از نقاشی‌های مگریت تا آرای فوکو | اعتماد


«این یک چپق نیست» [‎Ceci n'est pas une pipe]، کتابی‌ است فلسفی و زبان‌شناسانه با همان ادبیات مغلق‌‌نویسی متداول در گفتمان فوکویی اما با وجهی هنری، این وجه هنری را باید در موتور محرکه‌ای جست‌وجو کرد که یکی از نقاشی‌های رنه مگریت، نقاش بزرگ بلژیکی و از سرآمدان مکتب سورئالیسم است. نقاشی نمادین و معنامندی که در میانه‌ دو گفتمان نقاشی و شعر رها شده است.

این یک چپق نیست» [‎Ceci n'est pas une pipe] میشل فوکو

از این رو که مگریت از مقطعی در زندگی‌اش حس کرد شعر را از نقاشی دوست‌تر می‌دارد -‌یا شعر از نقاشی برتر است‌- اما او کوشید این دریافت را با مبانی زبان‌شناسانه و تأویلی و فلسفه‌محور در آثار هنری‌اش بازتاب دهد. تحلیلگران نقاشی‌های مگریت اشاره کرده‌اند که «حوصله‌ مگریت از نقاشی در مقام هدفی به خودی خود، از همان آغاز سر رفته بود.» و در نتیجه تلاش کرد از آثار هنری‌اش محملی برای تفسیر و تأملات فلسفی بسازد. در مقدمه‌ همین کتاب تصریح شده است که تمایل هنری مگریت به بازنمایی انتزاعی و آشنایی‌زدوده نمادهای بازمانده از دوران کودکی‌اش تا چه اندازه پررنگ بوده است: «شکل‌های عجیب بادکنک‌وار، جاچتری‌ها، ستونچه‌های تارمی، ستون‌های سنگی شکسته، یادگار قبرستان مخروبه‌ای که مگریت با بچه‌های دیگر در آن بازی می‌کرد.»

فوکو در این کتاب، با آگاهی از این رویکردهای هنری، «نقاشی مگریت را به سه راه مختلف بازخوانی می‌کند و هر بازخوانی همراه است با نموداری تجسمی.» مخصوصا اینکه فوکو نامه‌هایی را هم از مگریت دریافت کرده بوده است، نامه‌هایی حاوی داده‌هایی اندیشمندانه درباره اشیا، چیزها، اندیشه‌ها: «تنها اندیشه هم‌گون است. اندیشه با یکی بودن با آنچه می‌بیند، می‌شنود یا می‌شناسد، هم‌گون می‌شود؛ اندیشه به چیزی تبدیل می‌شود که جهان به آن ارائه می‌کند.» و دقیقا از همین منظر است که مگریت برای نقاشی‌هایش توضیحاتی همچون «این یک چپق نیست» می‌نویسد تا اندیشه‌ مخاطب را که - همواره به آنچه جهان به آن ارائه داده، تبدیل شده است - به چالش بکشد.

فوکو با تحلیل نقاشی چپق مگریت و این نامه‌های ژرفانگرانه درباره‌ امر مرئی و نامرئی و بازجست آن در ساحت نقاشی، استخوان‌بندی کتاب را پی افکنده است. کتابی که آن را می‌توان یکی از مهم‌ترین کتاب‌ها در تشریح مناسبت زبان و نقاشی به شمار آورد: «مناسبت زبان با نقاشی بی‌کران است. مساله این نیست که واژه‌ها ناقص یا در رویارویی با جهان مرئی به نحوی چاره‌ناپذیر ناتوان‌اند. هیچ یک را نمی‌توان به دیگری فروکاست: بازگفتن آنچه می‌بینیم، بیهوده است؛ آنچه می‌بینیم هرگز در گفته‌های‌مان سکنی ندارد و بیهوده است که می‌کوشیم تا از راه تصاویر و استعاره‌ها و تشبیه‌ها، آنچه می‌گوییم را نشان دهیم؛ مکانی که گفته‌ها در آن به شکوه می‌رسند نه در چشم‌های‌مان، که در عناصر متوالی نحو جا دارد و نام خاص، در این زمینه، ترفندی بیش نیست: به ما انگشتی می‌دهد برای اشاره کردن، یا به عبارتی، برای گذری پنهانی از فضایی که در آن نگاه می‌کنیم؛ به بیان دیگر، برای تا زدن یکی بر سطح دیگری، انگار که هم‌ارز یکدیگر باشند.» و این همه را در بازتفسیر نقاشی ساده مگریت از یک پیپ -‌که در این ترجمه بنا به دلایلی چپق نامیده شده‌- به کار بسته است؛ تفسیر اینکه چرا و چگونه است که می‌توان یک چپق کشید و زیرش نوشت: «این یک چپق نیست».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...