رمان «گنطره»، کتابی است مبتنی بر تک‌گویی‌هایِ یک راوی که در دو مقطع زمانی، به مرور رویدادهای زندگی خود می‌پردازد. مقطع زمانی نخست از دوران کودکی تا ابتدای جوانی است و مقطع دوم از انتهای دوران نخست آغاز می‌شود و از نظر طیف زمانی کوتاه‌تر اما پر حادثه‌تر است. این دو خط داستانی بصورت موازی یکدیگر پیش می‌روند و نویسنده توانسته است پیوند خوبی میان دو خط برقرار کند. داستان به بیست و هشت بخش تقسیم شده است. بخش‌ها گاهی در ادامه خط داستانی هم و گاهی از یکدیگر از نظر خط داستانی گسسته هستند اما هر بخش، ابتدا و انتهای روشنی دارد. این مساله سبب می گردد رمان راحت‌تر، درک و خوانده شود.

گنطره هادی هیّالی

اصطلاح گنطره در خوزستان به گذرگاهی تک‌نفره اطلاق می‌شود که با استفاده از تنه خشکِ درخت نخل بر روی نهرها و آبراه‌های کوچک برپا می‌شود. عبور از این گنطره‌ها برای کودکان و سالخوردگان سخت است. این عنوان دو بار در کتاب مورد استفاده قرار می‌گیرد. یک‌بار در دوران کودکی که شخصیت راوی مجبور است به سختی از روی گنطره عبور کند و بار دوم از معنای استعاری آن استفاده می‌شود جایی که راوی با خود می‌اندیشد چگونه باید از این گنطره سختی که در عنفوان جوانی زندگی‌اش را به چالش کشیده است، بگذرد. بدین‌گونه عنوانِ کتاب وجهی تمثیلی از گذارِ سیاسی پیدا می‌کند. «گنطره» دورانی پر تنش از تاریخ معاصر خوزستان و به ویژه اهالی عرب آن را به تصویر می‌کشد. مصائب آن‌ها، رویکردها، کنش‌ها و واکنش‌هایی که مردم عرب خوزستان به حوادث مهم سیاسی اجتماعی این منطقه داشته‌اند، بن‌مایه اصلی این رمان است.

سیاست شاخص‌ترین وجه رمان «گنطره» است. در خط داستانی کتاب که به دوران کودکی، نوجوانی و ابتدای جوانی راوی می‌پردازد، ابتدا حرفی از سیاست نیست اما شخصیت‌های سیاسی در داستان حضور دارند. کودک از نگاه کودکانه و جستجوگر خویش به حادثه‌ها و شخصیت‌ها می‌نگرد، از سیاست چیزی نمی‌داند اما تبعیض‌ها، ستم‌ها و دردِ خانواده و مردمانش او را رنج می‌دهند. راوی در تمام بخش‌هایی که در دوران کودکی‌اش می‌گذرد کنجکاوانه به اطراف نگاه می‌کند. بیشتر تمرکز خط داستان در توصیف راوی از رفتارهای اطرافیان است. توصیف‌هایی که به علت کم بودن سن، گاهی ناقص و اشتباه هستند اما در بافت داستان خواننده را به سمتی پیش می‌برند که بتواند با وی ارتباط برقرار کند. راوی در دوران نوجوانی شخصیتی باهوش و حساس نسبت به وقایع اطراف شناسانده می‌شود. رفتارهای او از ورودش به جهان دانایی و آگاهی خبر می‌دهد. او دیگر، تبعیض‌ها را تحمل نمی‌کند. در مواجهه با ستم‌ها، دیگر تماشاگر نیست. رفتارهای او در چارچوب رفتارهای یک نوجوان تعریف می‌شوند، هر چند می‌توان این رفتارها را پایه و اساس ذهنیت دوران جوانی او درنظر گرفت اما این ذهنیت در این دوران در عالم سیاست سیر نمی‌کند بلکه این شخصیت‌های اطراف او، مثل هلیّل و آقای تمنّا هستند که به عنوان کاراکترهای سیاسی، ذهن مخاطب را به سمتی سوق می‌دهند که ادامه داستان بر آن منطبق است.

راوی در دوران جوانی به گروهک‌های چپ کمونیستی می‌پیوندد که اعتقاد به مبارزه‌یِ مسلحانه دارند، بار دیگر سرگذشتش با هلیّل گره می خورد. هلیّل مبارزی از نسل پیشین است که به زعم راوی به علت عدم آگاهی و نداشتن سواد کافی، به بیراهه رفته است و تمام تلاش‌هایش او را به تباهی کشانده است. همانطور که می‌بینیم در این مقطع سنی، راوی دیگر نظاره‌گر نیست بلکه به مقتضایِ سنِ خود بر اساس آگاهیِ‌ مکتبی‌اش از جهان، در مورد دیگران قضاوت می‌کند. راوی، دوران جوانی زندگی‌اش را پیوسته میان امید و ناامیدی سر می‌کند، در میان عشقش به جامعه و مردم‌گریزی اجباری‌اش، میان داشته و نداشته‌هایش. سرنوشت راوی در آخرین فصل کتاب، او را در موقعیت فرد چشم‌براهی نشان می‌دهد، فردی که در انتظارِ صبحِ فردا است اما خواب ناشی از خستگی مفرط ذهنی، بر چشم‌هایش فائق می‌آید. برای شخصیت اول داستان، اتفاق‌های شب آخر کتاب، گنطره‌ای است که می‌تواند او را این‌بار از اوج ناامیدی به آنچه خواسته‌ی تمام تلاش‌های جوانی‌اش بوده است، برساند. راوی بر پیشخوان دکه روزنامه فروشی‌ای که نیمه شبان بسته است، در انتظار خبرهای روزنامه‌هایِ صبح فردایی که در راه است، به خواب فرو می‌رود. این پایان خط داستانی رمان «گنطره» است.

عنصر خاطره و نوستالژی، یکی مهمترین عناصر رمان «گنطره» به حساب می‌آید. مرز میان اتوبیوگرافی و تخیل در این رمان مشخص نیست اما شکل خرده داستان‌هایی که قصه را پیش می‌برند، بر اساس خاطره‌هایی پیوسته روایت شده است. ساده‌ترین خواسته‌ها و دلبستگی‌های کودکی، احساس‌هایِ کودکانه، علاقه به دوچرخه، حسرت‌های دوران نوجوانی، عشق در عنفوان جوانی، سرکشی‌ها و رفتارهایی که از راوی سر می‌زند و شکل بیان آن‌ها، به خاطره نویسی شباهت دارد.

در بخشی از این رمان می خوانیم: «گرما رو به افول گذاشته بود، فقط شرجی‌ها بودند که هنوز زور خودشان را می‌زدند. فصل خرماچینی گذشته بود و حتی بوی صبور دیگر کمتر از تنورها به مشام می‌رسید. نمی‌دانستم اول مهر دقیقا کی می‌شود، آن موقع است که هوا کمی خنک می‌شود. دلم برای مدرسه‌مان خیلی تنگ شده بود.» یکی از نکته‌های مهم که بی‌شک عامدانه در رمان لحاظ شده است، زاویه نگاه راوی به اتفاق‌های اطراف، در سنین مختلف است. هر نگاه، قضاوتی بر اساس قدرت فهم آن دوران شکل می‌گیرد و نویسنده تلاش کرده است همسن با شخصیت راوی در همان مقطع نسبت به اتفاق‌های اطراف، توصیف داشته باشد تا مخاطب در سیر سیاسی داستان، دچار پیش قضاوت نشود.

از نظر فرم و ساختار داستانی، چنانچه گفته شد گنطره ساختاری با دو خط داستانی موازی دارد که بسیار خوب در کنار یکدیگر پیش رفته‌اند. نویسنده بسیار ساده و روان، قصه‌هایش در بیست و هشت بخش تقسیم کرده است. داستان‌ها بدون هرگونه پیچیدگی بیان می‌شوند و این رمان را می‌توان به عنوان یک اثر رئالیسمِ مطلق، قلمداد کرد. استعاره‌های موجود در کتاب بسیار روشن هستند و مشخص است که تلاش نویسنده جهت رساندن خواسته‌هایِ متن داستانش، بر هر تاویل ادبی دیگری ارجحیت داشته است.

بررسی ساختار نگارشی رمان «گنطره» از نظر دایره واژگان به سبب در هم آمیختگی کلمه‌های عربی به‌کار برده شده در گویش راوی و شخصیت‌های داستان، از نکات حائز اهمیت این اثر است. بطور مثال همین واژه گنطره که در زبان عربی قنطره نیز گفته می‌شود و به احتمال زیاد ریشه‌اش واژه‌ای انگلیسی* است و واژه‌های دیگری که در رمان از آن‌ها استفاده شده است، نقش مهمی در داستان ایفا می‌کنند. از نظر فرم جمله سازی، رمان گنطره بسیار ساده است. جمله‌های کوتاه پیوسته و پشتِ سرِ‌ِ هم، برای مخاطبی که به زبان و توانایی‌های ادبی زبان پارسی علاقه‌مند است، می‌تواند خسته کننده و غیردلخواه باشد. در حقیقت، رمان «گنطره» را نباید به عنوان یک اثر ادبی مورد نقد قرار داد چون به گمان بنده این اثر بر اساس خواسته دیگری نوشته شده است. نویسنده بنا بر خلق یک اثر تاریخی ادبی نداشته است بلکه از تمام ادوات و توانایی‌های زبانی و موقعیتی استفاده کرده است تا کتاب بتواند بخشی از زندگی مردم خوزستان و به ویژه عرب زبان‌های حاشینه‌نشین و چپر‌نشین‌های خرمشهر را در دوران پهلوی دوم به تصویر بکشد. راه‌ها و بی‌راهه‌های رفته و ستم‌هایی که بر آن ها شده است و آشنا کردن مخاطب با حقیقت این رخدادها، هدف نویسنده بوده است.

شخصیت پردازی در این کتاب بسیار پریده رنگ است. بجز هلیّل که به سبب حضورش در سراسر رمان و عملکرد و سرنوشتش می‌توان به وجوهی از شخصیتش پی بُرد، دیگر شخصیت‌ها، هرگز آن‌گونه که باید، در خط داستانی اثر، توصیف نمی‌شوند و در حد همان شخصیت ظاهری (تیپ) باقی می‌مانند. حتی راوی نیز با وجودی که در تمام داستان‌ها حضوری محوری دارد اما باز جزییات و تحولات ذهنی و رفتاری‌اش هرگز برای مخاطب باز نمی شود بلکه مخاطب تنها با نتیجه‌یِ این تحولات فکری روبرو می‌شود. چنین مساله‌ای در یک رمان با رویکرد ادبی هرگز نباید اتفاق بیافتد اما در اثری که هدفش به تصویر کشیدن شمایل اجتماع در برهه‌ای تاریخی و تحت شرایط پر تنش سیاسی است، می‌تواند قابل پذیرش باشد؛ چنانچه در «گنطره» نیز با همین مساله، مواجه هستیم.

در بخشی از این رمان می خوانیم:
حالا که فکر می کنم، می‌بینم چقدر ساده‌لوحانه بوده و رویایی. دیگر بین عرب‌های خوزستان، کسی نمانده که جنایات و نامردی‌های حزب بعث و استخبارات و فیگور پان عربیسم صدام حسین را نشناخته باشد. کم نبودند مثل هلیّل و خیلی‌های دیگر که با شعارهای فریبکارانه و اغواگرانه حاکمان عراق فریب خورده بودند و دل خود را به وعده‌های پوچ و توخالی‌اشان خوش کرده بودند. اگر هلیّل و امثال او می‌دانستند که صدام در شرایط که لازم باشد، آنها را به کمترین قیمت معامله می‌کند، هیچ‍گاه دچار چنین اشتباهی نمی‌شدند. هلیّل نمی‌دانست که چه سرنوشتی در انتظارش است.

هدف از انتخاب بخش‌هایی از رمان که در پاراگراف بالا ارائه شد، کشاندن جریان این یادداشت، به مبحثی است که به نظرمی‌رسد یکی از اهداف نگارش این کتاب بوده است. مفهوم تجزیه طلبی در ادبیات سیاسی معاصر ایران با هرگونه اعتراض میان قومیت‌های مرزی تداخل پیدا کرده است و این امر بصورت کلیشه‌ای ناهنجار درآمده است که می‌بایست توسط تحلیل‌گران به‌صورت موشکافانه مورد نقد، بررسی و تحلیل قرار بگیرد. راوی «گنطره» در عین حال که فردی تحصیل کرده است یک مبارز و معترض نیز هست. حتی اگر راه و شیوه‌یِ اعتراضی او را درست ندانیم اما در طول داستان واقفیم که وی هرگز تجزیه طلب نیست، بر خلاف هلیّل که علی‌رغم روحیه و منش آزادی خواهانه‌اش به سبب سواد کم و عدم آگاهی فریب‌خورده‌یِ گروه‌های تجزیه طلب وابسته به دولت صدام حسین است.

«گنطره» هر چند داستانی در زمانی پهلوی دوم را روایت می‌کند اما رمانی است که به کمبودها اعتراض دارد. زبان پارسی را بسیار معتبر می‌داند و در بخش‌هایی از کتاب، این مساله در دل خرده داستان‌ها، بصورت گویایی عیان است اما به مهجور ماندن زبان مادری که در این اثر عربی است، معترض است. به نگاه نژاد‌پرستانه علیه مردمانی که به زبان عربی، به عنوان زبان مادری‌شان سخن می‌گویند، معترض است. به این که زبان مادری به صاحبان آن زبان، آموزش داده نشود، معترض است. به آموزش ندادن به زبان مادری قومیت‌ها معترض است. به تبعیض‌های اقتصادی برخاسته از این دیدگاه‌های نژادی معترض است. به هر دو سوی این ماجرا معترض است؛ به کسانی که پا پس می کشند و می‌گریزند، به آن‌هایی که حقیقت را رها و برای رسیدن به خواسته‌هایشان به بیراهه می‌روند اعتراض می‌کند. اما مهمترین اعتراض «گنطره»، به پذیرفتن کلیشه تجزیه طلبی است. نهادینه شدن این مساله که هرکس به کمبودها و تبعیض‌های قومی خود اعتراض کند حتما راهی به تجزیه طلبی خواهد برد، آفتی است که رمان «گنطره» در دل داستان‌های خود به آن می‌پردازد و سعی در مقابله با آن دارد. بخشی از داستان که در پاراگراف پیشین آورده شد گواه این نکته بسیار مهم اثر است.

رمان «گنطره» اثر هادی هیّالی، نویسنده خوزستانی و به همت دو نشر تا و نونوشت در 432 صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...