با فریدون فارغ، شاعر، نمایشنامه‌نویس و بازیگر تئاتر، بعد از چاپ دومین مجموعه شعرش با عنوان «غمی با من نیست» گپ و گفتی داشتیم درخصوص شعر معاصر ایران، جهان، چالش‌ها و دغدغه‌های شاعر امروز. او معتقد است صرف‌ نظر از شکل در یک اثر ادبی_ و هنری- آنچه اهمیت دارد، امروزی بودن و نداشتن تاریخ مصرف است. می‌گوید: «وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه، نا‌امیدی شاعران و نویسندگان و... همه و همه باعث دورشدن جامعه و طبقات آن از هنرمندان و شعر و کتاب و به‌تازگی سینما و تئاتر شده است...»:

غمی با من نیست در گفت‌وگو با فریدون فارغ

به عنوان مقدمه کمی از خود و فعالیت‌های ادبی‌تان برای خوانندگان روزنامه بگویید.
من زاده خرداد 1345 در شهر مشهد هستم. با اصلیتی از روستای گراخک از توابع شاندیز. پنجاه سال پیش که تازه خواندن یاد گرفته بودم، با داستان‌های تصویری دنباله‌دار هفته‌نامه کیهان بچه‌ها به خواندن وابسته شدم. خواندم و خواندم. کتاب‌های -یادش خوش- پرویز قاضی‌سعید مرا بیشتر و بیشتر به خواندن و خواندن علاقه‌مند کرد. داستان‌های جاسوسی و معمایی لاوسون، سامسون و ریچارد. هرچه بیشتر می‌خواندم، بیشتر تشنه می‌شدم. رمان‌های کازنتزاکیس، رولان، تولستوی و اشعار خانم فرخزاد، مشیری، زهری، قدسی قاضی نور و ...خواندم و شروع به نوشتن کردم. دوست داشتم شعر بگویم و تلاش کردم. گاهی مزخرفاتی تراوش می‌کرد به‌نام شعر و گاهی شعرواره‌ای و گاهی‌ شعری. در نهایت دیگران مرا شاعر خواندند و من شاعر شدم.

در مجموعه شعرهای شما، عشق بیشترین بسامد را دارد. عشق از نگاه شما چه تعریفی دارد و فکر می‌کنید آیا شعر به تنهایی برای ارائه هویتی فرازمینی از عشق، کارایی لازم را دارد.
احساسی به‌نام عشق، خودخواهانه‌ترین احساس انسان در زمان حیات زمینی‌اش است. تمام شاعران و ترانه‌سرایان در سروده‌هاشان جهان و همه جهانیان را در مقابل عشق خود قرار داده‌اند. مثال‌های بسیاری وجود دارد که شاعران و هنرمندان این عرصه تاکید کرده‌اند که حاضرند دنیا را برای رسیدن به معشوق نابود کنند. من از این عشق و این احساس که به عملیات انتحاری هم منجر می‌شود متنفرم. اشعار من عاشقانه‌هایی است با احترام؛ عاشقانه‌هایی است بدون خودخواهی. عاشقانه‌هایی که بدون انسان‌های دوروبر، بدون کار و شغل، بدون زندگی، بدون زمین، بدون آسمان و بدون من بی‌معناست. اشعار من هیچ معنای فرازمینی ندارد. هرآنچه هست، در همین زمین و همین منظومه خورشیدی و در همین کهکشان اتفاق می‌افتد و در اکوسیستم و پیرامون من معنادار است.

با توجه به مطالعات ادبی بسیار و شناختی که از ادبیات جهان و خصوصا رمان دارید، چه تفاوت‌هایی را بین شعر و رمان می‌بینید؟ و دوم آنکه آیا تاثیرگذاری آن‌ها در نهایت روی مخاطب یکسان است یا متفاوت؟
هنرهای هفت‌گانه و هشت‌گانه و شاید در آینده چندگانه، در نهایت هیچ تفاوتی از نظر معنا ندارند و فقط شکل در آنها تفاوت را ایجاد کرده است. تاثیر رمانی از تولستوی یا دولت‌آبادی همانقدر می‌تواند باشد که یک بیت از حافظ یا سعدی یا گوته یا شکسپیر. مخاطب متفاوت است.

دو مجموعه منتشر شده شما را در ردیف سپیدسراها یا منثورسراها به طور خاص به جامعه ادبی معرفی کرده است. نگاه و تعریف شما از شعر موزون یا کلاسیک چیست؟
اظهار نظر درخصوص این تعاریف و تفاوت‌ها حق اساتیدی است که وقت گذاشتند و از همه جوانب شعر امروز ایران و جهان را جست‌وجو کردند و به رای و نظریه‌ رسیده‌اند. من تعریف خاصی ندارم. اما من می‌توانم بگویم شعر امروز داریم و شعر دیروز؛ شعر با تاریخ مصرف و شعر بی‌تاریخ مصرف. نه فقط شعر؛ که هر هنری. مدل و اندازه و قافیه و بی‌قافیه و ردیف و وزن و سپید و هایکو و ... در پایین‌ترین درجه اهمیت قرار دارند.

با توجه به صبغه شما در شعر منثور، بی‌تردید احمد شاملو می‌تواند محور پرسش بعدی‌مان باشد، از او بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند، شما چه سهمی برای شاملو در شعر منثور و یا سپید قائلید؟
سهم؟!!! شاملو همه شعر امروز ماست.

سهم شاعرانی چون الوار، الیوت یا حتی هیوز را در دگرگونی ذهن و زبان شاعرانی چون شاملو، براهنی و حتی رویایی چقدر می‌دانید و اینکه آیا می‌توان برای مخاطب ایرانی جانمایه این دست شاعران اثرگذار و پیشرو را طوری باز تعریف کرد که بتواند بین حافظ و سعدی با مدرنیست‌هایی این‌چنینی به تشخیص و تمیزی ذهنی رسید؟
اینکه سهم و اثر این بزرگان در شعر و زبان شاملو و براهنی و ... چقدر بوده، باید خودشان گفته باشند یا منتقدان و سبک‌شناسان با مطابقت دادن اشعار و زبان به این تاثیر و میزان آن دست پیدا کنند. اما به شکل طبیعی، همه کسانی که در هنر تلاشی از خودشان بروز می‌دهند تحت تاثیر گذشتگان و تجربه‌های آنان هستند. مفهوم سوال شما کمی گنگ است. نگاه من به کلام است و نه شکل. حافظ و سعدی هنوز مدرن‌های شعر ایران و جهان هستند. کلام و گفتار آنان در بسیاری از اشعارشان همچنان دغدغه‌های انسان امروزی است. از این مدرن‌تر؟ یا شکسپیر یا تولستوی یا داستایوفسکی.

شارل بودلر را یکی از پایه‌گذاران مدرنیته در شعر قرن نوزدهم فرانسه می‌دانند. تعریف شما از مدرنیته چیست و چه پارامترهایی را در شعر بودلر منتج به این نظر می‌دانید؟
خیلی با این شاعر ارتباط برقرار نمی‌کنم. اینکه در فرانسه چکار کرده و چه تاثیری گذاشته، به تاریخ هنر شعر در فرانسه مربوط است. مجدد عرض می‌کنم؛ شکل، نشانگر مدرن بودن شاعر یا هنرمند نیست. بگذارید یک مثال بزنم که شاید بتواند دیدگاه من را در خصوص جدید بودن و قدیمی بودن روشن کند. نیما یوشیج با القابی همچون پدر شعر نو در شکل نگارش شعر در ایران تحولی شگرف ایجاد کرد اما چندتا شعر ایشان مدرن هستند و چندتا از اشعار ایشان، قدیمی ولی با شکل جدید؟ شعر «تو را من چشم در راهم شباهنگام» یک شعر قدیمی است با شکلی جدید. شاعران بسیاری قبل از نیما شباهنگام منتظر کسی بودند. اما شعر «من قایقم نشسته به خشکی» یک شعر مدرن و جدید است که قبل از نیما هیچکس نگفته است. در شعرهای شاملو و فروغ و... هم می‌توان این قدیمی یا جدید بودن‌ها را دید.

شعر معاصر با بحران ریزش مخاطب مواجه است و این را همگان می‌دانند. چه دلایلی در به وجود آمدن این شرایط موثرتر بوده‌اند و احیانا شما چه راهکارهایی برای برون‌رفت از این وضعیت پیشنهاد می‌کنید؟
در کدام هنر ریزش مخاطب نداریم که بحران شعر و مخاطب‌هایش جدا باشند؟ وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه، بی‌امیدی برخی شاعران و نویسندگان و... همه و همه باعث دورشدن جامعه و طبقات آن از هنرمندان و شعر و کتاب و به‌تازگی سینما و تئاتر شده است. جامعه از هنرمندش راه می‌خواهد و نور. از هنرمندش می‌خواهد که دستش را بگیرد و برگرداند به شب‌های مهتابی. وقتی هنرمند ته چاه سیاه روح خود گرفتار است (به هر دلیلی)، جامعه از او گریزان است.

سهم ناشران در افول و سقوط جایگاه شعر معاصر چقدر می‌تواند باشد؟ برعکس؛ آیا اعتبار ناشر می‌تواند کم و کاستی‌های یک اثر ادبی را بپوشاند و زمینه دیده شدنش را فراهم آورد؟
سهم زیادی برایشان قائل نیستم. بدون هیچ توهینی، بیشتر مراکز نشر، بنگاه‌های اقتصادی هستند و حق هم همین است. آنان اگر بدانند که کتابی برای آنها سودآور است، حتما روی آن سرمایه‌گذاری می‌کنند. هنوز هم حاضرند مجموعه آثار فرخزاد و شاملو و مشیری و... را چاپ کنند. اما به چه دلیلی باید پول و وقتشان را برای چاپ کتاب‌های بی‌مخاطب و بی‌مشتری بگذارند؟ ناشر معتبر مانند شاعر معتبر است که با همه کاستی‌های شعرش، مخاطب شعر او را می‌خواند، اما اعتبار یک نشر از کتاب‌های شکست خورده‌اش به دست نیامده است و همچنین اعتبار شاعر از شعرهای بی‌ربطش.

در سروده‌های‌تان خود را تحت تاثیر کدام شاعر و یا کدامین شاعران معاصر می‌دانید و آیا دلزدگی‌ها و سرخوردگی‌ها دهه‌های اخیر در فاصله افتادن بین تاریخ انتشار دو مجموعه‌تان تاثیر داشته‌است؟
از شاملو، قدسی قاضی‌نور، علی صالحی، محمد زهری و از همه کسانی که شعری یا متنی از آنها خوانده‌ام، تاثیر گرفته‌ام. از هر شعر و متنی با هر اسمی که به دستم رسیده و از آن لذت برده‌ام تاثیر زیادی گرفته‌ام، اما موثرترین متن‌هایی که ذهن و دیدگاه مرا ساخته است، کتاب «شازده کوچولو» آنتوان دو سنت اگزوپری و «ژان کریستف» رومن رولان بوده است. من بنا به دلایل شخصی، کتاب‌های شعرم را چاپ کردم. نه دلزده‌ام و نه سرخورده. من نه قراری با خودم دارم که جهان را عوض کنم و نه اینکه جهان مرا بشناسد. جهان من آدم‌هایی هستند که دوستشان دارم و شاید دوستم داشته باشند. شعرهایم را برای آنان می‌گویم و به خاطر آنان چاپ کردم. یکی دیگر از دلایل چاپ این دو کتاب ناشران بودند. اولی دوست عزیز یادش خوش؛ آقای امیر علی‌بیک، صاحب امتیاز نشر فیروزه [ناشر کتاب «تو یک خطی بی انتها»] و مروارید بود و دومی دوست گرانقدر آقای حامد انوشه، صاحب امتیاز نشر مانوش کرمان.

در یک نگاه کلی و جهانشمول ادبیات امروز ایران چه در حوزه شعر و چه رمان، چه فاصله با ادبیات مدرن جهانی دارد و چرا؟ راهکارهای پیشنهادی‌تان را نیز بفرمایید.
فاصله مانند فاصله صنعت ما با صنعت مدرن جهان است. راهکار؟ ایجاد امنیت اجتماعی و افزایش رفاه جامعه. در تاریخ بهترین آثار هنری جهان در محل‌هایی پدید آمده‌اند که جامعه از یک رفاه نسبی برخوردار بوده است. دغدغه نان در جامعه هنر را می‌کشد. البته هیچگاه شعر و هنر نمی‌تواند از رویدادهای اجتماعی خود که شاعر در آن زندگی می‌کند، بی‌تفاوت گذر کند.

شعر امروز چه راه‌های نرفته و کارهای نکرده‌ای دارد تا بتواند عموم مردم کوچه و بازار را با خود همراه و همدل سازد؟
هیچ هنری در ایران امروز به خاطر بسیاری از مسائل هنوز راهی نرفته است. شعر هنر اول ایران بوده و است. خیلی نشده که دولت‌ها و مردم با آن سر جنگ بیفتند، اما غول‌هایی در آن هستند که کار شاعر را سخت می‌کند. بقیه هنرها مانند موسیقی، سینما، نقاشی، مجسمه‌سازی، تئاتر و ... هم هزاران راه نرفته دارند. شعر ایران و زبان پارسی همچنان می‌تواند هنر اول کشورمان و زبانمان باشد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...