در جدال بی ‌امان میان مرگ و زندگی | الف


زندگی دیکتاتورها ابعاد پنهان بسیاری دارد که ممکن است تا سال‌ها پس از مرگ‌شان فاش نشود. ابعادی که وقایع و قربانیان فراوانی را شامل می‌شود. قربانیان و بازماندگان برای مدت‌های طولانی و گاه تا پایان عمر درباره‌ی آن‌چه که بر سرشان آمده سکوت می‌کنند. بخشی از علل این مسأله شاید به سایه‌ی ترس‌آور دیکتاتور مربوط باشد که بر تمام زندگی آن‌ها گسترده شده و توان بیان بی‌کم و کاست واقعیت را از آن‌ها می‌گیرد. بخشی دیگر از عوامل دخیل در این سکوت به عمق آسیبی که به قربانی وارد شده نیز بستگی دارد. زخم‌های جسمی و روحی مدت‌ها زمان نیاز دارند تا التیام یابند و گاه هرگز به طور کامل ترمیم نمی‌شوند و یادآوری‌شان منجر به بازتولید آسیب‌های قبلی می‌شود. قهرمان داستان «پیشمرگ هیتلر» [Hitler's Taster یا La goûteuse d'Hitler] نیز چنین شکلی از قربانی بودن را تجربه کرده است.

خلاصه رمان پیشمرگ هیتلر» [Hitler's Taster یا La goûteuse d'Hitler]  روزلا پوستورینو [Rosella Postorino]

روزِلا پوستورینو [Rosella Postorino] نویسنده‌ی ایتالیایی معاصر در این رمان به زندگی زنی می‌پردازد که به عنوان پیشمرگ در دستگاه رایش سوم خدمت می‌کرد و تنها بازمانده‌ی گروه پانزده نفره‌ی پیشمرگان بود که می‌توانست درباره‌ی دو سال آخر زندگی هیتلر مطالبی بگوید. اما او در طی عمر طولانی خود چیزی دراین‌باره نگفت و همه چیز را موکول به روزهای پایانی زندگی‌اش کرد؛ زمانی که دیگر مجال چندانی برای شرح مفصل آن سال‌های سخت و پرتنش نداشت. این زن مارگوت ولک نام داشت و پوستورینو کوشید با او دراین‌باره مصاحبه‌ای ترتیب دهد اما ولک در همین اثنا درگذشت و دنیایی از اسرار پیشمرگان هیتلر را با خود مدفون کرد.

شاید به نظر برسد که پیشمرگی همچون ولک که در این داستان نام رزا به او داده شده، چون ارتباط مستقیمی با هیتلر نداشته پس نمی‌تواند برداشت درستی از او ارائه دهد. اما قهرمان داستان تأکید می‌کند که سایه‌ی هیتلر همه‌جا هست، حضورش کاملاً بر همه غالب است و به همین خاطر کسی کاری بر خلاف میل او انجام نمی‌دهد. همه حتی در خفا نیز تمامی قوانین او را رعایت می‌کنند و توان تخطی از دستوراتش را ندارند. اما با این‌که تمام نظام حاکم بر مبنای اراده‌ی او عمل می‌کند، همچنان منافذ و خلأهایی وجود دارند که نشان می‌دهند این دیکتاتور آن‌‌چنان هم بر همه چیز تسلط ندارد و همواره قدرتی برتر از او هست که پراکنده، پنهان و خزنده پیش می‌رود تا جایی ضربه‌‌ی کاری‌اش را به او بزند.

رزا و همراهان پیشمرگش در شرایطی سپر بلای دیکتاتور شده‌اند که جنگ در شدیدترین وضعیت خود جریان دارد و آدم‌ها از نظر معیشت و امنیت در شرایط سختی قرار گرفته‌اند. برای رزا نشستن پشت میزی که بهترین غذاها برای دیکتاتور روی آن مهیا شده، از یک جهت می‌تواند موهبت بزرگی باشد؛ او از گرسنگی و محرومیتِ دنیای بیرون در امان است. عطر و طعم غذاها چنان لذتی به او می‌بخشد که به خاطرش اشک می‌ریزد. هیچ‌گاه و به هیچ شکل دیگری نمی‌تواند از این همه نعمت بهره‌مند شود.

اما بخش دیگر مسأله به تصویری برمی‌گردد که جامعه از امثال رزا دارد؛ او در حال همکاری با نازی‌هاست و برای پیشوا از جان مایه می‌گذارد و این گناهی نیست که به سادگی بخشوده شود. در حالی که گروه بسیاری از مردم ممکن است مخالف نظام جاری باشند و جرأت بیانش را پیدا نکنند و به سختی در میان جنگ و جیره‌بندی غذایی و ناامنی روزگار بگذرانند، مزدورانی به دیکتاتور کمک می‌کنند تا با سلامت و قدرت بیش‌تری فرمانروایی کند و روز به روز اوضاع را بر مردم دشوارتر سازد.

رزا در طی داستان تصویری متفاوت از پیش‌فرض‌های جامعه درباره‌ی اطرافیان هیتلر می‌سازد. در این سیستم هرکس به درجاتی قربانی است، حتی آن‌هایی که به نظر می‌‌رسد به گونه‌ای زمام امور را در دست گرفته‌اند. رزا در این میان یکی از مهجورترین قربانیان است. او و همکارانش ممکن است در یکی از همین فرآیندهای چشیدن غذا جان خود را از دست بدهند. کسی متوجه نخواهد شد که چه بر سرشان آمده و نهایتاً همه چیز در میان اخبار مهم‌تر از جبهه‌ی جنگ و تقابل دولتمردان محو و بی‌اهمیت خواهد شد. نویسنده کوشیده تصویری را که از رزا و امثال او در ذهن تاریخ حک شده، متحول سازد و سویه‌ی دیگری از ماجرا را به مخاطب نشان دهد.

مهم‌ترین ویژگی رمان که آن را از حالت دراماتیک خارج و به واقعیت این جهان نزدیک می‌سازد، جنبه‌های انسانی شخصیت‌های آن است. همان‌قدری که رزا در مقام قربانی می‌تواند ابعاد تاریکی در وجودش داشته باشد و از طمع، ترس و خشم بهره‌ای فراوان برده باشد، شخص هیتلر هم می‌تواند ضعف و قوت‌های ذهنی و جسمی بسیاری از خود بروز دهد. این جنبه‌ها وقتی اهمیت داستانی پیدا می‌کنند که در مقابل هم قرار می‌گیرند و تصاویری متفاوت از کلیشه‌های مرسوم می‌سازند. در جنگ میان مرگ و زندگی که در این رمان بسیار پررنگ و واجد اهمیت فوق‌العاده است، گاه یک زیردست می‌تواند از فرمانروا پیش بیفتد و قدرتی تصورناپذیر در حفظ زندگی‌اش بیابد. در جدال با مرگ به راحتی نمی‌توان پیروز و مغلوب میدان را تشخیص داد و این از مهم‌ترین حقایقی است که این کتاب بر آن تکیه دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...