خداوند الموت | آرمان ملی


یکی از مهم‌ترین آثار ذبیح‌الله منصوری رمان تاریخی «خداوند الموت» است. هرچند روی جلد کتاب نام نویسنده‌ای فرانسوی به نام پل آمیر ذکر شده، اما تا به امروز از هویت چنین نویسنده‌ای اطلاعاتی در دست نیست و به نظر می‌رسد این کتاب هفتصد صفحه‌ای زاییده تخیل فوق‌العاده ذبیح‌اله منصوری است. منصوری در زمینه اقتباس و تالیف یکی از مهم‌ترین نویسنده‌های ایرانی است که سهم بسزایی در کتابخوان‌کردن مردم ایران داشته است. شاید به همین دلیل است که از یک‌سو او را بالزاک ایران و از سوی دیگر الکساندر دومای ایران نامیده‌اند.

ذبیح‌الله منصوری حسن صباح خداوند الموت

«حسن صباح؛ خداوند الموت» همانطور که گفته شد از مهم‌ترین و پرفروش‌ترین آثار ذبیح‌اله منصوری است که نشر بدرقه جاویدان آن را منتشر کرده است. کتاب داستان حسن صباح است و آنطور که خود منصوری در مقدمه کتاب می‌نویسد برداشتی که در این کتاب از نهضت حسن صباح شده، غیر از آن است که تا امروز در کتب دیگر راجع به فرقه اسماعیلیه نوشته‌اند و از آنچه نویسنده این کتاب می‌گوید چنین استنباط می‌شود که نهضت حسن صباح، فقط یک نهضت مذهبی نبوده و آن مرد می‌خواسته که ایران را از تحت سلطه خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، برهاند.

نهضت حسن صباح بهترین نمونه تاریخی در رابطه با تجزیه و تحلیل یک مناسبات فرقه‌ای تمام‌عیار از نوع شرقی آن است. هرچند این نهضت برای مبارزه با خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلقای عباسی گوش شنوا داشتند، شکل گرفته بود، ولی به لحاظ مناسبات داخلی تماما به‌شکل یک فرقه تمام‌عیار اداره می‌شد.

حسن صباح در قلعه الموت، منطقه‌ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران که منطقه‌ای کوهستانی به‌شمار می‌آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی به‌شمار می‌رفت، زندگی می‌کرد. وی یک آریایی‌نژاد به شمار می‌رفت و پیروانش نام او را بدون علی ذکره‌السلام بر زبان نمی‌آوردند و او را «خداوند الموت» می‌نامیدند. حسن صباح یا خداوند الموت درواقع رهبر و امام فرقه «باطنی» از مذهب اسماعیلیه به‌شمار می‌رفت.

حسن صباح در راس یک تشکیلات مذهبی و یک فرقه تمام‌عیار قرار داشت که قوانین خاص خود را در آن پیاده می‌کرد. آنچه در این فرقه ساری و جاری می‌شد تماما برداشت‌هایی بود که حسن صباح از قرآن و اسلام داشت و هر اجباری در درون تشکیلات به سنت و کتاب خدا نسبت داده می‌شد. با این عنوان که قرآن علاوه بر معنای ظاهری دارای معانی باطنی نیز هست و استخراج این معانی تنها در توان حسن صباح است؛ به این ترتیب انجام هر عملی را در درون فرقه توجیه می‌کرد.

داستان حسن صباح درس‌هایی از تاریخ است و اینکه چگونه در هر عصر و دوره‌ای با برداشت‌های غلط از اسلام و مذهب، باب فرقه‌گرایی در گروه‌هایی که با هدف مبارزه شکل گرفته‌اند باز شده و مسیر آن عوض می‌شود و کار به زندان و شکنجه و کشتار اعضای همان تشکیلاتی منجر می‌شود که روزی آنها با صداقت تمام و برای مبارزه‌ای تمام‌عیار قدم در این راه گذاشته‌اند.

«خداوند الموت» اینگونه شروع می‌شود:
قبل از اینکه آفتاب غروب کند و قندیل‌ها روشن گردد، مردی که دارای موهای سفید و سیاه بود و به نظر پنجاه‌ساله می‌رسید بانگ زد علی، علی کرمانی کجا هستی؟
جوانی که بیش از بیست سال از عمرش نمی‌گذشت و یک حلقه ریش باریک و کمرنگ اطراف صورتش دیده می‌شد، جواب داد: زبردست چه می‌گویی؟ و بعد از این گفته به آن مرد که موسوم به محمود سجستانی بود نزدیک گردید.
محمد سجستانی گفت فردا قبل از فجر کاروان حرکت می‌کند و باید بارها را ببرد. بارها باید حاضر باشد تا امشب، چهارپاداران عدل‌ها را طناب‌پیچ ‌کنند. علی کرمانی گفت: ای زبردست، عدل‌های ری و کاشان و اصفهان آماده است و من اسم هر شهر را که باید بار در آنجا تحویل داده شود روی عدل‌ها نوشته‌ام تا اشتباه نکنند و بدانند که هر عدل در کجا باید تحویل داده شود و چون چهارپاداران سواد ندارند، بر طبق دستور تو، من روی هر عدل، علامتی هم نقش کرده‌ام که آنان از روی علائم مقصد بارها را بدانند و بارهای ری را به کاشان و اصفهان نبرند. اما جوال‌ها را ندوختم و منتظرم که تو بیایی و داروها را ببینی.
محمود سجستانی به راه افتاد و به اتفاق علی کرمانی وارد حیاطی شد که در چهارطرف آن ساباط وجود داشت و جوال‌ها را زیر ساباط گذاشته بودند تا اگر باران غیرمنتظره بارید داروها را خیس ننماید. وقتی محمد سجستانی به طرف جوال‌ها می‌رفت به مرد جوان گفت من در کار خود وسواس دارم و معتقدم دارویی که ما به دیگران می‌فروشیم باید مرغوب و خالی از اسفال باشد تا اینکه اعتبار ما از بین نرود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...