عاشقی زیر سایه مرگ | شهرآرا


رمان خواندنی و جریان ساز «وداع با اسلحه» داستان چند ماه از زندگی سربازی جوان و امریکایی، به نام «فردریک هنری» است که به عنوان راننده آمبولانس در جنگ جهانی اول شرکت کرده است و با حضور در جبهه ایتالیا، چند اتفاق مهم دوران زندگی اش را در آن چند ماه تجربه می کند؛ اتفاقاتی مانند جنگیدن، فرار کردن، تا مرز اسیر شدن پیش رفتن و البته از همه مهم تر، عاشق شدن.

خلاصه رمان وداع با اسلحه

فردریک که راوی اول شخص رمان نیز هست، در فصل4 این رمان 41 فصلی، برای نخستین بار «کاترین بارکلی»، پرستار انگلیسی را می بیند و بنا به گزاره معروف «عشق در نگاه نخست» عاشق و واله او می شود و 37 فصل بعدی رمان، شرح این دلدادگی در زمان و مکانی غریب و متفاوت است؛ درست در میانه جنگ جهانی اول و در نزدیک ترین فاصله به مرگ. در ادامه، به چند نکته قابل ذکر پیرامون این رمان درخشان و کم نظیر اشاره می کنیم:

1ـ بسیاری از اهالی رمان، همینگوی را بنیان گذار شیوه خاصی از روایت داستان و مخترع گونه ویژه ای از زاویه دید می دانند با نام «زاویه دید دوربینی» که نمونه اعلای آن، راوی همین رمان «وداع با اسلحه» است. این نوع از روایت که ظاهرا خلق یا کشف آن را مدیون اختراع سینما می دانند، یکی از عینی ترین و غیرذهنی ترین گونه های نقل داستان است که راوی، فقط آنچه دیده، شنیده، بوییده، چشیده و لمس کرده (بخش هایی از جهان که در تور حواس پنج گانه گرفتار می شوند) را نقل می کند، آن هم با زبانی بسیار ساده، در قالب جملاتی کوتاه با دستور زبانی ابتدایی و معمولا عاری از هرگونه توصیف عاطفی و اجازه دهید عرض کنیم، با پرهیزی ریاضت گونه از به کار بردن «صفت».

2ـ سبک نوشتاری همینگوی و زبان استفاده شده او برای نگارش رمان، در تضاد کامل است با رمان های نیمه نخست قرن نوزدهم (حدود صد سال قبل از نگارش «وداع با اسلحه») و به عنوان نمونه، آثار جین آستین و خواهران برونته که در همین ستون، چند باری به معرفی آن ها پرداخته ایم. جالب است که تفاوت نثر همینگوی در مقایسه با نثر جین آستین یا شارلوت برونته، در سطوح مختلفی قابل مشاهده است: دایره واژگان محدودتر و ساده تر، جملات کوتاه تر با ساختارهای غیر پیچیده، دیالوگ های دارای جملات بسیار کوتاه و گاه یک یا دو کلمه ای و البته با رفت و برگشت سریع یا در اصطلاح، پینگ پنگی، توصیفات بیرونی فوق العاده مختصر، پرهیز تقریبا مطلق از توصیفات درونی یا همان وصف الحال و به حداقل رساندن مونولوگ های ذهنی و تأملات درونی راوی.

3ـ روان شاد نجف دریابندری، در مقدمه کوتاه و کم حجم، اما عمیق و پرمغز خود بر رمان، بارها از واژه «انضباط» برای توصیف نثر همینگوی استفاده کرده و او را سخت گیرترین ناقد آثارش خوانده است. «یک بار گفته بود که «پیرمرد و دریا» را پیش از چاپ دویست بار خوانده است. (ص14)». همچنین در صفحه10 مقدمه آمده است: «همینگوی گوشی تیز، شامه ای تند، پوستی حساس و ذائقه ای قوی دارد» و ظاهرا، این حواس قوی و حساس را به راوی رمان، یعنی فردریک هنری نیز بخشیده است. کسی که به «دایره های تری که لیوان های» لبریز از نوشیدنی روی سینی بر جای می گذارند توجه می کند (ص299)، درِگوشی حرف زدن دکتر و بهیارها پس از فوت سرباز مجروح برایش مهم است (ص108)، بوی قهوه توپچی ها را از پشت بام می شنود (ص138)، پوشال دور شیشه نوشیدنی را می بیند (ص24)، طعم انواع و اقسام خوراک ها و نوشاک هایی که در این چند ماه می خورد و می آشامد را با کلماتی ساده شرح می دهد، و خلاصه در یک کلام، راوی دقیق و تیزحواسی است.

4ـ اشارات ظریف تاریخی به نبردهای بی حاصل و خون بار جنگ جهانی اول، مانند نبرد «سوم» (Somme، ص40) با حدود یک میلیون و شصت هزار نفر تلفات، ظرف حدود پنج ماه که تنها با پیش روی تقریبا 10مایلی هر یک از طرفین همراه بود، در کنار اتفاقات ریز و درشتی که راوی به چشم خود می بیند، مانند صحنه اعدام افسران در فصل30 یا لحظه جان دادن دوستش، پاسینی در صفحه 85، رمان «وداع با اسلحه» را به یکی از آثار مهم پیرامون جنگ جهانی اول تبدیل کرده است. ناگفته نماند، فیلم سینمایی «در جبهه غرب خبری نیست (2022)» که با عنوان «سکوت در جبهه غربی» نیز معروف شد و سال گذشته، در دوره 95 جوایز اسکار، برنده چهار جایزه بهترین فیلم بین المللی، بهترین فیلم برداری، بهترین موسیقی فیلم و بهترین طراحی صحنه شد، در کنار فیلم دیدنی «1917» که سه سال پیش تر، سه جایزه اسکار بهترین فیلم برداری، بهترین جلوه های ویژه و بهترین صدا را به خود اختصاص داد، دو اثر مهم سینمایی با موضوع همین جنگ است.

و در پایان، ضمن پاس داشت تلاش های بی دریغ روان شاد نجف دریابندری برای ارائه ترجمه هایی روان، خوش خوان و ماندگار، این نوشتار را با جملاتی از «میس بارکلی»، درباره نامزد سابقش که او هم سرباز جنگ جهانی اول بوده است، تمام می کنیم: «فکر می کردم با شمشیر زخمی می شه، یه دستمال سفید دور سرش می بندند می آرَنـِش. یا شونه ش گلوله می خوره. خلاصه یه طوری که منظره ش قشنگ باشه. [.... اما] با شمشیر زخمی نشد، بمب تیکه پاره ش کرد. (ص40)»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...