ملک‌الشعراء بهار و روایت ناتمام جنگ جهانی اول در ایران | ایبنا


کتاب «تاریخچه سه سال و نیمه ما و جنگ (1917-1914)» در شمار منابع دست اول و موثق مربوط به­ تاریخ جنگ جهانی اول در ایران و حوادث سیاسی و زد و خوردهای پشت و جلو پرده مربوط به آن سال­‌هاست. هر چند با گذشت بیش از صد سال از این جنگ ویرانگر، باید با نگاهی انتقادی و به دور از هرگونه جناح‌­بندی سیاسی مورد بررسی قرار داد.



در اذهان عمومی ما ایرانیان محمدتقی بهار معروف به ملک‌­الشعراء (1330ـ1265ش.) بیشتر در قامت شاعری توانا و محققی چیره‌­دست جلوه دارد و معرفی شده است. صاحب کتاب سه جلدی «سَبک‌شناسی»، که هنوز هم کم و بیش از آن استفاده می­‌شود، مصحح کتاب مؤلفِ ناشاس «تاریخ سیستان» و نگارنده کتاب تأثیرگذار و گفتمان‌­سازِ «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران». سِراینده منظومه­‌های مشهوری چون «جُغد جنگ»، «دماوندیه» و صدها قصیده، غزل و... اما این همه، «بهار» نیست! بهار از همان مشهد که بود، در کنار شاعری، که از پدر به ارث بُرده بود، از سال 1328هجری­‌قمری/ 1289 شمسی شروع به انتشار نشریه «نوبهار» در شهر سنتی مشهد کرد و خیلی زود وجه روزنامه‌­نگاری او حتی بر وجه شاعری­اش سَبَق بُرد و شاعری وی را در سایه افکند! نخست در روزنامه «خراسان» قلم زد و پس از کسب تجربه خود روزنامه «نوبهار» را در مشهد راه انداخت.

با توقیف این نشریه، بهار جوان و جویای نام نشریه «تازه بهار» را در محرم 1330 در مشهد منتشر کرد، اما عمر این نشریه نیز کوتاه بود و بهار مشروطه‌­خواه، انقلابی و آزادی­خواه بازداشت و به ­تهران منتقل شد. در تهران نیز بهار با انتشار نشریه و روزنامه به­‌شهرت رسید و از فضای ژورنالیسم بود که به­ سیاست پرتاب شد و سرانجام هم به ­مجلس شورای ملی راه یافت و در قامت «اقلیت» خوش درخشید! قصد آن ندارم که در این یادداشت کوتاه، حتی به اجمال، به زندگی و احوال بهار بپردازم. دیگران و قبل از من به ­نحو احسن این کار را کرده‌­اند.

علاقه‌مندان می‌­تواننند به ­عنوان نمونه به ­کتاب­‌هایی چون «بهار، محمدعلی سپانلو، 1374»، «به­یاد میهن زندگی و شعر ملک­‌الشعرای بهار، کامیار عابدی، 1390» و ... مراجعه کنند. همچنین شادروان محمد گُلبن کتاب «بهار و ادب فارسی: مجموعه یکصد مقاله را سال­‌ها قبل در دو جلد تنظیم و منتشر کرد و استاد ناصرالدین پروین نیز گزینه‌­ای از مقالات بهار را با عنوان «دلمشغولی‌­های بهار؛ به‌­همراه گزیده­ای از مقاله‌های سیاسی ـ اجتماعی او»، (1397) را چاپ کرده‌­اند؛ هرچند هنوز بهار و زندگی و مقالات او جای کاویدن و کشف کردن بیشتری دارد.

ملک­‌الشعرای بهار در طول زندگی خود، دست­کم تا برآمدن رضاشاه پهلوی و استقرار دیکتاتوری او، در کنار کارهای سیاسی، همچنان یک ژورنالیست باقی ماند. او در فاصله حساس و سرنوشت‌­ساز انقلاب مشروطیت تا پایان جنگ جهانی اول و چند سال اول ظهور رضاشاه در صحنه سیاسی ایران، همچنان قلم زد و یک ژورنالیست باقی ماند. دست تصادف، با شکستن پایش در ماجرای تغییر پایتخت و مهاجرت بزرگ رجال دموکرات و مخالف سیاست انگلیس از تهران به­ قم و سپس کرمانشاه، او همچنان در تهران ماند و به‌­عنوان روزنامه­‌نگاری مخالف سیاست روس و انگلیس و کابینه‌­های ایرانی وابسته به انگلیس قلم زد و مطلب نوشت. مرتب نیز با نشریات مختلف طرفدار متفقین در تهران، درگیری قلمی داشت.

یکی از این نشریات، روزنامه «رعد» به ­سردبیری سیدضیاءالدین طباطبایی بود. بهار و طباطبایی دو قطب مخالف سیاسی در صحنه ژورنالیسم و سیاست در ایران بودند. در مقطعی و پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917م. و اواخر جنگ جهانی اول، بین این دو یک جدال مکتوب انتقادی درباره ماهیت کابینه­‌های سیاسی ایران در سال 1333هجری قمری، همان سالی که آتش جنگ جهانی اول علیرغم بی­طرفی، دامن ایران و ایرانی نیز گرفت و ایران از شمال، غرب و جنوب رسماً به اشغال نیروهای متجاوز متفقین (روس و انگلیس) و متحدین (عثمانی و آلمانی) درآمد.

آغاز ماجرا با نشر مقالاتی از طرف روزنامه رعد بود که بهار ژورنالیست را تحریک و تحریض کرد جواب داده و سیدطباطبایی را به اصطلاح سرجای خودش بنشاند. ماحصل این جدال قلمی ـ سیاسی نگارش سلسله مقالاتی شد با عنوان «تاریخچه سه سال و نیمه ما و جنگ (1917ـ1414)» که در واقع طرح نخستین آن نگارش مقالاتی مسلسل و دنباله‌­دار درباب وقایع سیاسی و نظامی جنگ جهانی اول در ایران از آغاز تا سال 1336 هجری قمری/ 1917م. بود. نخستین شماره این مسلسل به­ تاریخ یکشنبه 7 ربیع‌­الاول 1336 ق./ 1296ش. و آخرین و شانزدهمین شماره در روز پنجشنبه 2 جمادی­‌الاولی 1336ق./ 1296ش چاپ و منتشر شد. به­‌دلایل نامعلومی بهار فقط فرصت کرد همان یک سال اول جنگ جهانی اول در ایران را، با تکیه بر اسناد وزارت خارجه ایران و به‌­خصوص کتاب هنوز تا آن زمان منتشر نشده «کتاب سبز»، برخی از اسناد انگلیسی مندرج در کتاب «کشف تبلیس» و خاطرات و مشاهدات و مشهودات شخصی خودش، به رشته تحریر درآورد و روایتش از این جنگ، برای همیشه ناتمام ماند.

مجموع این مقالات و گزیده‌­ای از مقالات سیدضیاالدین طباطبایی در مقام نقد و انتقاد از ملک­‌الشعرای بهار و عملکرد حزب دموکرات ایران، دستمایه تدوین این مجموعه مقاله توسط استاد کاوه بیات شده است. کاوه بیات متخصص بی‌­بدیل جنگ جهانی اول در ایران و صاحب ده‌­ها کتاب، مقاله و گفت‌وگوست و حدود چهل سال است که مستمراً در این وادی کم رونق، قلم می‌­زند و متن‌های ارزنده تولید یا ترجمه و منتشر می­‌کند.

استاد کاوه بیات در مقدمه ارزشمند و تحلیلی که بر این مجموعه مقالات نگاشته، با دیدی کلی به­ موقعیت سیاسی ـ بین‌­المللی که موجب نوشتن و انتشار این مقالات شد پرداخته و با قلمی فشرده، درون‌مایه اصلی آن­ها را مورد بحث و قرار داده است. استاد بیات در بخشی از مقدمه خود درباب داوری­‌های بهار و طباطبایی هوشمندانه نوشته است: «ملک‌­الشعراء بهار که اصولاً با طرح و بحث هرگونه انتقادی مخالف بود در مجموع به سیر اجتناب­‌ناپذیر وقایع اعتقاد داشت و این­که اصولاً قدرت انتخابی هم در کار نبود؛ شُد آن­چه می‌­بایست بشود و چاره‌ای هم نبود، مخالفت بهار با طرح و بحث هرگونه مضمون انتقادی بر این سنت سیاسی ریشه­‌دار استوار بود که با توجه به شرایط حساس وقت و ضرورت یگانگی و وحدت عمومی مباحث مناقشه‌­آمیز، مضرّ و بی­حاصل است.»، (ص 23).

ایشان با تکیه بر گذاره نقل شده در بالا، ادامه داده است: «از این مقوله به­‌عنوان نوعی رسم و سنّت سیاسی یاد شد، زیرا هرگاه یکی از نیروهای سیاسی در مقام نقد تجارب گذشته برآمده است، ریختن آب به آسیاب دشمن شده و امری مذموم و ناپسند توصیف می­‌گردد، طبعاً ارزیابی مجدد و نقدی هم در مورد تجارب سیاسی صورت نمی­‌گیرد.»، (همان­جا).

یکی از نکات مهم و در عین حال تا همین امروز همچنان مغفول واقع شد در خلال جنگ جهانی اول در غرب ایران، نیات توسعه‌طلبانه امپراتوری عثمانی در اشغال رسمی و مفتضحانه بخشی از خاک ایران و ادعای مضحک اتحاد اسلام است. اتحاد اسلام ردایی بود که عثمانی‌­ها زیر لوای آن در واقع اهداف توسعه‌طلبانه خود را در ایران و خاورمیانه پیش بردند که دست­کم برای ما ایرانیان نتایج فاجعه‌باری به بار آورد. در همین راستا باید به اقدامات جنایت‌آمیز فرمانده عثمانی رئوف بیک نگریست و کردار خشن و مالکانه او در کرمانشاه و غرب ایران را تحلیل کرد. (برای اجمالی در این باره به کتاب «ایل سنجانی و مجاهدات ملی ایران، خاطرات علی­‌اکبر سردارمقتدر سنجابی»، 1380) مراجعه شود).

استاد کاوه بیات در همین باره نوشته است: «موضوع اصلی آن بود که رئوف­بیک نه در مقام یک نیروی همراه و همسو با گروهی از ملّیون ایرانی ـ هواداران آلمان و عثمانی ـ در مخالفت با روس و انگلیس ـ بلکه به جامه یک فاتح و کشورگشا قدم به خاک ایران گذاشت. علاوه بر صدور مجموعه­‌ای از احکام و فرامین شداد و غلاظ به پاره‌­ای از عشایر، در مقام رعایای عثمانی و نه اتباع ایران که با توجه به دعاوی مرزی عثمانی بر حدود غربی کشور، فرامین معناداری بود، دست بر غارت و کشتار مردم نیز گشود و در این امر تا بدانجا پیش رفت که باعث برانگیختن یک نفرت و انزجار سراسری شد که جایگاه آلمان و عثمانی را در افکار عمومی به نحوی جدی زیر سؤال برد.»، (ص24 ).

نکته دیگری که از فحوای مقدمه استاد قابل استنباط است، نوعی گرایش به عین­‌الدوله و حمایت تلویحی از کابینه‌هایی است که او در خلال جنگ جهانی اول تشکیل داد و با مخالفت حزب دموکرات ایران و برخی از ملّیون، نتوانست ادامه بدهد و ناچار به استعفا و کناره‌­گیری شد. استاد بیات در تاریخ­‌نگاری و تاریخ‌­نگاری خود، خودآگاه یا ناخودآگاه، به­‌نوعی راست واقعیت­‌گرا متمایل است. با انواع آثاری که دارند، یکی از اهداف‌شان چپ‌­زدایی از تاریخ معاصر و توجه به شخصیت­‌ها و رجالی است که بعضاً براساس تبلیغات مورخان چپ در این چند دهه اخیر، چندان خوشنام نیستند. از این دست است عین­‌الدوله در خلال جنگ جهانی اول، که بیات بر این باور است که اگر دموکرات­‌ها مجالی به او می‌­دادند، شاید می‌­توانست مثل قوام‌­السلطنه پس از شهریور بیست و در مذاکره با شوروی و استالین، مصدر خیر بوده باشد... اما تاریخ همین است که اتفاق افتاده و هرگونه اگر و مگری درباب آن، تغییر چندانی در روند حوادثی که اتفاق افتاد، نمی­‌دهد. هر چند نقد آن روند اتفاق افتاده، برای نسل­‌های بعد شاید عبرت‌آموز باشد و نظر استاد بیات هم همین است.

نقد و بررسی تحلیلی و انتقادی شانزده شمار مقاله بهار و همچنین گزیده مقالات پیوست کتاب، در این مجال اندک مسیر نیست و باید در فرصتی فراخ، به آن پرداخت. به ­باور من، به­ عنوان یک مورخ کوچک و خُرد، این کتاب زین پس در شمار منابع دست اول و موثق مربوط به­ تاریخ نخستین جنگ جهانی اول در ایران و حوادث سیاسی و ضد و خوردهای پشت و جلو پرده مربوط به آن سال­‌ها خواهد بود. هر چند با گذشت بیش از صد سال از این جنگ ویرانگر، باید چشم‌­ها را شست و با نگاهی انتقادی، بار دیگر آن­چه اتفاق افتاد را به‌­دقت و به دور از هرگونه جناح‌­بندی سیاسی و تعلق خاطر نوستالوژیک به آن، بزرگ­‌نمایی، آرمان­‌گرایی، توهم و ایدئولوژی مورد بررسی مجدد قرار داد. ملتی که تاریخ انتقادی خود را ننویسد، محکوم به ­تکرار همان اشتباهات پدران و مادران خود خواهد بود!

از استاد ارجمند کاوه بیات که زحمت کشف و انتشار مجدد این مطالب را متحمل شدند باید سپاس­گذار بود و برایشان در انجام و انتشار ده‌ها طرح ریز و درشت دیگری که درباب ابعاد مختلف جنگ جهانی اول در ایران دارند، آرزوی توفیق و موفقیت روزافزون کرد. قلمشان مانا و پویا.

کتاب «تاریخچه سه سال و نیمه ما و جنگ (1917ـ1914)» (روس و انگلیس؛ آلمان، عثمانی و ایران) به­‌کوشش کاوه بیات در 305 صفحه در قطع رقعی از سوی انشارات شیرازه کتاب ما منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...