چگونه تاریخ را در روز روشن تحریف کنیم؟ | الف


صحنه‌ی اول: روز چهارم ژوئن سال 1989 صدها هزار چینی، غالباً دانشجویان، در میدان عظیم تیان‌آنمن جمع شدند که مساحتش به اندازه‌ی 60 زمین فوتبال است. این اعتراضات از چند هفته قبل به رهبری دانشجویان آغاز شده بود. دانشجویان به فساد دولتی، ناکارامدی اقتصادی، سرکوب‌های حزب کمونیست چین و دیگر مشکلات معیشتی معترض بودند.

جمهوری خلق نسیان؛ تجدید دیدار با تیان آنمِن» [The People's Republic of amnesia : Tiananmen revisited] نوشته لوئیزا لیم [Louisa Lim]

آن تجمع عظیم به‌تدریج دچار فوران خشم و خروش شد و کار به درگیری با مأموران پلیس و نیروهای امنیتی کشید. در نهایت رهبران چین فرمان مقابله‌ی نظامی را صادر کردند و نظامیان به روی مردم آتش گشودند و حمام خون راه افتاد. آمارهای نهادهای بین‌المللی نشان می‌دهد چیزی بین 10 تا 27 هزار نفر کشته شدند، هرچند آمار رسمی دولت چین کشته‌شده‌گان را فقط چند صدنفر اعلام کرد. چند روز بعد از این قتل‌عام در پایتخت، اعتراضات به نقاط دیگر کشور هم سرایت کرد. در شهر جنگدو باز هم تجمع بزرگ و درگیری‌های گسترده اتفاق افتاد و عده‌ی زیادی کشته شدند.

صحنه‌ی دوم: 25 سال پس از این کشتار هولناک، که به واقعه‌ی تیان‌آنمن یا کشتار 4 ژوئن شناخته می‌شود، در یک پژوهش میدانی، عکس مشهور جف وایدنر در آن روزها، با نام «مردِ مقابل تانک‌ها»، را به یک‌صد جوان نشان دادند. فقط 15 نفر از آنان تشخیص دادند که موضوع تصویر چیست؛ این درحالی‌ست که عموم افراد در سراسر دنیا به‌خوبی با این عکس آشنا هستند.

مسئله‌ی بزرگ: واقعاً در این فاصله‌ی بیست‌وپنج ساله چه اتفاقی افتاده است و چگونه چنان فاجعه‌ای با آن ابعاد گسترده این‌چنین به محاق فراموشی رفت؟ پاسخ، در یک کلمه، تحریف تاریخ است؛ تحریفی که حکومت کمونیستی چین با موفقیت آن را عملی کرد، به طوری که امروزه بیشتر مردم چین، به‌ویژه جوانان، از آن رویداد سرنوشت‌ساز بی‌خبرند؛ رویدادی که وضعیت مطلوب امروزی خود را تا حد زیادی مدیون آن هستند.

چکیده‌ی وضعیت از این قرار است که از یک طرف حکومت کمونیستی چین زور می‌زند که آن را از تاریخ پاک کند تا مردم فراموشش کنند؛ از طرف دیگر روشنفکران سیاسی و فعالان اجتماعی چینی تمام تلاش خود را می‌کنند که به هر قیمتی آن فاجعه‌ی خونین را زنده نگه دارند و به دیگران یادآوری کنند. در این میان، خانم لوئیزا لیم [Louisa Lim] هم نقشی برجسته را ایفا کرده است. وی به‌عنوان خبرنگار و به‌سبب این حرفه، به سراغ بازماندگان آن روز رفته و از زبان آنان ته‌مانده‌های ناگفته‌ی آن ماجرا را بازگو می‌کند.

کتاب «جمهوری خلق نسیان؛ تجدید دیدار با تیان آنمِن» [The People's Republic of amnesia : Tiananmen revisited] علاوه بر «مقدمه» و «پسگفتار»، از هشت فصل تشکیل شده است: «سرباز»، «ماندن»، «تبعید»، «دانشجو»، «مادر»، «میهن‌پرست»، «مسئول»، «جنگدو». هر کدام از این فصول، به‌جز فصل آخر، با محوریت کسانی است که عنوان فصل آن‌ها را معرفی می‌کند. نویسنده‌ی خوش‌قلم خاطرات، دیدگاه‌ها، سخنان طبقات مختلف مردم به شیوه‌ای جذاب روایت می‌کند. تنوع مضامین این کتاب جالب باعث می‌شود که نتوانیم آن را در دسته‌ی خاصی جای دهیم. می‌توانیم آن را مربوط به حوزه‌ی تاریخ، تاریخ شفاهی، سیاست، نقد فرهنگی-اجتماعی و حتی ادبی به شمار آوریم. بله؛ سبک و ساختار و ریخت کتاب به‌قدری خوب پرداخته شده که آن را به طراز ادبیات ارتقاء داده است. در کل، با کتابی بسیار خواندنی مواجهیم که هم به جزئیات شخصی می‌پردازد و هم داده‌های کلان و سیاست‌های کلی را توضیح می‌دهد.

این کتاب موضوع مسئله‌برانگیز این فرآیند بیست‌وپنج ساله را نشانه می‌گیرد و آن را به شکلی بدیع بررسی می‌کند. علاوه بر این، نویسنده‌ی متعهد وظیفه‌ی خود می‌داند که کاری کند تا از فراموش شدن آن رخداد جلوگیری کند. حکومت چین در این زمینه بسیار سخت‌گیرانه عمل کرده است، به گونه‌ای که فراتر از تصور است. تفصیل و جزئیات این شیوه را در کتاب می‌خوانیم، اما برای روشن‌ شدن قضیه، ماجرای ژو یوفو را ذکر می‌کنم. ژو یوفو یکی از روشنفکران سیاسی ناراضی است. سال 2012 در ضمن تماسی شخصی با یکی از دوستانش از طریق اسکایپ شعر جدیدش را برای او خواند:

«زمانش فرا رسیده است ای مردم چین!
میدان متعلق به همه است.
پاهایتان از آنِ خودتان است.
زمان آن رسیده که به پا خیزید و راهی میدان شوید تا دست به انتخاب خود بزنید.»

ژو یوفو این شعر را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک نگذاشت و حتی منتشرش هم نکرد. با وجود این، همان تماس خصوصی تلاش برای براندازی تلقی شد. عاقبت او را محکوم کردند و هفت سال راهی زندان شد.

این حساسیت بالا و سخت‌گیری شدید بی‌هزینه نیست. در واقع، همین هزینه‌هاست که هم حالا مشکل‌ساز شده و هم در آینده پیامدهایی خواهد داشت. نمونه‌ای از هزینه‌ها بدین قرار است: «مقامات چینی، برای خفه کردن ناآرامی در نطفه، چیزی بین 20 تا 30 میلیون دوربین مداربسته در سرتاسر کشور نصب کرده‌اند تا یک سیستم نظارت ملی به نام «اسکای‌نت» را به راه بیندازند. حکومت شاید از دیکته کردن زندگی مردم پا پس کشیده باشد، اما توانایی نظارت بر شهروندانش را تقویت کرده است. بودجه‌ی چین هراس‌هایش را افشا می‌کند: اولویت مخارج امنیت داخلی‌اش بیشتر از بودجه‌ی دفاعی است و همین نشان می‌دهد که از نظر این کشور، منشأ تهدید اصلی‌ای که متوجه حاکمیت کمونیستی است است در داخل است، نه در خارج.»

تیان آنمِن

هزینه‌های مالی تنها هزینه‌های جاری نیستند. این فراموشی عمدیِ فراگیر هزینه‌های بزرگ و زیادی دارد. هم هزینه‌های مالی و هم هزینه‌های جانی و اخلاقی، هم در زمان حال و هم در آینده. به‌علاوه، این رابطه‌ی نظارتی یک‌طرفه باعث بروز یا تشدید فساد سیستماتیک در حکومت چین می‌شود که شده است؛ برای مثال، معلوم شد که وزیر سابق حمل و نقل ریلی چین بسیار اهل دل بود و هجده معشوقه و 374 آپارتمان داشت. بار روانی و پیامدهای اخلاقی و انسانی چنین کارهایی را نباید نادیده گرفت. شهروندان آگاه چینی و روشنفکران آن سرزمین پهناور در برابر چنین عملکردی واکنش نشان می‌دهند و انباشت این واکنش‌ها نه‌فقط به سود کشور نیست، بلکه حتی به نفع حکومت کمونیستی هم نخواهد بود.

کتاب گزارشی مبسوط و تحلیلی عالی و گسترده از مجموع کنش‌ها و واکنش‌ها ملت و حکومت نسبت به آن رخداد تاریخی است. در واقع، قصد غایی نویسنده این است که با محوریت واقعه‌ی تیان‌آنمن و جنگدو مسائل کلی و مشکلات اساسی چین امروز را تجزیه و تحلیل کند. لذا کتاب از موضوع خود فراتر می‌رود و به اثری انتقادی در عرصه‌ی سیاست تبدیل می‌شود. همه‌ی این‌ها نیز با زبان و ادبیاتی انجام می‌شود که هم خواندنش را لذت‌بخش می‌سازد و هم سخت تأمل‌برانگیز است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...