حصار سیمگون شر | هم‌مهین


«هیچ منفعت و معیار اخلاقی، فردی و شخصی نمی‌تواند ما را از مسئولیت جمعی معاف کند.» هانا آرنت
آرنت در کتاب «مسئولیت و داوری» [Responsibility and judgment] شرحی سقراطی از «وجدان» ارائه می‌دهد و در عین حال در باب «آزادی» و در پسِ آن اراده و مسئولیت پیرو اندیشه‌ی ارسطو است، زیرا معتقد است که ارسطو نسبت به سایر متفکران یونانی به پرداخت فلسفی از مسئله آزادی نزدیکتر است. مسئولیت و داوری هشت یادداشت مستقل، برگزیده‌ای منتخب است برای آنان که مایلند سیر تکاملی اندیشه هانا آرنت را بهتر بشناسند. آرنت چکیده‌ای نو از اندیشه‌ی خود را در ادامه‌ی توتالیتاریسم و آیشمن در اورشلیم، در کتاب مسئولیت و داوری جای می‌دهد.

خلاصه کتاب مسئولیت و داوری» [Responsibility and judgment] هانا آرنت

در توتالیتاریسم می‌گوید: «جایگزین دیگر بین خیر و شر نیست، بین قتل و قتل است.» و در «مسئولیت و داوری» این پرسش را مطرح می‌کند: بین آنهایی که با قتل دیگری همراهی می‌کنند و آنهایی که در برابر این حادثه مقاومت کرده‌اند چه تفاوتی وجود دارد؟

و پاسخ می‌دهد: آنهایی که مقاومت کردند لزوماً به پیامِ «تو نباید بکشی» پایبند نبودند، بلکه به این دلیل مقاومت کردند که نمی‌توانستند با یک قاتل درون خودشان زندگی کنند.

بسیاری بر این عقیده‌اند که مطلوب‌ترین امداد آرنت به تفکر اخلاقی، افسون‌زدایی شر از میراث مذهبی آن است. زیرا اندیشه آرنت در برابر تازگیِ واقعیت شر مقاومت نشان نمی‌دهد و آن را دنبال می‌کند، او هم‌چنین فیلسوفانی را که برای گریز از شرّ ِ نو به تفکر گذشته روی می‌آورند را محکوم می‌کند. شاید به همین دلیل است که برخی بیشتر او را زنی شارح می‌دانند تا متفکر، حال آنکه اندیشه‌ی فلسفی آرنت، کسی که هرگز از دهشت نوظهور زمانه خود غافل نشد، گریختن از ادراک واقعیت شر در جهان مدرن است. به قولی: مانند مُد، فیلسوفان همیشه از فهم واقعیت شر در جهان خود طفره رفته‌اند. او در سخنرانی‌ای توجیه شر را به معنای دوگانه شرارت و بدبختی جزو حیرت‌های متافیزیکی می‌نامد. او در مقابل فلسفه به معنای سنتی‌اش که با مسئله هستی به‌عنوان یک کل مواجه است، همواره خود را موظف به تأیید و یافتن جایگاه اندیشه‌‌اش در واقعیت زمانه‌ی خود کرده است.

این پرسش که آیا ممکن است کسی بی‌آنکه شرور باشد مرتکب شرارت شود؟ پرسشی اساساً اخلاقی ا‌ست که ضمن پس راندن انگاره‌های مذهبی مطرح می‌شود. مسئله‌ی شر، آنچنان که در سنن، اساطیر و مذاهب می‌بینیم همواره به‌واسطه‌ی تجسم دیوهایی در جسم و نفس رخ می‌دهند، اما آرنت اساساً مایل است این تصاویر را نادیده بگیرد و حصار سیمگونی که به مفهوم شر سیمایی قدسی بخشیده را درهم بشکند، از این روست که یکی از بحث‌برانگیزترین مفاهیم را در ساحت اندیشه اخلاقی به نام «ابتذال شر» مطرح می‌کند. بله، بی‌شک این آوا از جانب آرنت است که در گوش تاریخ زمزمه می‌کند: پای هیچ دیوی در میان نیست، آنها فقط مردم هستند، مردم عادی. کسانی که شر کوچک را انتخاب کردند و به خاطر کوچکی آن، فراموش کردند که درنهایت «شر» را انتخاب کرده‌اند.

در وصف این اندیشه، به زبان ساده باید گفت: وقتی نیروی حاکم بر جامعه در شرایط بغرنج روشی علیه رفاه و اخلاق اجتماعی پیش بگیرد، به یک معنا درگیر نقص استدلال در عملکرد است. مردم نیز در هر واحد و نهادی از اجتماع مقلدانه و ناخوداگاه راه قدرت برتر را پیش می‌گیرند و به اندازه وسع خود، شرّی را برمی‌گزینند که از پس آن بربیایند و در حوزه انجامِ آن شر مستعد باشند، اما همین شرّ ِ کوچک به علت کوچکی خود است که فراموش می‌شود، زیرا تصوری که از شر وجود دارد، عظیم است؛ عظمتی که نه با دروغ گفتن و نه دست‌کجی، نه بهتان، نه تملق، نه زیرآب‌زنی، نه کلاهبرداری، نه سوءاستفاده از اعتماد و خلاصه گناهان کوچک سنخیت ندارد. اینها شر‌های کوچکند و درضمن نزد آنها که مرتکبش می‌شوند اصلاً وجود ندارند، چراکه مصداق شر نیستند.

در «مسئولیت و داوری» می‌پرسد: چگونه می‌توانیم داوری کنیم وقتی که در وضعیت همانند قرار نداریم؟

اگر آزادی اندیشه نزد آرنت یک شیوه ارتباط اجتماعی باشد که جست‌وجوگر معناست و به‌عبارتی وابسته به جزئیات زمان‌مند دنیوی ا‌ست، پس منشأ داوری نیز از آنجا که ارتباطی نزدیک با تفکر دارد، نمی‌تواند حقیقت باشد، زیرا وجود معنا برای شناخت حقیقت کافی نیست و به‌عبارتی حتی حقیقت را دفع می‌کند؛ همانطور که خود او اذعان دارد: مطمئن‌ترین راه شست‌وشوی مغزی الغای نوعی بدبینی عجیب است، امتناع مطلق از باور به حقیقت هرچیزی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...