آغاز هجرت است و پناه می‌برم به هر چه که نیست | کافه داستان


نویسنده‌ی «مسافرخانه‌ی شکسپیر» متولد سال ۱۳۶۴ است و پیش‌تر کتاب دیگری به نام «سرزمین نامادری» را با موضوع مهاجرت و پیشنهاداتی در مورد آن را به رشته تحریر در آورده است. «مسافرخانه‌ی شکسپیر» اولین اثر هومن زندی‌زاده در حوزه ادبیات داستانی است. هومن زندی‌زاده تحصیلات دانشگاهی‌اش را در در رشته‌ی نمایش با گرایش نمایشنامه‌نویسی به اتمام رسانده و در این زمینه موفق به کسب جوایزی نیز شده است. او هم‌اکنون در شهر آدلاید استرالیا به عنوان نمایشنامه‌نویس و شاعر و پژوهشگر مشغول به کار و فعالیت است.

مسافرخانه‌ی شکسپیر هومن زندی‌زاده

آرمان، شخصیت اصلی رمان «مسافرخانه‌ی شکسپیر» به استرالیا سفر می‌کند تا در آنجا به تحصیلات خود ادامه دهد. او تا قبل از تمام‌شدن بورسیه از مزایای خوبی بهره‌مند بوده، اما با اتمام بورسیه مجبور به کار کردن می‌شود. جست‌وجوی او برای پیداکردن شغل و درآمدی مناسب مصادف می‌شود با قوانین جدید و سختگیرانه‌ی دولت استرالیا در باب اشتغال مهاجران. وی بالاخره بعد از تلاش و جست‌وجوی زیاد برای کار موفق می‌شود به عنوان مدیر شیفت شب مسافرخانه‌ای به نام «مسافرخانه‌ی شکسپیر» استخدام و مشغول به کار شود. قصه‌ی «مسافرخانه‌ی شکسپیر» ماجرای زندگی آرمان است. قهرمان داستان هومن زندی‌زاده با ورود مسافرهای جورواجور، با اتفاقات غیرمنتظره‌ای که پیش می‌آید مواجه و به چالش کشیده می‌شود؛ گرفتاری و اتفاقات ناگواری که هم زندگی شخصی و هم شغلش را تهدید می‌کند و به خطر می‌اندازد.

رمان چندین فصل دارد. فصل‌هایی که شکل و فرم روایت مخصوص به خود را دارند. بخش‌هایی که در فضایی کاملاً واقعی به روایت خود پرداخته و در عین حال احساس و تخیلات و اندیشه‌های آزاد خود را بیان کرده است. نویسنده در پردازش شخصیت‌ها، موقعیت‌ها و اتفاق‌ها موفق عمل کرده است.

شروع داستان به شرح حالی از وضعیت آرمان، قهرمان رمان، می‌پردازد. این شروع به خواننده خاطرنشان می‌کند که با اتفاقاتی غیرمعمول و ناخوشایند روبه‌رو خواهد شد؛ از همین رو می‌تواند قصه‌ای پرکشش برای مخاطب باشد. هومن زندی‌زاده در این رمان، روایتی خطی را لحاظ کرده است. روایتی که درست بر اساس گذشت زمان شکل می‌گیرد و بیان می‌شود و خبری از تعلیق و برگشت به گذشته‌ نیست. نویسنده تمامی ماجراهای کتابش را در فضایی از مسافرخانه با ورود شخصیت‌های مختلف می‌نویسد. راوی اول شخص که همان آرمان، قهرمان داستان است، لحظه به لحظه از آنچه که می‌بیند و درک و استنتاج می‌کند در اختیار خواننده کتاب قرار می‌دهد.

باور نویسنده‌ی «مسافرخانه‌ی شکسپیر» این بوده است که نمی‌توان از مهاجرت و کوچ‌کردن تصویری سفید یا سیاه مطلق ارائه داد. او سعی داشته تا با استفاده از واقعیت‌هایی که مد نظرش بوده و خیال آنچه که در ذهن متصور می‌کرده بتواند کمی از سیاهی اتفاقات ناخوشایند و تلخی قصه‌اش بکاهد. شاید هم بتواند آنها را با مربوط‌کردن به عواملی خارج از اراده‌ی شخصیت‌های رمان فضای داستانش تا آنجا که می‌تواند خاکستری نشان دهد. هومن زندی‌زاده در رمانش سعی کرده از مشکلاتی که یک مهاجر در کشوری دیگر در شرایطی نامتعارف و سخت گریبان‌گیر وی می‌شود بگوید.

«مسافرخانه‌ی شکسپیر» داستانی پرکشش دارد. قلم نویسنده‌ی آن ساده و خوش‌خوان و بی‌تکلف است. روایتی یک‌دست دارد از اتفاقاتی که قهرمان با آن دست و پنجه نرم می‌کند. شاید بتوان گفت هومن زندی زاده لحنی سرد و بی‌تفاوت را برای روایت قصه‌اش انتخاب کرده است. او قدرت بیان قابلی برای ارائه‌ی روایتش داشته و از کلمات به‌خوبی و به‌جا استفاده کرده است. تصویرسازی‌ها و پردازش شخصیت‌های داستان کاملاً در خدمت داستان بوده است.

همان‌طور که در بالا ذکر شده هومن زندی‌زاده جهان قصه‌اش را خاکستری معرفی کند. او سعی کرده تا تخیلات قصه‌گویی‌اش را چاشنی واقعیت‌های تلخ رمانش کند. او در ساختار روایت خود موفق بوده و از آن در نگارش و پرداخت رمان استفاده درستی کرده است تا خواننده‌ی کتاب را در خوانش و درک درست و کاملی از درونمایه و شخصیت‌های داستان بهتر همراهی کرده باشد. رمان روایتی خطی دارد و در جای درستی به پایان رسیده است؛ نه از حواشی در پر کردن فضای داستان استفاده و نه بیش از حد جزئی‌نگری شده تا بر حجم کتاب افزوده شود.

قسمتی از درآمد کتاب را با هم می‌خوانیم:

«آدم‌های اندکی در این جهان وجود دارند که مثل من شب‌ها نخوابیده‌اند و حالا به تکمیل تصویر کابوس‌های جمعی ما مشغولند. شوربختی در این است که این عده اکثراً بدذاتند. یا لااقل در تصویر برجامانده از کابوس‌های ما، تکه‌های پلید را دست‌چین می‌کنند. حال اگر روزی بتوان دیگران را نیز به تکمیل کابوس‌ها فراخواند، شاید کابوس‌ها واژگون شوند و زندگی لذت‌بخش‌تر. نوشتن آنچه که اتفاق افتاده راهی است برای فراموش‌نکردن و فراموش‌نشدن. راهی برای پاسخ‌دادن به این پرسش که تا کجا باید خود را فدای هدف کرد؟»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...