نوآوری خاص این کتاب موشکافی نظریه‌های مختلف عرفانی ـ فلسفی و اگزیستانسیالیستی بویژه آراء متفاوتی چون فلسفه وجودی، عرفان اشراق، عرفان وجودی، و نحله‌های هایدگری، کیرکگوری و سارتری اگزیستانسیالیسم در متن اثر هنری است.

حکمت، عرفان، اگزیستانسیالیسم»؛ فیلم‌نوشت «زشت و زیبا» احمدرضا معتمدی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «حکمت، عرفان، اگزیستانسیالیسم»؛ فیلم‌نوشت «زشت و زیبا»، در دو بخش ارائه شده است: بخش اول حاوی فیلم‌نوشت فیلم سینمایی «زشت و زیبا»، اثر احمدرضا معتمدی به مثابه یک اثر فلسفی و حکمی در سینما است. بخش دوم حاوی گفت‌وگو با کارگردان فیلم و نشست‌های نقد و بررسی فیلم، سخنرانی‌ها و نوشتارهای انتقادی صاحب‌نظران فلسفه عرفان و هنر سینما درباره فیلم است. این کتاب اساسا حاوی جنبه انتقادی در ساحت نظری هنر و ساحت عملی یک اثر سینمای است. مباحث نقادی که توسط دو نحله فلسفی و هنری در کتاب عرضه شده است، تقریباً نمونه اولیه‌ای از ارائه این نوع اندیشه در ساختار یک نشر مکتوب به‌شمار می‌رود. سلسله مباحث فیلم ـ فلسفه فی‌نفسه یک نوآوری در ساحت بینامتنی هنر و فلسفه است و ارائه آن در قالب نقد یک اثر فلسفی در حوزه سینما نوآوری در جهت طرح علمی مقوله بینامتنی فیلم و فلسفه در کنار مباحث نظری است. نوآوری خاص این کتاب موشکافی نظریه‌های مختلف عرفانی ـ فلسفی و اگزیستانیستی بویژه آراء متفاوتی چون فلسفه وجودی، عرفان اشراق، عرفان وجودی، و نحله‌های هایدگری، کی‌یرکه‌گوری و سارتری اگزیستانسیالیسم در متن اثر هنری است.

در «مقدمه» کتاب آمده است: «زشت و زیبا» انگاره جنینی خود را این چنین پشت سر نهاد. چنان که چیزی از آن دیدار در خاطره من «پدیدار» نیست. آنچه از کنش‌های فنی و هنری چون تعليق، کنش، کشمکش، بحران، اوج و فرود به کار نوشتن می‌آید، همه پس از شکل‌گیری نطفه بدوی و ایده آغازین است. اینها همان چیزهایی است که پس از الهام نخستین، در کار تقرر و تقریر اندیشه و احساس، در صورت و فرم کارایی دارد. از سال ۱۳۷۲ که در دفتر سینمایی چشم سوم کلید کار زده شد تا سال ۱۳۷۶ که تولید نهایی آن در استودیو بهمن آغاز شد، فیلمنامه شانزده بار بازنویسی شد. آنچه تحت عنوان فلسفه‌های وجودی، عرفان شهودی، اگزیستانسیالیسم هایدگری، کیرکگوری، یا سارتر ... در مباحث نقد و بررسی فیلم، مورد توجه صاحب نظران فلسفه و هنر قرار گرفته است، همه فرع بر تکوین ایده اولیه‌اند که صاحب ازلی آن، همان آستان بیخودی، یعنی جایی در ناکجاآباد روح و روان نویسنده است. هر فیلم و به‌طور کلی آفرینش اثر هنری، پر است از خاطرات تلخ و شیرین؛ اما چیزی که هنوز ذائقه مرا در رابطه با این اثر تلخ نگه داشته است، گزینش این فیلم از سوی هیئت اعزامی جشنواره کن به ایران بود که متأسفانه توسط مؤسساتی که در آن زمان بدون اعانت آنان، ارسال فیلم به جشنواره‌های بین‌المللی غیر ممکن بود، با بی‌اعتنایی روبه‌رو شد و به رغم بیماری و بستری شدن بنده در خانه و پیگیری آنها برای ارائه فیلم برای جشنواره کن، ارسال فیلم در زمان لازم صورت نپذیرفت.»

همچنین در بخش «نشست» کتاب دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی درباره این فیلم بیان کرده است: «از زوایای مختلف می‌شود به فیلم نگاه کرد، من به دو اندیشه مهم فلسفی اشاره می‌کنم: اول) یک راهزن که طرار است، در جای یک زاهد می‌نشیند، حالا بنابر عللی شاید هم ناخواسته، سرانجام به یک مقام معنوی دست پیدا می‌کند؛ دوم) دختری که در دو چهره ظاهر می‌شود، چهره زیبا و گاهی در نقاب چهره زشت و اعمالی را انجام می‌دهد و مقاصدی دارد. در صحنه اول که راهزن در مقام زاهد می‌نشیند، اتفاقاتی می‌افتد که سرانجام به یک مقام معنوی دست پیدا می‌کند و از وی عملی که شبه کرامت هست یا حتی کرامت سر می‌زند، دعا می‌کند و از آسمان باران می‌آید، کاری که یک قدیس ممکن است بتواند بکند. این داستان می‌تواند این فکر را که در فلسفه‌های غربی و در فلسفه اسلامی، به خصوص از زمان صدرالمتالهین که «وجود» مقدم بر «ماهیت» است منعکس کند. بحث تقدم وجود بر ماهیت در فلسفه‌های اگزیستانیس در غرب مثل هایدگر و سارتر و دیگران اتفاق افتاده است؛ البته وجود بر ماهیت بدان گونه که در غرب اتفاق افتاد و مطرح شد و آنچه صدرالمتألهین ادعا می‌کند یک تفاوت‌هایی دارد.

هر دو نحله ملاصدرایی و هایدگری و هر فیلسوف اگزیستانسیالیستی دیگر در غرب، ادعا دارند که «وجود» بر «ماهیت» مقدم است. حالا تقدم «وجود» بر «ماهیت» چه لوازمی دارد و چه آثاری می‌تواند داشته باشد. کسانی که ماهیت را بر وجود مقدم دانسته‌اند که اکثر نحله‌های فلسفی بوده‌اند، می‌گویند هر موجود در عالم یک ماهیت معینی دارد. انتظار شما هم از آن شناخته شده است که شما از حیوان چه انتظار دارید چه حرکاتی انجام بدهد، اما در انسان مسئله اینطور نیست. ممکن است یک انسان را شما تصور کنید که این یک قدیس، سعادتمند، صالح می‌شود، ولی سرانجام فاسد از کار درآید و بالعكس؛ ممکن است در ناصیه کسی بخوانید که این اراذل و اوباش می‌شود، یک آدمی که بی‌ربط و بیهوده است، درست برعکس پیش‌بینی‌های شما و حدسیات شما انسان فرهیخته، صالح حتى قديس شود و نمونه‌های این گونه انسان‌ها در تاریخ فراوان است. بسیاری از این آدم‌ها را ما دیدیم که اول به راه کج رفتند، بعد به راه درست برگشتند و بالعکس و این «امكان» تا آخرین نفس انسان زنده، ممکن است تغییر بکند. حتی ممکن است که انسانی چند دقیقه قبل از وفاتش صدوهشتاد درجه تغییر ماهیت بدهد.

زشت و زیبا» احمدرضا معتمدی

یک نمونه تاریخی ـ‌ مذهبی که می‌توان به آن اشاره کرد، حضرت حربن یزید ریاحی است. حر اولین کسی است که مأمور شد بیاید، راه بر امام حسین(ع) ببندد. سد راه امام معصوم شدن، بزرگترین جرم و جنایت است، از نظر ما درجه‌ای از کفر است، اما در یک لحظه تغییر جهت داد، اولین کسی بود که رفت و در رکاب امام(ع) به شهادت رسید. این تغییر جهت، یعنی حری که قبلا شقی‌ترین اشخاص می‌توانست باشد، کسی که سد راه امام شد به سعادتمندترین و صالح‌ترین افراد تبدیل شد و ظرف چند دقیقه یک تغییر اندیشه پدیدار شد. خودش شاید نمی‌دانست که تغییر اندیشه چگونه صورت گرفته است. این یعنی شما نمی‌توانید ماهیت را مقدم بر وجود بدانید. وجود بود که بر ماهیت مقدم شد. شما در این فیلم می‌بینید که یک دزد، مرد شقی که فراری است، گروه مسلح تاتار در تعقیبش هستند، در جایگاه زاهد در معبد می‌نشیند، به صورت ظاهر خود را زاهد می‌نمایاند؛ اما در باطن، خودش را همان دزد می‌داند و هر چه که می‌خواهند به او القاء کنند که تو زاهدی، باز او باور ندارد. داستان امکان‌های وجود بشر و سرگذشت اخلاقی اوست. دو راهزن باهم قرار می‌گذارند، اما یکی بر سر پیمان نمی‌ماند، از ابتدا هم می‌توان حدس زد. راهزن تواناتر در راهزنی و کم ادعاتر، یک تفاوت بزرگ با راهزن پرلاف و گزاف دارد و در سودای تصرف جعبه مسروقه پر از جواهر است، اما راهزن دیگر گرفتاری درون دارد و باید با خود بستیزد، یعنی دوگانه؛ زشت و زیبا، جنون و عقل، خوبی و بدی در وجود او در ستیزه‌اند و همین ستیز است که در بیرون نیز انعکاس پیدا می‌کند. گویی تقابل زیبایی و زشتی در درون و بیرون با هم نوعی تناظر دارند.»

کتاب «حکمت، عرفان، اگزیستانسیالیسم» با عنوان فرعی فیلم‌نوشت «زشت و زیبا» نوشته احمدرضا معتمدی در 168 صفحه و با قیمت 29000 تومان از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...