با مرور حوادث انقلاب می‌توان نقش پررنگ و حیاتی کارگران صنعتی را مشاهده کرد که با اعتصاب‌های گسترده سلطنت پهلوی را زمین‌گیر کردند و سپس با تشکیل شوراهای کارگری از همان لحظات اول پیروزی انقلاب در شرایطی که بسیاری از مدیران گریخته بودند، مدیریت کارخانه را در دست گرفتند و با همتی بلند و روحیه‌ای عالی اولین تجربه دموکراسی مستقیم در کار و زندگی را رقم زدند.

خلاصه کتاب کارگران و انقلاب 57» [Workers and Revolution in Iran: A Third World Experience of Workers' Control] نوشته آصف بیات [Asef Bayat]

کتاب «کارگران و انقلاب ۵۷» از آصف بیات پژوهشگر جامعه‌شناسی تلاش دارد در هشت فصل مقدمه، پرولتر شدن، کارخانه‌های پیش از انقلاب، طبقه کارگر صنعتی در انقلاب، شوراها: تکوین، ساختار و مبارزات، تصورات کارگران از شوراها، محدودیت‌های شوراها و سیاست روابط صنعتی از طریق مطالعه‌ی میدانی درصدد درک و تحلیل پدیده‌ی شوراها در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ برآید. این پروژه‌ی آکادمیک با مطالعه‌ی میدانی در چهارده کارخانه‌ی بزرگ در کرج و تهران و تبریز و همین طور بازدید و مصاحبه در بیمارستان‌های کارگری، وزارت کار، وزارت صنایع، خانه‌ی کارگر و دیگر نهادها به انجام رسیده است.

بیات در ابتدا تصویری از بحران اقتصادی اواخر رژیم شاه را به تصویر کشیده و تصریح میکند که محدودیت‌های توسعه‌ی سرمایه‌داری در ایران در آن روزگار خود را به چند شیوه نشان داد: پایان رونق اقتصادی نیمه‌ی دهه‌ی ١۳۴۰، بازبینی و اصلاح برنامه‌ی پنجم توسعه و آغاز رکود در اوان سال ۱۳۵۵.

در این شرایط تورم، قیمت آذوقه و مسکن را افزایش داد و کار و زندگی طبقات پایین جامعه یعنی کارگران صنعتی تحت تاثیر قرار گرفت و مطالبات اقتصادی‌اجتماعی آنها مطرح شد اما به سرعت این مطالبات سیاسی و به رویارویی کارگران با رژیم پهلوی منجر شدند. در ادامه صفحات کتاب صف‌آرایی کارگران کارخانه‌ها در برابر سلطنت و پایان پادشاه را مشاهده می‌کنیم.

در فصل بعدی کتاب شاخص‌های فرایند پرولترشدن کارگران کارخانه‌های تهران بررسی می‌شود که در آن بیات با مطالعه موضوع اصل‌ونسب دهقانی کارگران صنعتی و دگرگونی و تبدیل‌شدن مهاجران روستایی به کارگران تمام‌عیار، این پدیده را نه‌تنها مهاجرت فیزیکی، بلکه اکتساب ذهنیت صنعتی‌شهری می‌داند که از شیوه‌ی زندگی در محیط جدید و از جایگاه جدید مهاجران در صنعت سرچشمه می‌گیرد.

در پژوهش در پدیده شوراها، سوال اصلی اینجاست که فکر شورای کارگری از کجا پیدا شده است؟ از نگاه بیات در شرایطی که طبقه‌ی کارگر در ایران هیچ تجربه‌ی سنتی‌ای از سازمان‌هایی مانند شوراها نداشت و همچنین هیچ سازمان سیاسی‌ای درک روشنی از اهمیت، میزان کنترل یا وظایف شوراها نداشت، ایده‌ی شوراها حاصل تجربه‌ی مستقیم و آنی خودِ کارگران بود و در فرایند تشکیل، شوراها برای نمونه شوراهای کارگران کارخانه‌ی پارس‌متال ابتدا نه به‌عنوان شوراهایی با یک شکل مشخص، بلکه به‌عنوان سازمان‌هایی ناخشنود و ضد اقتدارگرایی تکوین یافتند. در دوره‌ی مبارزه‌ای که از مرحله‌ی تشکیل یک کمیته‌ی تفحص برای داوری درباره‌ی سوءاستفاده از مدیریت گذر کرد، کارگران فعالیت‌های خود را از لحاظ مفهومی، در اساس‌نامه‌ی یک شورا به‌تفصیل اعلام کردند. ظرف پنج ماه پس از انقلاب، کارگران در حداقل سی کارخانه، روشی مشابه را دنبال کردند.

مطالعات بیات نشان می‌دهد موفقیت این شوراها بیشتر وابسته به وضعیت بنگاه‌ها در بازار بود و بسیاری از صنایع تحت کنترل کارگران در ایران، یا تحت مالکیت دولت بودند یا بعدها تحت مالکیت دولت قرار گرفتند و وضعیت بسیاری از آنها وضعیتی نیمه‌انحصاری به خود گرفت. ویژگی فرایند کار و این امر که آیا کارگران برخوردار از مهارت نسبتاً عالی بودند یا در طبقه‌ای از کار فعالیت می‌کردند که فضای اندکی برای مانور داشت نیز موضوعی مهم بود. از میان دو شورای موفق می‌توان گفت که کارهای کارخانه‌ی کاترپیلار معرف فعالیت مهارت‌محور و کارهای کارخانه‌ی فانوس معرف کار با فضای اندک برای مانور بود. درباره‌ی فیلیپس، پیچیدگی تقسیم دقیق کار، با همکاری نیروهای کار فکری و کارگران یدی، جبران شده بود. وحدت نیروی کار عامل تعیین‌کننده‌ی مهم دیگر برای موفقیت جنبش کنترل کارگری بود.

در دشواری وظیفه شوراها بیات به مسئله تقسیم کارِ اشاره دارد: کارگران خواستار مدیران حرفه‌ای بودند؛ زیرا به صلاحیت فنی آنها نیاز داشتند؛ چراکه بدون حضور آنها، وجود همان شوراها به‌عنوان سازمان‌های مؤثر برای کنترل تولید و توزیع به خطر می‌افتاد. کارگران مهندسان را به‌عنوان عوامل ماهر منصوب می‌کردند تا از مهارت آنها در توانمند شدن خودشان استفاده کنند. اما این انتصاب، در عمل، هدف خود را شکست می‌داد. این حرکت، هرچند ضروری بود، درنهایت منجر به شکست شورا شد. اتحاد سیاسی و ایدئولوژیک مهندسان نمی‌توانست به‌شکلی مؤثر به شورا کمک کند تا خود را تقویت و قدرتش را اعمال کند. تا زمانی که تقسیمِ از پیش ‌تعیین‌شده‌ی کار به ‌جای خود باقی بود، تقسیم واقعی و عینی کار، از اهداف ایدئولوژیک اتحاد پیشی می‌گرفت. در موقعیت دوگانه‌ی قدرت در مکان تولید، توده‌ی کارگرانِ بدون مهارت یا نیمه‌ماهر فقط می‌توانستند با سرمایه‌دار، مخالفت و تولید را مختل کنند؛ ولی برای اعمال قدرت اقتصادی مثبت در مکان کار، باید تقسیم کارِ موجود را دگرگون می‌کردند و رسیدن به این هدف مستلزم دگرگونی سازماندهی سرمایه‌داری و قدرت سیاسی بود. با وجود این، کسب قدرت سیاسی، مثلاً شکست حاکمان پیشین، برای کنترل کارگری و برای اعمال قدرت کارگری ضروری است؛ اما کافی نیست. تلاش سیستماتیک برای دگرگونی و دموکراتیزه ‌کردن تقسیم کار غالب ضرورت دارد؛ ولی وظیفه‌ی دشواری است.

کارگران و انقلاب ۵۷

اما با وجود همه کاستی‌ها و چالش‌ها بیات معتقد است، شوراهای کارگری به‌عنوان بخشی از سازمان‌های مردمی دوران انقلاب، تجسم گرایش مردم عادی به مشارکت در امور عمومی و عمل دموکراسی مستقیم در مکان‌های کار و زندگی بود؛ حتی اگر آنها به‌ندرت واژه‌ی «دموکراسی» را به زبان می‌آوردند... ایجاد کنترل شورایی از پایین، اگرچه ممکن است در ابتدا خام باشد، فقط تغییر و تعدیل در سازمان تولید در سطح تشکیلات اقتصادی نیست. این نوع سازماندهی کار دلالت‌های اجتماعی فکری و عقیدتی مهمی دارد. کارگران با تلاش بسیار برای تجدید ساختار فرایند تولید و تغییر روابط سنتی و سلسله‌مراتب‌ها، حیطه‌ی جدیدی از کنترل را تجربه می‌کنند و به موقعیت تازه‌ای از قدرت دست می‌یابند که پیش‌تر یک امتیاز انحصاری مدیریتی بود. در حین تجربه‌ی این فرایند، درکشان از کار و قدرت و جامعه، به تغییر گرایش پیدا می‌کند. چنین تجربه‌ای به کارگران درک تازه‌ای از نقششان در جامعه می‌بخشد.

بیات در نهایت به این جمع‌بندی می‌رسد که مشارکت کارگران موجب بازدهی بیشتر بر هر دو مبنای ایدئولوژیک و ساختاری می‌شود و تا زمانی که کارگران احساس کنند واقعاً مشارکت دارند و واقعاً اعمال قدرت می‌کنند، سودبخشی افزایش می‌یابد؛ برای مثال، در کارخانه‌های آجر‌سازی در آذربایجان و کارخانه‌ی نساجی چیت جهان در کرج. در مشارکت واقعی، افزایش بازدهی فقط بر اثر سخت‌تر یا بیشتر کار کردن کارگران نیست. علت دیگر این است که آنها موقعیتی را پیدا می‌کنند که می‌توانند ابتکارات و توانایی‌های نهفته‌ی خود را ابراز کنند و خود را پرورش دهند.

کتاب «کارگران و انقلاب ۵۷» با ترجمه محمد دارکش در ۲۲۴ صفحه و توسط نشر اختران رهسپار بازار کتاب شده است.

آصف بیات (زاده ۱۳۳۳) پژوهشگر جامعه‌شناسی و نویسنده ایرانی است. وی در حال حاضر استاد جامعه‌شناسی دانشگاه ایلینوی در اربانا شمپین در آمریکای شمالی است. او پیشتر، به مدت ۱۷ سال، استاد دانشگاه آمریکایی قاهره (AUC) بوده ‌است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...