مریم شهبازی | ایران
در تقویم فرهنگی کشورمان، هشتم مهر به نام مولانا نامگذاری شده و یک روز پیش از آن نیز به یاد شمس تبریزی گرامی داشته میشود. در گفتوگو با مریم مشرف، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، به بررسی تصحیح استاد محمدعلی موحد از مثنوی پرداختهایم. دبیرعلمی اسبق همایش ملی مولانا، تصحیح محمدعلی موحد را نمونهای کمنظیر در مولاناپژوهی میداند، تصحیحی که با اتکا برنسخههای قونیه و قاهره و نُه نسخه معتبر دیگر، هم مخاطبان عام و هم پژوهشگران راهدف گرفته است.

مشرف تأکید میکند مسیر تحقیق درباره مولانا پایانی ندارد، اما دقتعمل و شیوه استاد موحد در انجام این تصحیح را یکی از ویژگیهای مهمی میداند که آن را به مرجعی مهم برای مولویپژوهی تبدیل کرده است.
در یکی از مراسمهای رونمایی تصحیح استاد موحد، ایشان مهمترین دلایل از انجام این کار سترگ را ارائه متنی پیراسته و قابل فهم برای مخاطبان و علاقهمندان مثنوی عنوان کردند، تصحیحی که از نتیجهاش هم خوانندگان عادی و هم اهل تحقیق بهره ببرند؛ به نظر شما استاد موحد در تحقق این خواسته تا چه حد موفق عمل کردهاند؟
ابتدا باید تأکید کنم مسیر شناخت مولانا، بسیار طولانی و حتی بیپایان است. همانگونه که عمق دریای وجود مولانا بحری بیکران و عمیق است، شناخت او نیز به همیناندازه طولانی و بیپایان است و هر محققی قادر است در این راه قدم یا قدمهایی بردارد. با توجه به آنکه ما اسناد کاملی درباره مولانا و مثنوی در دست نداریم، هر مصحح و محققی که در این راه کوشیده، به روشن ساختن زوایا و گوشههایی تاریک از این راه کمک کرده است. بنابراین هیچ کسی نمیتواند مدعی شود این کار را تمام کرده است. با این وجود، تصحیح استاد موحد از باارزشترین تلاشهایی به شمار میآید که در این زمینه انجام شده و بر قله مثنویپژوهی قرار میگیرد. در پاسخ سؤال شما باید بگویم ایشان به خوبی از پس تحقق این خواستهشان برآمدهاند و همانگونه که مولانا برای قشر خاصی شعر نگفته، استاد موحد نیز تصحیحی انجام دادهاند که هم عامه مردم و هم محققان قادر به بهرهمندی از آن هستند.
تأکیدی که بر دشواری این کار دارید از فقدان دسترسی به نسخ و اسناد لازم ناشی میشود یا از جهان فکری مولانا؟
شناخت جهان فکری مولانا که کار دشواری است اما تأکید من بر فقدان دسترسی به نسخ و اسناد لازم است. در فاصله سالهایی که مولانا به سرودن مثنوی اشتغال داشته و ابیات آن را برای حسامالدین چلبی و یارانش میخوانده، به طور مرتب اصلاحاتی در متن مثنوی انجام میداده است. خوشبختانه شاگردان مولانا، نسخههایی از مثنوی را مکتوب میکنند و آن را برای مولانا میخوانند. او هم در نهایت اصلاحاتی بر آن انجام میدهد. نتیجه کار نیز نسخهای قابل اعتماد و مورد تأیید خود مولانا میشود. در حقیقت سرودن مثنوی دو مرحله داشته است، مرحله اول به ثبت آن اختصاص داشته و مرحله دوم نیز، موقعی است که مولانا درباره برخی کلمات، مصرعها یا بیتها تغییرات و اصلاحاتی را اعمال میکند. شاگردان مولانا آن صورت اولیه مثنوی را هم مکتوب میکنند. هرچند که مولانا در آخر، آن نسخه اصلاح شده را مثنوی مورد تأیید خودش میخواند. نسخهای که هرگز به دستمان نمیرسد که آن را میتوان گنجینهای گرانبها اما دور از دسترس دانست. با این حال پنج سال بعد از درگذشت مولانا فرد دیگری از روی نسخه مورد اعتماد مولانا دستنویسی تهیه میکنند که به نسخه قونیه مشهور میشود.
نسخهای که در کنار نسخه قاهره، مهمترین نسخ مورد استفاده استاد موحد در این تصحیح هستند؟
بله و از آنجایی که نسخه قونیه به فاصله کمی از درگذشت مولانا کتابت شده است اهمیت زیادی دارد، مولانا در سال 672 قمری فوت شده و این نسخه در سالهای 677 -678 نوشته شده است. شخصی که این نسخه را دستنویسی کرده در پایان آن تأکید کرده که من این مثنوی را از روی نسخهای که مورد تأیید مولانا بوده نوشتهام. بیشک یکی از مهمترین دلایل اهمیت تصحیح استاد موحد را باید در دسترسیشان به همین نسخه قونیه دانست.
نسخهای که جای خالی بخشهای زیادی از آن در تصحیح نیکلسون هم دیده میشود چراکه او در اواسط تصحیح مثنوی به نسخه قونیه دسترسی پیدا میکند.
بله با آن که نیکلسون هم کار بسیار مهمی انجام داده، اما در تصحیح او کمتر از سه هزار بیت با نسخه مثنوی قونیه مقابله شده است. این نسخه خیلی دیر به دست نیکلسون میرسد و همین مسأله، سبب وجود کاستیهایی در نتیجه نهایی کارش میشود، هرچند که بعدتر مقداری از نسخهبدلها را اضافه میکند. همانطور که اشاره شد استاد موحد، دو نسخه قونیه و قاهره را اساس اصلی کار خود قرار دادهاند که هر دو این نسخ در فاصله اندکی از درگذشت مولانا مکتوب شدهاند.
استاد موحد به غیر از نسخ مشهور قونیه و قاهره، از 9 نسخه دیگر هم بهره بردهاند؛ استفاده ایشان از نسخههایی که اغلبشان طی پانزده سال اول درگذشت مولانا مکتوب شدهاند. استفاده از این نسخهها چه تأثیری در نتیجه نهایی کار ایشان ایفا کردهاند؟
با آنکه مهمترین آن نسخ، نسخههای قونیه و قاهره هستند اما مابقی نسخهها، یا بهتر است بگوییم دفترها هم از اهمیت زیادی برخوردارند؛ دفترهایی که به قلم شاگردان بیواسطه مولانا مکتوب شدهاند. هرکدام از اینها بنابر توانایی و اعتقاد خود بخشی از مثنوی را مکتوب کردهاند.
روش شرح استاد موحد چه تأثیری در جایگاه علمی تصحیح ایشان دارد؟
روش شرح استاد، مبتنی بر یک نوع جهانبینی کلی است، نگاهی برآمده از اشراف ایشان به کلیت وجودی مولانا و جهان فکریاش. در خاطرم هست که ایشان در یک سخنرانی تأکید کردند: «اغلب مقالههایی که با محور مولانا و مثنوی نوشته میشوند به گونهای هستند که انگار هر تکه آن را از یک گوشهای برداشته و همچون مونتاژکاری کنار هم گذاشتهاند.» چرا؟ به این خاطر که نویسندگان اغلب این مقالهها درباره چیزی نوشتهاند که آن را تجربه نکردهاند؛ این قبیل مقالهها در نتیجه گرتهبرداریهایی بدون کسب معرفت و شناخت لازم درباره مولانا هستند. دستیابی به چنین درکی تنها در گذر زمان و با کوشش بسیار حاصل میشود، حتی اگر یک محقق با تفکر و جستوجویی عمیق به سراغ مولانا برود، باز هم به صرف زمانی طولانی برای دستیابی به اشراف لازم به مجموعه آثار مولانا نیاز دارد.
شناخت شمس و زمینههای فکری مرتبط با مولانا چه تأثیری در موفقیت تصحیح استاد موحد داشته است؟
استاد موحد افزون بر مولانا، سالهای زیادی از عمرشان را صرف مطالعه درباره شمس تبریزی کردهاند، مطالعاتی که نتیجهشان انتشار کتابها و آثار متعددی است. از سوی دیگر شناخت خوبی هم از ابنعربی دارند، هرچند همواره تأکید دارند که ما در شرح مولانا نباید ابنعربیزده باشیم! در برخی شرحهایی که درباره مثنوی منتشر شده، حتی شرح استادان بزرگواری همچون زندهیاد فروزانفر هم تا اندازهای متأثر از جهانبینی ابنعربی است. با وجود آن که مولانا گاه با ابنعربی همافق میشود اما به طور کلی به دو سپهر متفاوت تعلق دارند، مولانا به سپهر عرفان خراسانی و ابنعربی به سپهر عرفان مغربی تعلق دارد. استاد موحد به این نکته نیز در جهانبینی خود توجه کردهاند که مجموعه این عوامل سبب شده بدانند مولانا کیست. ابتکار دیگری که استاد موحد در چینش و آرایش ابیات مثنوی به خرج دادهاند، این است که از ایجاد فاصلههایی استفاده کردهاند که در تصحیحهای دیگر نیستند. ایشان این کار را برای ایجاد نوعی تأمل و تفکر انجام دادهاند، وقفهای که نوعی بلاغت سکوت به شمار میآید. مولانا گاه در یک مکث و سکوت به اندازه یک کتاب سخن گفته و استاد موحد نیز به هنرمندی از این شیوه به خوبی بهره گرفتهاند.
چند سال قبل در گفتوگوی روزنامه ایران با استاد موحد، ایشان تأکید کردند تصحیح خود را ادامهای بر راه نیکلسون میدانند؛ با توجه به گفته ایشان و از سویی نسخه قونیه که بموقع در دسترس نیکلسون قرار نمیگیرد؛ تصحیح استاد موحد را میتوان برطرفکننده کاستیهای آن تصحیح دانست؟
در این مورد همانطور که استاد موحد نیز گفتهاند، نیکلسون کار بزرگی انجام داده است؛ منتهی تصحیح استاد موحد یک امتیاز مهم دارد که همان بحث دسترسی ایشان به نسخههای قونیه و قاهره است. وگرنه روش نیکلسون نیز در تصحیح مثنوی انتقادی و علمی است.
در نهایت این تصحیحها چقدر ما را به نسخه اصلی مثنوی نزدیک میکنند؟
در پاسخ این سؤال نکته بسیار مهمی نهفته است، تمام افرادی که به سراغ مولانا رفتهاند به دنبال کشف آن هستند که بدانند آخرین شکل مثنوی کدام است. از طرفی چندی است که شاهد شکلگیری تلاش دیگری هم هستیم، اینکه بفهمند اصلاحاتی که مولانا انجام داده چه مواردی هستند و شکل اصلیاش، قبل از تغییرات چه بوده است. برای دستیابی به این مورد نیازمند جمعآوری و دسترسی به همه دفترهای قدیمی و پراکندهای هستیم که در زمان حیات مولانا کتابت شدهاند. به همین دلیل است که تأکید دارم، مسیر بررسی و تحقیق درباره مولانا هرگز به پایان نمیرسد.
وقتی تصحیح نیکلسون منتشر میشود عدهای تأکید میکنند حجت بر این کار تمام شده است؛ اما استاد موحد بنابر ضرورت و نسخ ارزشمندی که به آنها دسترسی داشتند؛ حدود 90 سال بعد تصحیح دیگری را عرضه میکنند و شما تأکید دارید تصحیح استاد موحد نیز پایانی بر این راه نیست و همچنان محققان و مصححان دیگر هم باید این مسیر را ادامه بدهند؟
بله، همچنان نسخههای ناتمام زیادی هستند که باید بررسی شوند. خود مثنوی از وجوه بسیار دیگری باید مورد تحقیق قرار بگیرد. از جمله برخی کلمات در ابتدا با لهجه خاصی ثبت شدهاند که بعدتر به لهجه رسمی تغییر یافتهاند، باید اینها هم بررسی شوند. بنابراین این راه بیپایانی است و همچنان کار زیادی در پیش روی مولویپژوهان قرار دارد.
خانم مشرف، مولانا از جمله ادبایی است که اغلب محققان با شیفتگی و نه با نگاه انتقادی به سراغش میروند، این شیوه مواجهه با مولانا و آثارش چه ضربهای به نتیجه نهایی کار میزند؟
خب کاری که استاد موحد و حتی نیکلسون در تصحیح مثنوی انجام دادهاند به شیوه انتقادی و علمی است. از این بابت به آنها نقدی وارد نیست. اما از ضرورت تصحیح و شرح علمی مثنوی که بگذریم، مگر میشود به مولانا انتقادی داشت؟ البته من موافق مقدسگرایی نسبت به آثار و تفکرات چنین بزرگانی نیستم. اصلاً خود مولانا هرگز به دنبال این نبوده که از خودش بت بسازد. اگر مولانا را آنگونه که هست و با دقت بشناسیم تمام بتهای ذهنیمان درباره چنین بزرگانی شکسته میشود. هرچند که باز هم میگویم کشف عیبهای مولانا در حد ما آدمهای عادی نیست.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............