شماره جدید مجله «وزن دنیا»‌ با پرونده‌ای درباره رضا براهنی منتشر شد.

به گزارش ایبنا، شماره‌ پنجم مجله‌ «وزن دنیا»، رسانه‌ شعر ایران، با تیتر یک «خطاب به خطاب» بازخوانی تحلیلی آرای رضا براهنی در مؤخره‌ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم»  و همچنین پرونده‌ای درباره‌ی یوسف اعتصامی و مجله‌ «بهار»، نخستین نشریه‌ ادبی ایران منتشر شد.

در این شماره‌ وزن دنیا می‌توانیم از شاعران استان‌های تهران، اردبیل، اصفهان، چهارمحال و بختیاری، خراسان شمالی، کردستان، کرمان، مازندران، مرکزی، هرمزگان و همدان شعر بخوانیم. علاوه بر شعر این استان‌ها، دو بخش «آن‌سوی مرزها» و «هم‌زبانان» بازتاب‌دهنده‌ شعر شاعران ایرانی خارج از کشور و بخش دوم، منعکس‌کننده شعرهای شاعران کشورهای فارسی‌زبانی همچون افغانستان و تاجیکستان است.

در بخش «تعریف و تبصره» این شماره وزن دنیا، پرونده‌‌ مفصلی می‌خوانیم درباره‌ بازخوانی تحلیلی آرای رضا براهنی در مؤخره‌ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم».
از نویسندگان این پرونده می‌توان به علی مسعودی‌نیا، عنایت سمیعی، محمد آزرم، علی ثباتی، علیرضا بهنام، شاهین شیرزادی، شهریار خسروی، فرشاد سنبل‌دل، آیدین آریا و فریاد ناصری اشاره کرد.
در این بخش گفت‌و گویی با عنایت سمیعی، درباره‌ رضا براهنی شعرها و ایده‌هایش در «خطاب به پروانه‌ها» می‌خوانید.
همچنین وزن دنیا در میزگردی با حضور بهزاد زرین‌پور، هوشیار انصاری‌فر و شهریار وقفی‌پور به بازخوانی مؤخره‌ «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» پرداخته است.
همچنین «کارنامه» که این شماره به کارگاه ترانه‌ مهدی ایوبی اختصاص دارد و «کارگاه شعر وزن دنیا» دو بخش دیگر مجله‌اند.

بخش «چاپ سنگی» بخش تازه‌ای‌ست که از این شماره به مجله اضافه شده و وزن دنیا قصد دارد در این بخش به مرور مجلات ادبی گذشته‌ ایران بپردازد، که در نخستین قدم خود یوسف اعتصامی و مجله‌ بهار، نخستین نشریه‌ ادبی ایران را انتخاب و مرور کرده است.

شماره‌ پنجم «وزن دنیا»، در ٢٥٦صفحه و به قیمت ۴۰هزار تومان از امروز در کتاب‌فروشی‌ها و کیوسک‌های مطبوعاتی معتبر در دسترس علاقه‌مندان و مخاطبان شعر قرار گرفته است. مدیرمسئول و صاحب‌امتیاز «وزن دنیا» پوریا سوری و سردبیر آن علی مسعودی‌نیا است.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...