از یازده سالگی به بعد، پس از اینکه در مادرید به نزد پدرش ژنرال کنت هوگو رفت و اسپانیا را دید، رشته‌ای از حوادث پیاپی و مجموعه حیرت‌انگیزی از فرازها و فرودها زندگی او را انباشته است... همه از عشق او نسبت به آدل فوشه، که زنش شد، و سپس نسبت به ژولیت دروئه، که از 1832 تا دم مرگ او را دوست می‌داشت، خبر دارند. اما بسیاری زنهای دیگر نیز در زندگی او بوده‌اند... پدری بسیار خوب و پدربزرگی خوب‌تر بود و داغ بسیاری از نزدیکانش را دید و درد کشید

معرفي کتاب نقد کتاب خريد کتاب دانلود کتاب زندگي نامه بيوگرافي
اولمپیو یا زندگی ویکتور هوگو
[olympio ou la vie de Victor Hugo]. زندگینامه از آندره موروا (1) (نام مستعار امیل هرزوگ، 1885-1967)،‌ نویسنده فرانسوی که در 1954 منتشر شد. آندره موروا، پس از نوشتن زندگینامه ژرژ ساند و پیش از نوشتن زندگینامه آلکساندر دوما پدر و پسر و زندگینامه بالزاک، دست به کار نوشتن سرگذشت نابغه قرن نوزدهم و بزرگترین نویسنده رمانتیک یعنی ویکتور هوگو شد. کار بزرگی بود. آندره موروا خود می‌گوید: «هرگز زمانی را به یاد نمی‌آورم که آثار ویکتور هوگو را نستوده باشم.» و سپس می‌افزاید: «هوگو بزرگترین شاعر فرانسه است.» آندره موروا می‌کوشد تا این ستایش را که همیشه مطابق پسند روز نبوده است در ما نفوذ دهد. درعین حال سعی دارد تا شخص هوگو را نیز در پشت آثار هیبت‌انگیزش ببیند و ضعفهایش را نشان دهد و تحول اعجاب‌آورش را دنبال کند و خاطرنشان سازد که زیربنای نبوغ او پشتکار باورنکردنی‌اش بوده است. این تصویر زنده و جاندار متکی بر اسناد و مدارک فراوان و از جمله قسمتهایی از نامه‌های چاپ نشده اوست.

ویکتور هوگو از یازده سالگی به بعد، پس از اینکه در مادرید به نزد پدرش ژنرال کنت هوگو رفت و اسپانیا را دید، رشته‌ای از حوادث پیاپی و مجموعه حیرت‌انگیزی از فرازها و فرودها زندگی او را انباشته است. همه از عشق او نسبت به آدل فوشه (2)، که زنش شد، و سپس نسبت به ژولیت دروئه (3)، که از 1832 تا دم مرگ او را دوست می‌داشت، خبر دارند. اما بسیاری زنهای دیگر نیز در زندگی او بوده‌اند، و آندره موروا بی‌آنکه بخواهد هوس‌بازیهای ویکتور هوگو را پنهان کند؛ زیاده‌رویهای او را نیز آب و تاب نمی‌دهد. از خصوصیات دیگر ویکتورهوگو که ستودنی است، وفاداری‌اش در دوستی، رهبری‌اش در مقام سرکردگیِ مکتبِ رمانتیسم و دل‌بستگی‌اش به آرمان سیاسی و اجتماعی است که باعث تبعید طولانی‌اش به ژرسه (4) و گرنزی (5) شد. نقش او را در خانواده نیز نباید از نظر دور داشت: پدری بسیار خوب و پدربزرگی خوب‌تر بود و داغ بسیاری از نزدیکانش را دید و درد کشید. عظمت ویکتور هوگو در این بود که به همه این حوادث در آثارش جان بخشیده است و آندره موروا کوشیده است تا آثار او را از خلال زندگی پر زیر و بم و توأم با افتخارش توضیح دهد. هنگامی که ویکتور هوگو در 1885 در هشتاد و سه سالگی درگذشت، در حیات خود، به عنوان بزرگترین مظهر نبوغ فرانسه شناخته شده بود. آندره موروا با سبک نگارشی زنده و گیرا دلایل این شهرت بی‌نظیر را برای ما بازمی‌نماید.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش

1.Andre Maurois (Emile Herzog) 2.Foucher 3.Drouet
4.Jersey 5.Guernesey

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...