 60 رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه و زندگی‌نامه نوشته و جوایز بسیاری را دریافت کرده است؛ از جمله جایزه سینه‌دل دوکا _ گران‌ترین جایزه ادبی فرانسه. مصاحبه‌ای که می‌خوانید با مجله پروسپکت انجام شده است:

 جویس کارول اوتس کرول [Joyce Carol Oates]

شرم آورتین لحظه‌ای که در زندگی تجربه کرده‌اید؟
چند سال پیش عده زیادی (یا به نظرم زیاد می‌آمدند) در یک روز بارانی برای خواندن یکی از کتاب‌هایم در یک کتاب‌فروشی سرپوشیده در برکلی کالیفرنیا جمع شدند. ردیف‌های صندلی زیادی آن‌جا وجود داشت و چندین نفر هم ایستاده بودند. وقتی دورخوانی کتابم به پایان رسید و مردم برای گرفتن امضا به صف شدند، دیدم تعداد قابل‌توجهی از مخاطبانم یکباره ناپدید شدند. بعدا فهمیدم که عده بسیاری از افرادی که آن‌جا حضور داشتند افراد بی‌خانمانی بودند که برای فرار از باران در کتابفروشی جمع شده بودند.

نقل قول و یا عبارت مورد علاقه شما کدام است؟
ما در تاریکی کار می‌کنیم-آن‌چه را می‌توانیم انجام می‌دهیم-آن‌چه را که داریم می‌دهیم. شک ما اشتیاق ماست و اشتیاق ما وظیفه ماست و مابقی جنون هنر است. (هنری جیمز)

اگر 1 میلیون پوند به شما داده می شد که صرف دیگران کنید صرف چه کاری می‌کردید و چرا؟
چرا فکر می‌کنید تابه‌حال این کار را نکرده‌ام. موسسه‌های خیریه‌ای که به آن‌ها کمک می‌کنم از کمک به حیوانات بی‌سرپرست تا آزادی زندانیان را در بر می‌گیرد. بیشتر آن‌ها سیاه‌پوستانی هستند که به اشتباه و یا دلایل ناکافی مجرم شناخته شده و راهی زندان شده‌اند و برخی هم در زندان‌های امریکا منتظر حکم مرگ خود روزگارشان را سپری می‌کنند.

الگوی شما در زندگی چه کسی است؟
الگوی من پدر و مادرم کارولینا و فرد اوتس هستند. آن‌ها الگویی از عشق، اندیشه‌ورزی، احساسات، صبر و خرد بودند و تحصیلات آنچنانی هم نداشتند. هردو مدرسه را در کلاس هشتم ترک کرده و برای گذران زندگی مجبور به کار کردن شده بودند. اما هردو آن‌ها حامی قوی من برای رسیدن به آرزویم در رفتن به کالج بودند و به مرور هم هردویشان هم کتاب‌خوان شدند و در میان دوستان جوان‌ترشان و در میان همسایگان بسیار محبوب بودند. با اینکه زندگی‌شان توام با افسردگی بود و از شرایط دشواری عبور کرده بودند هرگز ندیدم که در زندگی از چیزی گله و شکایت کنند.

تا به حال فکرتان را راجع به چه چیزی تغییر داده‌اید؟
حالا نسبت به گذشته و وقتی جوان بودم بیشتر دیگران را می‌بخشم و فراموش می‌کنم. بعد از اینکه همسرم ریموند اسمیت را در فوریه 2008 از دست دادم آن وقت فهمیدم چرا تعداد زیادی از مردم به خوددرمانی و روان‌درمانی روی آورده‌اند و عده‌ای هم به مصرف الکل و مواد مخدر. فقط برای اینکه بتوانند از بحران و آشوب زندگی‌شان رها شوند. وقتی یک افسردگی ویرانگر را تحربه می‌کنی بودن در آن شرایط یک چالش است. دیگر هرگز نمی‌توانم فکر انتقاد از کارهای اشتباهی را کنم که مردم در زندگی‌شان حتی برای یک روز زندگی بیشتر انجام می‌دهند.

آیا می‌توان نوشتن را به کسی آموخت؟
هر کسی که بتواند یک نامه بنویسد احتمالا استعداد و توانایی نوشتن را هم دارد. درون همه ما یک قصه‌گو وجود دارد. اما کسی نمی‌تواند به کسی روش تبدیل شدن به یک نویسنده حرفه‌ای را بیاموزد. همانطور که می‌توان آهنگسازی آموخت اما نمی‌توان به کسی آموخت که مانند موتسارت شود.

کتاب مناسب برای خواندن در زمان بحران کدام است؟
به نظر می‌رسد در امریکا هرروز با یک بحرانی روبه‌رو هستیم و به وضوح کتاب‌های بحرانی زیادی در این خصوص نیاز داریم. حالا دارم «جنگ و صلح» را با یک گروه کتابخوانی می‌خوانم که به نظرم خیلی ایده‌آل و مناسب است؛ چرا که 5 رمان را در دل خود دارد که توسط چندین شخصیت و خانوده به یکدیگر مربوط شده‌اند. متن‌های مناسب برای بحران رمان‌هایی هستند که ذهن را به خودشان درگیر کنند و در تلاش هستند تا از طریق شخصیت‌های نماینده‌ای نظیر(پی‌یر تولستوی و راسکولنیکف داستایوفسکی) چیزی از حماقت و غرور رفتار انسانی را در موقعیت‌های نامطمئن اخلاقی نشان و توضیح دهند.

................ هر روز با کتاب ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...