دوربین از چه زاویه دیدی زنان فیلم را به نمایش درمیآورد؟ کدام وجه در نگاه دوربین غلبه دارد؛ وجه اروتیک یا وجه اجتماعی؟ ... با استفاده از آرای فروید و لکان، بعد روانکاوانهی نظریههای فمینیستی را غنی کرده و به وجه لذتمدارانه سینما (تماشابارگی) پرداخته است... تاریخچهای از حضور زنان در عرصهی فیلم و مهمترین فیلمهای آنان... واکاوی شمایل یک قهرمان زن در چهارچوب یک ژانر متفاوت
و طرحی نو درانداختند…! | کافه داستان
از آن زمان که اولین زمزمههای مطالعات زنان در میان دانشگاهیان و اصحاب مطبوعات شنیده شد، تا امروز که رشتهای به همین نام در دانشگاهها وجود دارد، مطالعات دربارهی زنان فراز و نشیب بسیاری را در تاریخ اجتماعی ایران تجربه کرده است، اما میتوان گفت حتی با وجود تضاد گفتمانیای که در این میان وجود دارد این تکاپو هرگز متوقف نشده است. در این میان نقش ترجمه همواره برقراری پلی ارتباطی میان حرکتهای جهانی، مطالعات دانشگاهی و جریانهای فکری بوده است. «زن و سینما» را میتوان یکی از اولین گامهای محققان و مترجمان در راستای مطالعات سینما با رویکردهای فمنیستی و زنمحور دانست؛ کتابی که در اولین انتشار بسیار از زمانهی خود پیشتر بود و گذر زمان نیاز بود تا آنچنان که باید مورد اقبال واقع شود.
این کتاب که ترجمهای از چند مقاله با رویکردهای مختلف، اما با محوریت زنان است، برای اولین بار در سال ۱۳۷۶ از سوی «انتشارات روشنگران و مطالعات زنان» به چاپ رسید. مقایسهی میان این کتاب و کتابی که برای اولین بار به چاپ رسیده بود، خواننده را با تغییراتی در ساختار و محتوای کتاب مواجه میکند. کتاب حاضر که حاصل کار «نشر چشمه» است، به سه بخش عمدهی نظریهی فیلم، تحلیل فیلم و پیوستها تقسیم شده است. پس از پیشگفتار ویراست نخست و ویراست دوم، سه مقاله با عنوانهای «نگاهی دیگر: جنبههای فمنیستی نظریهی سینما»، «فمینیسمهای جهانی و موقعیت نظریهی فمینیستی فیلم» و «نگاهی به گذشته از منظر حال: بازاندیشی نظریهی فمینیستی فیلمِ دههی هفتاد میلادی» قرار گرفته است. پس از آن، مقالههای «ازهمپاشیدگی خانواده: رسانه، ناسیونالیسم، و مسئلهی تأثیر فمینیستی»، «چرا فیلمهای بد را میپسندیم؟»، «زنان واقعی»، «ساختشکنی مردانگی و زنانگی در فیلمهای مارگریت دوراس» و در نهایت «بیل را بکشِ کوئنتین تارانتیتو: تولد یک زن قهرمان یا دمونتاژ نظریهی فمینیستی فیلم؟» مشاهده میشود. در قسمت پیوستها نیز «گفتوگو با مارگارته فونتروتا»، مقالهی «لذت بصری و سینمای روایی»، «فرهنگ اصطلاحات»، «فرهنگ نامها»، «گوناگون: دربارهی زنان در عرصهی فیلم»، «فهرست گزیدهای از فیلمهای زنان»، «واژهنامهی فارسی به انگلیسی و آلمانی»، «واژهنامهی انگلیسی به آلمانی و فارسی»، «منبعشناسی زن و سینما در ایران» و «نمایه» ذکر شده است که در ادامه به جزئیات مهم هریک از مقالات اشاره خواهد شد. در یک نگاه اجمالی میتوان تفاوت کتاب با ویراست قبلی آن را افزودهشدن مقالههای «بیل را بکش…» و «فمینیسمهای جهانی…»، «نگاهی به گذشته…» و «لذت بصری…» و نیز «گوناگون: دربارهی…» و «فهرست گزیدهای…»، جابهجایی ترتیب مقالهها و جداشدن «فرهنگ اصطلاحات» و «فرهنگ نامها» و واژهنامههای انگلیسی و فارسی دانست.
لورا مالوی، استاد کرسی مطالعات فمینیستی فیلم دانشگاه بیربک لندن، احتمالاً اولین بار برای علاقهمندان این حوزه در سال ۷۷ با ترجمهی مقالهاش دربارهی کیارستمی، با نام «اصل عدم قطعیت کیارستمی» در مجلهی فارابی، یا از آن برجستهتر، با مصاحبهی حمیدرضا صدر با او در سال ۸۳ شناخته شده است؛ اما اثری که او را در نهایت پیشگام نظریهپردازان این حوزه کرده، مقالهی «لذت بصری و سینمای روایی» است که در سال ۱۹۷۵ (یعنی حدود پنجاه سال پیش) به چاپ رسیده است؛ مقالهای که در کتاب «زن و سینما» با ترجمهی منیژه نجمعراقی منتشر شده که البته اولین ترجمهی انتشاریافته از این مقاله به حساب نمیآید. مالوی در این مقاله با استفاده از آرای فروید و لکان، بعد روانکاوانهی نظریههای فمینیستی را غنی کرده و به وجه لذتمدارانه سینما (تماشابارگی) پرداخته است. در مقالهی مالوی، صراحتاً از نقش زن به عنوان ابژهی جنسی و مرد به عنوان لذتبرنده یاد شده و به سازوکاری که روایت را به خدمت میگیرد تا نوع به نمایش درآوردن ابژهی اروتیک را پوشش دهد، بر مبنای روانکاوی اشاره شده است.
گرترود کُخ، استاد زیباییشناسی دانشگاه آزاد برلین (Freie Universitat Berlin) که در طول سالها تحقیقاتی بر روی فرهنگ توده (mass culture) و نظریههای سیاسی- انتقادی انجام داده و همچنین از پیشگامان حوزه محسوب میشود، وجه دیگری از نظریهی فمینیستی فیلم را واکاوی کرده است. بیشک توضیح دربارهی آنچه مالوی و بهتبع آن کخ بیان کردهاند در این مقال نمیگنجد و ممکن است خوانندهی غیرمتخصص چندان نیازی به دانستن پیشینهی نظریههای فمینیستی سینما، آن هم با پسزمینهی روانکاوی فرویدی و لکانی نداشته باشد اما پرسیدن سؤالاتی که در ادامه خواهد آمد، میتواند به بیننده کمک کند تا خوانشی نزدیک به نظریهی فمینیستی فیلم داشته باشد: دوربین از چه زاویه دیدی زنان فیلم را به نمایش درمیآورد؟ کدام وجه در نگاه دوربین غلبه دارد؛ وجه اروتیک یا وجه اجتماعی؟ وجه اروتیک تا چه اندازه در روایت فیلم گنجانده شده است؟ زن در فیلم چقدر از الگوی ازپیشساختهشدهی سینما فاصله میگیرد و چقدر اسیر کلیشههاست؟ همذاتپنداری مخاطب با کدام شخصیت بیشتر است و چرا؟ شخصیت مرد داستان چه نگاهی به شخصیت زن دارد؟ شخصیت زن کنشگر است یا کنشپذیر؟ این سؤالات و آوردن دلایل مستدل و منطقی برمبنای دنیای فیلم میتواند خواننده را به جایگاه زن در فیلم راهنمایی کند.
آرای مالوی و کخ بهترتیب در سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۸۴ و به فاصلهی کمتر از ده سال بیان شدهاند؛ حال آنکه مسئلهی استعمار و ملل غیرغربی در آنها، البته به فراخور زمان نادیده گرفته شده است. این موضوع دقیقا مسئلهای است که ای.آن کاپلان، استاد دانشگاه نیویورک که هماکنون بر حوزهی سینما و تروما (روانزخم) تمرکز دارد، در مقالهی خود در سال ۲۰۰۴ بیان داشته است. از منظر کاپلان، گستردگی مفهوم رسانه در دهههای بعد و افزودهشدن مطالعات فرهنگی و پسااستعماری بر دامنهی مطالعات علوم انسانی چالشی جدید برای مطالعات فمینیستی سینما محسوب میشود؛ زیرا تفاوت فرهنگی و اوضاع زنان در کشورهای غربی و شرقی تفاوتهایی را ایجاد کرده که خواهناخواه سینمای کشورهای مختلف را تحت تأثیر قرار داده است. همچنین مطالعات بینارشتهای بستری جدید را فراهم کرده است تا بتوان افقهای دیگری را نیز درنظر گرفت.
البته کاپلان تنها کسی نیست که به تفاوت فرهنگی دهههای مختلف اشاره کرده است؛ مقالهی «نگاهی به گذشته…» (۲۰۰۴) از مالوی، درحقیقت توضیح دربارهی گسستی است که میان سالها ایجاد شده است. این مقاله بیشتری بهصورت تاریخی بر فیلمها و تأثیرات آنها در سینمای پس از ۱۹۷۵ میپردازد. بخش نظری کتاب، که بخشی پربار و تخصصی است پس از این مقاله به پایان میرسد و پس از آن خواننده با مقالههایی دیگر و البته ملموستر مواجه میشود.
وندی کوزول، استاد مطالعات تطبیقی آمریکایی در کالج اوبرلین، در مقالهی خود به یک واقعهی تاریخی و نقش رسانهها در نگاه به زن پرداخته است. مقالهی کوزول علاوه بر نکتهسنجی و دقت در نوع بازنمایی قتل نیکول سیمپسون، با احضار وقایع اجتماعی مختلف، نقش هریک را در روند دادگاه، موسوم به محاکمهی قرن، سنجیده و نه تنها مسئلهی جنسیت که پارامترهای رایج نژادی را در پژوهش خود دخیل کرده است.
«چرا فیلمهای بد را میپسندیم؟» مقالهای با روششناسی متفاوت است که به مسئلهی ازآنِخود کردن فیلم عامهپسند زن زیبا (pretty woman) میپردازد. فریگا هاوگ، که متخصص «کار با خاطرهها» (memory-work) است، از شش بیننده (پنج زن و یک مرد) خواسته است که به توصیف خود و فیلم حین دیدن آن بپردازند. توصیف راویان و تفسیر هاوگ از آنها مقالهای متمایز و منحصربهفرد را ایجاد کرده است.
در مقالهی «زنان واقعی» خواننده با بررسی فیلمهای «نمک زمین»، «جولیا» و «دوستان»، سینمای رئال و تفاوت آن با رئالیسم سوسیالیستی و زنان در سینمای هالیوود مواجه میشود. نکتهی مهم در این مقاله و مقالهی بعدی، داشتن پیشزمینهای علمی است، چنانکه خواننده برای درک کامل مقالهی میشل رویه، «ساختشکنی مردانگی…» باید مختصری از نظریههای فمینیستهای پساساختارگرا، از جمله سیکسو، کریستوا و باتلر را در خاطر داشته باشد.
مقالهی پایانی این بخش که به فیلم «بیل را بکش» تارانتینو پرداخته، قصد واکاوی شمایل یک قهرمان زن در چهارچوب یک ژانر متفاوت را دارد. در این مقاله روایت فیلم به دقت بررسی شده و وجه اسطورهای، نمادین و روانکاوانه مورد مداقه قرار گرفته است. نویسندهی مقاله بئاتریکس کیدو، قهرمان بیل را بکش، را چهرهی تازهای دانسته که در سینمای پسامدرن کلیشههای جنسی را شکسته است.
بخشهای اصلی کتاب پس از مقالهی «بیل را بکش…» به پایان میرسد، اما ارزش بخش پیوست کم از مقالات نیست؛ از مصاحبه با کارگردان آلمانیِ برنده شیر ونیز گرفته تا تاریخچهای از حضور زنان در عرصهی فیلم و مهمترین فیلمهای آنان، همانطور که «منبعشناسی زن و سینما در ایران» اگرچه مقاله و کتابهای سالهای اخیر را پوشش نداده است، اما غنی از اطلاعات مفید برای پژوهشگران این حوزه است.
در مجموع کتاب «زن و سینما» کتابی ارزشمند است که خواندن آن نه پایان مطالعات فمینیستی در سینما، که آغازی برای ایدههای نو و پژوهشهای جدید محسوب میشود. کتابی که گرچه در ابتدا مورد اقبال قرار نگرفته بود، آیندهی روشنی را پیش رو خواهد داشت.