سبیل مسواکی‌ها | خبرآنلاین


اگرچه پیشتر اثری از هانس ورنر ریشتر [Hans Werner Richter] (1993- 1908) به فارسی ترجمه نشده است اما با یک جستجوی ساده متوجه می‌شویم که او نویسنده‌ای بزرگ است. بنیانگذار گروه ادبی47 است که در سال 1947 یعنی دو سال پس از پایان جنگ جهانی دوم در آلمان تاسیس شد. در اهمیت این محفل همین بس که نویسندگان بزرگی از جمله گونترگراس و هاینریش‌ بُل، برآمده این گروه‌اند. نویسندگان آلمانی این دوره در دو صفت مشترکند: گرایش‌های ضد جنگ و تنفر از نازیسم و اقلام مشابه.

خلاصه رمان روزگار پیروزی‌های دروغین» [Die Stunde der falschen Triumphe]  هانس ورنر ریشتر [Hans Werner Richter]

هانا آرنت در کتاب درخشان «توتالیتاریسم»، تفاوت این عبارت با واژگان مشابه نظیر استبداد، دیکتاتوری و خودکامگی را بر می‌شمرد. از نظر او تنها دو رژیم مصداق توتالیتاریسم‌اند: آلمان نازی و شوروی استالینیستی. توتالیترها هم اگرچه مستبد و خودکامه‌اند اما در بسیج توده‌ها توانایایند و در بدنه جامعه و حتی نخبگان، فدائیانی پرشمار دارند. ترکیبی از ارعاب و پروپاگاندا را به کار می‌گیرند و خالص‌سازی می‌کنند. از نظر آرنت حتی ایتالیای موسولینی، مصداق توتالیتر نیست چرا که جنبش‌های توتالیتر نمی‌توانند در کشورهای کم‌جمعیت پا بگیرند چون به کثرت عددی اعضایشان متکی‌اند.

توتالیترها ویژگی‌های دیگری هم دارند. انسان‌هایی خارق‌العاده‌اند که با وجود همه کشتارهای وسیع و غیرانسانی خود اما نقطه عطف تاریخ کشور خود به شمار می‎‌آیند. آنان به دنبال «چیرگی‌تام» اند. تاریخ کشور به پیش از ظهور و پس از ظهور آنان تقسیم می‌شود و جهش‌های جدی در دوره حاکمیت آنان رخ می‌دهد. هیتلر، مردم زخم‌خورده و تحقیر شده آلمان پس از جنگ جهانی اول با اَبَرتورم ناشی از غرامت‌های سنگین را به کشوری متحد و با رونق تولید و مدعی آقایی جهان رساند. استالین نیز کشور عقب افتاده و فئودالی را به کشوری صنعتی تبدیل ساخت و عامل اصلی زمینگیر کردن ماشین جنگی هیتلر بود که متفقین بدون او حتی تصور پیروزی در جنگ را نمی‌کردند.

داستان جذاب و کم‌حجم «روزگار پیروزی‌های دروغین» [Die Stunde der falschen Triumphe] از دو اپیزود تشکیل شده است. نام شخصیت اصلی هر دو داستان، ویلی است که از قضا خویشاوند یکدیگرند. ویلی آرایشگر (شخصیت داستان اول) شوهرخواهر ویلی خادم (شخصیت داستان دوم) است. ساختار اپیزودیک البته دست نویسنده را باز می‌گذارد که هر ویلی و سایر شخصیت‌ها، حضوری کمرنگ در داستان ویلی دیگر داشته باشند.

داستان در یک روستا می‌گذرد. هر دو ایپزود فضای سال‎‌های برکشیدن هیتلر را به تصویر می‌کشند. به اَبَرتورم دولت وایمار (پس از جنگ جهانی اول) اشاره دارد و این که چگونه پیراهن قهوه‌ای‌ها با جذب جوانان و ساده لوحان و حتی نخبگان، با تشدید کینه نسبت به پیمان ورسای و بعدها تمرکز روی یهودیان، فضای کشور را یک‌دست ساختند.

ویلی آرایشگر مثل اغلب مردم است، بدون موضعی روشن. اما در فرایندی غیر ارادی در جرگه حامیان پیشوا قرار می‌گیرد. تابلوی هیتلر را در اتاق خوابش نصب می‌کنند و آنجا محل بازدید مردم می‌شود. آوازه این فدایی هیتلر و تابلوی افسانه‌ای او در کل کشور می‌پیچد. ویلی در رودربایستی بین رئیس محلی حزب و خانواده خود، خودش هم نمی‌داند که بالاخره طرفدار هیتلر است یا نه؟! او از ترس عقب نماندن از موج غالب و اشتیاق همرنگ‌شدن با جماعت، در احساسی دوگانه قرار می‌گیرد و در حالی که خود را طرفدار رژیم حاکم نشان می‌دهد اما با خود می‌گوید: «آدم می‌تواند مخالف باشد، اما مخفیانه. می‌تواند آنها را مسخره کند، اما در چهار دیواری خودش. شب‌ها زیرپتو همان جا که هر کلام ممنوعه‌ای مدفون می‌شود. اما آن بیرون، در ملاءعام باید همرنگ جماعت شد. چاره دیگری هم نبود».

در ماه‌های پایانی جنگ که ورق برگشته است و پیروزی‌های رعدآسای اولیه، جای خود را به عقب نشینی ورماخت می‌دهد، ارتش سرخ به روستا وارد می‌شود و به دنبال تابلوی افسانه‌ای می‌گردد. غافل از آن که ...

ویلی داستان دوم اما روی دیگر سکه است. او که معلم روستاست پیش از جنگ به دلیل مطالعه کتاب‌های ممنوعه و مواضع ضد جنگ که آن را به یادگار از حضور در جبهه غرب در جنگ قبلی دارد، اخراج و خانه‌نشین می‌شود. او که پیشتر، گام بعدی هیتلرِ صدراعظم را در جنگ افروزی خوانده است به اتکای تجربه‌ی زیسته خود معتقد است ماشین جنگ را انسان‌هایی خلق می‌کنند که در آن شرکت نمی‌کنند. طبیعی است حزب نازیسم، او را عنصری نامطلوب تشخیص دهد و عرصه را بر او تنگ کند. در بازداشت دوم که بیم مجازاتی سنگین می‌رود، همسرش مجبور می‌شود برای آزادی او از تن خود مایه بگذارد. ویلی هم اسیر ملاحظات خود است و نمی‌تواند در نقش یک قهرمان ظاهر شود: «او دروغ گفته بود. اصلا باید دروغ می‌گفت تا نجات یافت، اما همه اینها ظاهر ماجراست. با تهدید و ارعاب مجبور به این کار شده بود.» با ورود روس‌ها به روستا ورق بر می‌گردد و حاکمان دیروز در پی تأییدیه او برمی‌آیند.

شغل هر دو شخصیت (سلمانی و معلم) با هوشمندی انتخاب شده است. اولی شغلی است که آینه جامعه به شمار می‌آید چرا که در معرض آخرین اخبار و شایعات است و مغازه آرایشگری، کارکرد رسانه دارد. بعضی از مشتریانش، به تقلید از رهبر اسطوره‌ای خود، سبیل مسواکی می‎‌گذارند و محیطی نمادین ساخته می‌شود. معلمی نیز از آنجا که تربیت‌کننده نسل بعدی است در ترسیم حساسیت نازی‌ها و شکل‌گیری آینده موثر است. نویسنده با انتخاب نام واحد برای دو شخصیت خود می‌خواهد نشان دهد آدمها در آن شرایط گویی مسخ شده‌اند، همراه سیل می‌شوند و چندان در انتخاب آگاهانه نقشی ندارند.

این داستان خواندنی و سرراست با طنز تلخ خود شرایطی را تصویر می‌کند که مسیر کنش‌های آدمی را می‌سازد اما ورنر، بیشتر بازی سرنوشت را به سخره می‌گیرد. او می‌خواهد بگوید «هیچکس پیروز ماجرا نیست. همه خودشان را با اوضاع وفق می‌دهند.»

باید ممنون نشر برج بود که این نویسنده را به خوانندگان فارسی شناساند. بماند که یکی ازرویه‌های پسندیده این انتشارت، خرید رایت است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...