نویسندگی و مادرانگی | سازندگی


در زندگی صاحب هر شغلی که باشید به‌هرحال زمانی برای فراغت‌تان در نظر گرفته‌ می‌شود. ساعتی برای ناهار و ساعتی برای استراحت، برای شاغلین محاسبه خواهد شد. تنها شغلی که بی‌وقفه در جریان است، مادرانگی ا‌ست. شغلی که وقتی بر عهده‌اش گرفتی و استخدامش شدی تا آخر عمر درگیر آن خواهی بود. کار پرزحمت و بدون بازنشستگی، حتی زمانی که به همه امور سروسامان داده‌ای، متوجه می‌شوی به‌نوعی شروع کار است.

کاش چیزی نمی‌ماند جز لحظات شیرین [Et que ne durent que les moments doux] نوشته ویرژینی گریمالدی [virginie grimaldi]

گمان می‌کنی بچه ها سروسامان گرفته‌اند و می‌توانی با فراغ‌بال ساعات خودت را داشته باشی، غافل از اینکه به شیوه‌ای جدیدتر و به‌نوعی پاره‌وقت در استخدام دوباره‌ آنها درخواهی آمد. اما ویرژینی گریمالدی [virginie grimaldi] (محبوب‌ترین و پرمخاطب‌ترین نویسنده زن بین سال‌های 2019 و 2020 در فرانسه) با دیدی دیگر و از زاویه‌ای متفاوت‌تر در رمان «کاش چیزی نمی‌ماند جز لحظات شیرین» [Et que ne durent que les moments doux] که با ترجمه فرزانه مهری در نشر ققنوس منتشر شده، به این مساله پرداخته است.

گریمالدی در میان فصول داستان زمانی به ساعات مادری‌کردن، فارغ‌شدن و زایمان سخت خود می‌پردازد و زمانی خود را در نقش مادری بازنشسته می‌نگارد که کاری برای انجام‌دادن ندارد و در حسرت دیدار و اندیشه فرزندان خود به‌سر می‌برد. «کاش چیزی نمی‌ماند جز لحظات شیرین» یک داستان کاملا زنانه است؛ داستانی از مادرانگی و احساسات زنانه. گریمالدی، این داستان را به‌خاطر تولد زودرس پسرش نوشته است. درحقیقت او قصد داشته نویسندگی را تا مدتی کنار بگذارد و به مادرانگی تمام‌وقت رو بیاورد، اما گاهی اوقات این ما نیستیم که تصمیم می‌گیریم، بلکه این زندگی و اتفاقات است که راه جلوی پای ما می‌گذارد.

جهان داستانی در این رمان بر پایه‌ مراحل زندگیِ یک زن بنا گذاشته شده است. این رمان در مراحل مختلف این زندگی در رفت‌وآمد است. گاه در عشق و زنانگی غوطه‌ور است، گاه در شور و مادرانگی و زمانی در تنهایی‌ها و افکار میانسالی.

داستان، نثری کشدار و خالی از اتفاق دارد، در کنار روایتی صمیمی از زبان یک زن میانسال، زنی که گاه در فصلی از رمان فرزندانش را مخاطب قرار می‌دهد و گذشته را همچون پرداختن به خاطراتی دور برای مخاطبی غایب روایت می‌کند و در برخی فصولِ کتاب به وصف و حالِ اکنون خویش می‌پردازد. در طول روایت، فرزندان یکی‌یکی، از خانه مادری خود جدا می‌شوند و راه خود را می‌گیرند. اینجاست که شخصیت داستان باید راهی پیدا کند که با تنهایی خود کنار بیاید و فضای زندگی خالی و ساکت خود را تغییر بدهد. درحقیقت بداند چگونه از مادری تمام‌وقت به مادری بازنشسته تبدیل شود.

کتاب، زندگی زن را روایت می‌کند. با زبانی ساده و نثری شاعرانه و سرشار از احساس یک زن، در حکم یک مادر. آنچه در سراسر رمان جاری شده و توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند، صداقت راوی در تعریف خاطرات گذشته و زندگی اکنون اوست که با روایتی گرم مخاطب را به دنیای غم‌ها و شادی‌هایش می‌برد و در رویاپردازی‌هایش غرق می‌کند. راوی در جای‌جای کتاب خواننده را مستقیما خطاب قرار می‌دهد و از ترس‌ها و دلواپسی‌هایش می‌گوید. در جایی از داستان آمده «دارم چیزی را که همیشه از آن وحشت داشتم تجربه می‌کنم. تنهابودن را» و آنچه یک لحظه مخاطب را در طول روایت رها نمی‌کند همین ترس و تنهایی و خرج محبت برای توجه بیشتر است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...