به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه ۱۰ جلدی «افسانههای مشهور چین» با بازنویسی دوآن لیکسین [Lixin Duan] و ترجمه سمیه نوروزی، بهتازگی توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتابها بهصورت دوزبانه فارسی و چینی منتشر شده و حق انتشارشان از انتشارات چاینا اینترکنتیننتال پرس خریداری شده است.
افسانههای مندرج در اینکتابها، حقیقت ندارند اما قصههایی با ماجراها و قهرمانان عجیب دارند که دست به کارهای عجیب میزنند. اینافسانهها، قصههایی هستند که مادربزرگها برای بچهها و نوههایشان تعریف میکردهاند.
یکی از کتابهای مجموعه پیشرو، «ققنوس زیبایی که جان پرندگان را نجات میدهد» با تصویرگری لیو شیانگ وِی است. اینافسانه درباره پادشاهی به نام امپراتور زرد است که ۲۶ قرن پیش از میلاد مسیح زندگی میکرده و با وجود همه پرندگانی که داشته، میخواسته ققنوس را هم از نزدیک ببیند.
«زن زیبایی که به ماه پرواز میکند» دیگر افسانهای است که در قالب اینمجموعه چاپ شده است. تصویرگری اینکتاب توسط سانگ یانبو انجام شده و افسانهای را شامل میشود که مربوط به زمانی است که آسمان، ۱۰ خورشید داشته است. انگار با هم مسابقه گذاشته بودند که زمین را بسوزانند و در نتیجه گرمایشان، از همهجا دود بلند شد و دریاها خشک شدند. اینمیان، قصه زنی زیبا به نام چانگای و عصارههای آسمانی روایت میشود.
کتاب بعدی، «دخترک غمگینی که از دریا انتقام میگیرد» است که تصویرگریاش توسط لیو شیانگ وی انجام شده است. داستان اینافسانه درباره دختری به نام نیووا است. در افسانهها آمده است امپراتور یان پیش از آنکه پادشاه شود، کشاورز مشهوری بهنام شننونگ بوده و نیووا هم کوچکترین دخترش بوده است. نیووا که دختری باهوش و دوستداشتنی بوده، مورد علاقه مردم و عاشق خورشید و بیابان بوده است. وقتی نیووا از پدرش میخواهد او را به دریای شرقی ببرد تا طلوع خورشید را ببیند، پدر موافقت میکند اما هیچوقت فرصت نمیکند خواسته دخترش را اجابت کند. در نتیجه خود نیووا قایق کوچکی را به آب انداخته و به سمت دریای شرقی میرود که گرفتار توفان شده و دریا او را میبلعد. نیووا میمیرد و تبدیل به یک پرنده میشود...
چهارمین کتاب «اسب سفیدی که به ساز تبدیل میشود» است. تصویرگری اینکتاب هم توسط لیو شیانگ وی انجام شده است. افسانهاش هم درباره سوهو پسری ۱۷ ساله است که همراه خانواده فقیرش در علفزارهای آلاتنگائولا مغولستان زندگی میکند. سوهو که گله بزهای خانواده را میچرانده، صدای زیبایی داشته و همه چوپانها دوست داشتند او آواز بخواند. رویای اینپسر جوان هم این بوده که اسب زیبایی داشته باشد تا بتواند از اینطرف تا آنطرف چراگاه را مثل یکاسبسوار واقعی مغول طی کند. او مجبور بوده بهدلیل فقر خانواده، آرزویش را مخفی کند تا اینکه روزی یکپریزاد بر او ظاهر میشود و میگوید اسب سفید زیبایی در ساحل شمالی دریاچه، منتظر سوهو ایستاده است...
کتاب پنجم، «ابرمردی که آسمان و زمین را از هم جدا میکند» با تصویرگری شو کای است. اینافسانه مربوط به زمانی است که هنوز دنیایی در کار نبود و جهان از مقدار زیادی تاریکی و غبار تشکیل شده بود. توی آندنیا هم فقط یکنفر زندگی میکرد که اسمش پانگو بود. هجدههزار سال میگذرد تا پانگو از توی دنیای تخممرغی بیرون و به دنیا بیاید. او با تبری که در تاریکی ساخته بود، دیواره دنیای تخممرغی را شکاف و بیرون آمد. در اینافسانه گفته میشود جهان توسط پانگو ساخته شده است. بنابراین هروقت احساسات او تغییر میکرد، اوضاع جهان هم همانطور میشد. پانگو همه اجزای بدن و روحش را به دنیا تقدیم میکند تا تبدیل به دنیای زیبایی شود که ما میشناسیم...
«دخترک تنهایی که به مجسمهها زندگی میبخشد» ششمین کتاب مجموعه و ادامهای بر ماجرای پانگو است و تصویرگریاش هم توسط شو کای انجام شده است. در افسانهها گفته شده پانگو پس از آنکه هیولای تاریک جهان را به آسمان و زمین تقسیم کرد، مرد و بدنش در آسمان تبدیل به خورشید و ماه و ستارهها و در زمین، تبدیل به کوهها، رودها، دریاچهها، اقیانوسها و گل و گیاهها شد. روحش هم تبدیل به حیوانات و پرندگان، ماهیها و حشرات شد. در ابتدای اینافسانه، الهه نیووا از آسمان به زمین میآید و با دیدن زیباییهای زمین هم خوشحال و هم غافلگیر میشود. اما او در ادامه داستان غصهدار میشود و اینغصه باعث تعریف زندگی بخشیدن به مجسمهها و سپس تعریف اصول ازدواج توسط نیووا میشود. بهاینترتیب نیووا تبدیل به الهه ازدواج شد.
کتاب بعدی توسط شنهونگ تصویرگری شده و «پریزادهای که با جوان گاوچران ازدواج میکند» نام دارد. اینافسانه درباره امپراتور آسمان و مادر ملکه غرب است که هفت نوه داشتند؛ هفت دختر زیبا که کوچکترینشان از همه جذابتر بود؛ اسمش هم به چینی ژینو بهمعنی دخترک بافنده بود. ایندختر استعداد زیادی داشت و میتوانست رنگارنگترین و قشنگترین شکلهای ابرمانند را ببافد. از طرفی روی زمین پسر جوان گاوچران و فقیری بهنام نیولانگ زندگی میکرد که وقتی خیلی کوچک بود پدر و مادرش را از دست داده و با خانواده برادرش زندگی میکرد. زن برادرش هم آدم خیلی خسیسی بود و دوست نداشت نیولانگ در مال و اموال خانواده شریک باشد. یکروز نیولانگ با گاو نری روبرو میشود که میتواند حرف بزند و خیلی تعجب میکند...
«پادشاهی که خواص دارویی گیاهان را کشف میکند» با تصویرگری استودیو هوآ مِنگ کتاب بعدی اینمجموعه است. افسانهاش هم مربوط به زمانی است که مردم در غارها و دل کوهها زندگی میکردند. طبق اینافسانه، آنزمان در آسمان، خدایی به اسم شننونگ زندگی میکرده که اسمش بهمعنی کشاورز مقدس بوده است. شننونگ یکروز تصمیم میگیرد از آسمان به زمین بیاید و تا میتواند به مردم زمین که در حال رنجکشیدن بودهاند، کمک کند...
کتاب نهم، «جوان فداکاری که سیل را شکست میدهد» نام دارد و تصویرگریاش توسط همانتصویرگر پیشین انجام شده است. افسانه اینکتاب هم مربوط به سالهای خیلی قدیم است که مردم با مشکلات زیاد طبیعی روبرو بودند و بلایای زیادی سرشان میآمد. آنموقع یائو امپراتور چین بوده و برای اینکه درد و عذاب مردم را کم کند، قهرمان قدرتمندی بهاسم گان را برای جلوگیری از سیلابها و کمک به مردم، پیششان میفرستد. اینافسانه و شرح تلاشهای گان برای نجات مردم، به قصه مهار سیلاب رودخانه زرد در چین میانجامد. در اینمسیر قهرمان قصه ناچار است با اژدها مبارزه کند و ...
«فناناپذیرهایی که با اژدها پادشاهها میجنگند» هم آخرین کتاب اینمجموعه است که تصویرگریاش بهطور مشترک توسط شو فانگ و یینگ پِی هائو انجام شده است. اینافسانه درباره هشت موجود فناناپذیر است که دعوت مادر ملکه غرب را قبول میکنند تا در جلسه فناناپذیرها شرکت کنند. اینجلسه قرار بوده در جزیره پریان برگزار شود و حاضران در آن، برای مزهکردن هلوهای درختهای جادویی که هر سههزار سال یکبار میوه میدادند، میرفتند. پس از برگزاری جلسه و مهمانی، فناناپذیرها برای برگشت به خانه، به دریای شرقی چین میرسند و یکی از آنها پیشنهاد میدهد برای عبور از دریا، نه از قایق که از تواناییهایشان استفاده کنند...
کتابهای اینمجموعه با ۳۲ صفحه رنگی مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۵ هزار تومان منتشر شدهاند.