بدیعِ غریب | شهرآرا


یافتن صفت مناسب برای توصیف خلاقیت کم نظیر استیون میلهاوزِر [Steven Millhauser] کار دشواری است. نویسنده ای که به قول قدما «جامع‌الاطراف» است و در آن واحد حواسش به همه چیز هست، مشابه آشپزی که غذاهایی لذیذ و خوش عطر و طعم می‌پزد، به تمامی جزئیات توجه می‌کند، و، در کنار همه این ها، با استفاده از چاشنی‌های کمتر شناخته شده، میهمانان را غافل گیر می‌سازد. میلهاوزر، که داستان‌های کوتاه درخشانش بیشتر یادآور شاهکارهای ادگار آلن پو آمریکایی و خورخه لوئیس بورخس آرژانتینی است، متولد 1943میلادی در نیویورک و برنده جایزه ادبی پولیتزر 1997 است که فیلم معروف «شعبده باز» (2006) براساس یکی از داستان‌های او به نام «آیزنهایم شعبده باز» ساخته شده است.

خنده‌های خطرناک» [Dangerous laughter : thirteen stories]

داستان‌های میلهاوزر، معمولا، بر پایه ایده‌های ناب و کمتر استفاده شده ای استوارند، شروع‌ها یا همان گشایش‌های غافل گیرکننده و ــ اجازه دهید عرض کنم ــ میخکوب کننده ای دارند، از شخصیت‌های به شدت پرداخت شده و ماندگاری بهره مندند، ساختارهای غیرتکراری و متنوعی دارند، و، در کنار تمامی این ها، با زبانی دقیق، محکم، پیراسته، صیقل خورده و کاملا هماهنگ و متناسب با محتوای داستان به نگارش درآمده اند. ازآنجاکه قصد دارم در چند هفته آتی تقریبا همه آثار ترجمه شده این استاد بی بدیل داستان کوتاه نویسی را معرفی کنم، به نظرم رسید که در هر هفته به یکی از ویژگی‌های داستان‌های میلهاوزر بپردازم؛ و امروز این کار را با بررسی «ایده»‌های مرکزی در سیزده داستان مجموعه «خنده‌های خطرناک» [Dangerous laughter : thirteen stories] می‌آغازم.

مترجم محترم، که با ترجمه دقیق و عالمانه خود لذت خواندن سیزده داستان این مجموعه را دوچندان کرده است، آن‌ها را، با ترکیب 4-4-4-1، در چهار دسته گنجانده است: چهار داستان نخست در دسته «غیب شدن ها» گنجانده شده اند، چهارتای بعدی در دسته «معماری‌های ناممکن»، چهارتای سوم در دسته «تاریخ‌های کفرآمیز» و، بالأخره، پایان بخش کتاب تک داستانی است با نام «موش و گربه» که عملا گزارشی است با اندکی دخل و تصرف از برخی قسمت‌های معروف «تام و جری».

نخستین داستان کتاب با عنوان «اتاق زیرشیروانی» که یکی از درخشان ترین داستان‌های میلهاوزر و نمونه ای اعلی از شیوه کار اوست، روایتی است از رویارویی یک نوجوان دبیرستانی سال سوم با خواهر هم کلاسی اش که تقریبا هم سن وسال اوست و به خاطر اثرات ناشی از یک حادثه، یا همان تروما، مجبور است همواره در اتاق کاملا تاریک زیرشیروانی زندگی کند. راوی اول شخص داستان هیچ گاه ایزابل را نمی‌بیند، اما با او حرف می‌زند و دردِدل می‌کند، تا در پایان به نتایج عجیبی می‌رسد که بهتر است خودتان آن‌ها را تحلیل و بررسی کنید. این نتایجِ پایانی عجیب و عملا پایان بندی‌های جایگزین و متکثر در سه داستان دیگر بخش نخست کتاب، یعنی «گم شدن الین کولمن»، «خنده‌های خطرناک» و «تاریخ پریشانی»، نیز به چشم می‌خورد.

داستان نخست بخش دوم راجع به «گنبد»هایی عظیم از جنسی شفاف مانند فایبرگلاس است که در آغازْ بعضی ثروتمندان یکی از ایالت‌های آمریکا، با هدف مصرف بهینه انرژی، دورماندن از اشعه‌های مضر خورشید، کنترل دمای محیط در تابستان و زمستان، و چند منفعت کوچک و بزرگ دیگر، بر روی خانه‌ها و حیاط‌های مسکونی شان نصب می‌کنند. در ادامه و پس از برطرف شدن نقایص تکنولوژیک این گنبدها، آن‌ها را ــ البته با ابعادی به مراتب بزرگ تر ــ بر روی یک محله و سپس یک شهر و درنهایت یک ایالت نصب می‌کنند که به خاطر شعاع فوق العاده بزرگشان عملا از دیدرس مردم خارج می‌شوند.

یا، در داستان دیگری با نام «آن شهر دیگر»، سخن از شهر کوچکی می‌رود که ساکنان آن تصمیم می‌گیرند «کپی برابر با اصل» شهرشان را در جایی نه چندان دور از شهر اصلی بسازند، و آن قدر در ساختن این شهر جدید و پرداختن به «صنعت همتاسازی» به جزئیات توجه می‌کنند که ــ مثلاــ می‌توانند «نقش گِل پاشیده روی ماشین، یا رنگ پریدگی ناچیز لبه فنجان کهنه قهوه را شبیه سازی کنند» (ص130).

درواقع، ایده مرکزی در داستان‌های بخش «معماری‌های ناممکن» بر تلقی متفاوت از مکان و جغرافیا استوار است، و در چهار داستان بخش «تاریخ‌های کفرآمیز» بر نگاه نامأنوس به زمان و تاریخ؛ و پس پشت تمامی آن ها، معمولا، یک یا چند سؤال فلسفی مهم پنهان است: نکند ما زیر گنبدی شفاف زندگی می‌کنیم یا در شهری کپی برابر اصل، همراه با ایزابل نامرئی؟!

«خنده‌های خطرناک» با ترجمه مهنام نجفی در ۲۶۴صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...