باربی همه‌ جا! | ایران


این روزها خیلی از فروشگاه‌ها ویترین‌شان را با رنگ صورتی پر کرده‌اند. وقتی در گوگل سرچ می‌کنیم باربی، رنگ صفحه تغییر می‌کند و صورتی می‌شود. به سایت‌ها و صفحات مجازی مختلف که سر می‌زنیم، همه‌جا می‌شود آیتمی به رنگ صورتی دید. رنگ صورتی خاصی که انحصاری است و جز باربی هیچ برند دیگری حق استفاده را از آن ندارد.

 کتاب‌های باربی

فیلم باربی، قدم آخر یک فرهنگ‌سازی
حتی اگر پیگیر اخبار سینمای جهان نباشید، به احتمال زیاد خبر اکران فیلم باربی به گوش‌تان رسیده است؛ فیلمی که توانست در گیشه از رقبای قَدَر خود جلو بزند؛ شاید چون شرکت سازنده آن بیش از هزینه ساختش، برای تبلیغات کلان در سطح جهانی هزینه کرده است. اما تبلیغ «باربی» هیچ‌وقت به تولید و پخش یک فیلم یا یک انیمیشن محدود نشده است. قصه شهرت این دخترک موطلایی نازک‌­اندام طولانی‌­تر از این حرف­‌هاست. از زمان اولین عرضه عروسک‌­های باربی در سال ۱۹۵۹ تبلیغات گسترده، پرفشار و البته بسیار خلاقانه این برند شروع شد. این موج (یا شاید هم سونامی!) نه ­تنها به سرعت امریکا را درنوردید، بلکه پایش به دورترین نقاط دنیا با فرهنگ‌­های گوناگون هم باز شد. باربی توانسته بود با قدرتی شگفت‌­انگیز به گوشه­‌گوشه زندگی مردم سرک بکشد. باربی در بازار لباس، لوازم التحریر و حتی انواع و اقسام لوازم خانگی خودش را جا کرده بود. اگر بچه­‌ای می‌خواست بازی کند، عروسک‌های خوش‌­تراش باربی با کمدی پر از لباس­‌های رنگ و وارنگ منتظرش بودند؛ اگر می‌خواست چیزی تماشا کند، چندین انیمیشن سینمایی و سریالی با محوریت باربی در اختیارش بود؛ اگر هوس گذراندن وقت با بازی‌های ویدیویی به سرش می‌زد، انتخاب‌های زیادی بین بازی‌های باربی داشت و در نهایت اگر می‌خواست کتاب بخواند چه؟ پرچم باربی آنجا هم بالا بود.

باربی، یک عروسک با یک دنیا کتاب
تولید و عرضه کتاب‌های باربی تصمیم خیلی هوشمندانه‌ای بود. کتاب‌­ها می‌­توانستند هر بار با یک ماجراجویی تازه باربی و صاحبش را از روزمرگی بیرون بکشند و رنگ جدیدی به بازی­‌های همیشگی‌­شان بپاشند. آن عروسک آرام و ساکتی که گوشه اتاق یک بچه نشسته بود، در دنیای کتاب‌ها جسورانه وارد ماجراهایی سرگرم‌کننده می‌شد و همیشه از هر چالشی سربلند بیرون می‌آمد. یک ­بار پرنسس می­‌شد، یک ­بار پری و یک ­بار دختری معمولی اما پرتلاش و موفق در مشاغل مختلف. بدین ترتیب این کتاب‌ها به زبان‌های مختلف ترجمه شده و در کشورهای زیادی در دسترس قرار گرفتند.

باربی اینجا... باربی آنجا...
در مجموعه‌ کتاب «I can be…» که باید به ناچار با جمله نچسب «من می­‌توانم... بشوم» ترجمه‌­اش کنیم، باربی هر بار کاری جدید را امتحان می‌کند تا در طول یک داستان، همه‌چیز درباره آن موقعیت شغلی را به کودکان یاد بدهد. او یک‌ بار پزشک موفقی در حوزه اطفال است، یک‌ بار دامپزشک شده، دفعه بعد ستاره سینما یا به عبارتی سلبریتی می‌شود، یک‌ بار می‌خواهد قنادی کند؛ بعد بالرین و ژیمناست و مهندس کامپیوتر می‌شود و... این فهرست به این زودی به انتها نمی‌­رسد.
همچنین کار کتاب­‌سازی برای این عروسک چنان بازار گسترده‌­ای پیدا کرد که عناوین این مجموعه به‌صورت موازی، با سروشکلی متفاوت به نام «You can be…» هم بازتولید شدند. این مجموعه که به‌عنوان داستان­‌های پنج‌ ­دقیقه­‌ای هم شناخته می­‌شود، می‌خواهد نشان بدهد با وجود اینکه باربی دختر است، می‌تواند هر شغلی داشته باشد و از این طریق الگوی مثبتی با مفهوم «تو می‌توانی» برای خوانندگانش بسازد.

کتاب­‌های باربی ده‌­تا، بیست‌­تا یا حتی صدتا نیستند. تقریباً روی هر موضوعی که دست بگذارید، می‌­توانید یک کتاب باربی در موردش پیدا کنید. پری دریایی، جادو، دنیای پرنسس‌ها و... بعضی کتاب‌ها تألیفی هستند و بعضی‌ها اقتباس دست چندمی از کارهای انیمیشنی.

مثلاً کتاب «باربی و سه تفنگدار» بر اساس انیمیشنی به همین نام است که آن انیمیشن هم همان‌طور که از اسمش پیداست، داستانش را از یک رمان مشهور فرانسوی وام گرفته. اثری کلاسیک که نمی‌­توانم تصور کنم نویسنده‌اش - الکساندر دومای بزرگ - وقتی شخصیت­‌های داستان را در سرزمین باربی‌­ها دیده چه احساسی داشته است! خلاصه، باربی در جهان کتاب‌ها پایش را توی هر کفشی کرده و به هر شاخه‌ای دستی رسانده است؛ از فانتزی‌ترین قصه­‌ها مثل افسانه پریان گرفته تا معمولی‌­ترین مسائل زندگی مثل میهمانی گرفتن یا آزار نرساندن به حیوانات.

باربی بودن: تضمین فروش!
کتاب‌های باربی از لحاظ داستانی و نگارشی چندان قوی نیستند. هیچ‌وقت شاهکاری از دل‌شان بیرون نیامده و هرگز هم کسی انتظار نداشته حرف تازه‌­ای در دنیای ادبیات داشته باشند.
این کتاب‌­ها عموماً بسیار دم دستی، تقلیدی و کم‌­مایه هستند. نویسنده­‌های درجه یک معمولاً وقت و قلم‌­شان را صرف این بازی تبلیغاتی نمی­‌کنند و تصویرگری‌­ها هم چنگی به دل نمی­‌زنند.
اما اگر واقعاً این کتاب‌ها آثار قابل دفاعی در حوزه کودک و نوجوان نیستند، پس چرا تا این حد پرفروش و محبوب شده‌­اند؟ جواب این سؤال پیچیده نیست. برای کسی که مجموعه‌ای از این عروسک‌ها را دارد، هر روز با آنها زندگی می‌کند و انیمیشن‌هایش را دیده، همین که باربی را جایی بین صفحات کتاب‌­ها پیدا کند، کافی است.
اینجا باربی موضوعیت دارد؛ نه ادبیات. این مسأله را می‌توان از نظرات مثبت مردم و امتیاز بالای این کتاب‌ها - حتی برای ضعیف‌ترین‌هایشان- در شبکه‌های اجتماعی مثل گودریدز فهمید.

کتاب‌های باربی به سرعت در ژانرها و سبک‌های مختلفی از جمله کمیک، کتاب مصور و حتی رمان‌هایی با محوریت باربی و کن (عاشق دل‌خسته و در واقع نسخه مذکر باربی) عرضه و پرفروش شدند. تعداد این کتاب­‌ها واقعاً از شمارش خارج است؛ چون سود این بازار عجیب و غریب دهان خیلی‌­ها را آب انداخته و حالا غیر از کتاب‌های رسمی این برند، می‌شود باربی را در مجموعه‌­های غیررسمی زیادی هم پیدا کرد. طوری که ممکن است یک داستان در چند چاپ مختلف، قطع‌های کوچک و بزرگ و حتی با متن‌های متفاوت عرضه شده باشد. ضمن اینکه آمار کتاب‌های باربی، جدا از شمار حضور این عروسک در مجلات مختلف است.

خواستن، نتوانستن...
حالا ۶۴ سال از تولد باربی می­‌گذرد؛ ۶۴ سالی که با تلاش بی‌­وقفه و برندسازی تحسین­‌برانگیزی همراه بود و موفقیت بی‌­نظیری برای این عروسک و تیم سازنده­‌اش به ارمغان آورد.
اما در تمام این سال­‌ها، باربی به‌عنوان نمادی از دختر ایده‌­آل فرهنگ غربی مخالفت عده زیادی را هم برانگیخت؛ این دختر نوعی زیبایی وسوسه­‌انگیز اما دست­‌نیافتنی و غیرواقعی داشت.
دخترهای زیادی از کودکی و نوجوانی در تب باربی‌­شدن می‌­سوختند و می‌خواستند به استانداردهایی برسند که اصلاً شدنی نبود. با این همه، سرابی که به وسیله تبلیغات ساخته شده، هنوز پیش چشم بچه­‌هاست؛ هنوز پرفروش و هنوز خواستنی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...