داستان‌های ساده و خواندنی یک شهر | الف


«زمین نرم» دومین مجموعه داستانی است که از آیین نوروزی منتشر می‌شود. مجموعه داستان دیگر وی با عنوان «آب و هوای چند روز سال» که سال 1392 منتشر شد، برگزیده‌ی چهارمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی هفت اقلیم بود. کتاب قبلی این نویسنده نیز رمان «دستگاه گوارش»، روایت سفر پدر و پسری به آلمان بود که در آن زوایای مختلف زندگی یک جوان تنها را با زبانی جذاب مطرح می‌کرد. اکنون نوروزی در اثر جدید خود داستان‌هایی برگرفته از زندگی شهری را با پرداختی متفاوت و گاهی آمیخته با طنز منتشر کرده است. «انباری آبی»، «داستان هندی»، «رستوران کوروش»، «تور مالدیو، پنج شب و شش روز»، «مردها و تانکر آب»، «خرج کردن دویست میلیون پول»، «بهترین روزها در شهر شما»، «سوغاتی»، «آهنگ اجتماعی» و «زمین نرم» عناوین داستان‌های این مجموعه است.

نقد زمین نرم مجموعه داستان آیین نوروزی

شخصیت‌های داستانهای نوروزی در این مجموعه چهره‌هایی دارند که در آنها نوعی حرص و ولع و گاهی بی‌رحمی قابل مشاهده است و خواننده کم و بیش در داستان‌ها با اتفاق‌هایی غیر قابل پیش‌بینی هم روبه‌رو می‌شود. درون‌مایه‌ی مشترک و تقریباً مشابه داستان‌ها مشکلاتی است که در زندگی مدرن امروزی گریبانگیر انسان شده است. نویسنده توانسته با اشاره و پرداخت به موضوعاتی چون شرکت در قرعه‌کشی‌ها، عمل‌های جراحی لاغری، سپری‌شدن اوقات افراد در فضای مجازی، وسایل ارتباط جمعی و اثراتشان بر زندگی انسان‌ها، بطالت و کسالت زندگی در عصر مدرن را مورد توجه و پردازش قرار دهد.

کتاب «زمین نرم» در مجموعه «جهان تازه داستان» نشر چشمه منتشر شده که پیش از این «آدم‌های چهارباغ» اثر علی خدایی، «پاییز 32» نوشته رضا جولایی و «مرگ همسایه آلمانی» اثر فاطمه نقوی در همین دسته‌بندی قرار گرفته است. نویسنده‌ی این مجموعه با انتخاب سوژه‌هایی ساده و فضاهایی معمولی و آفرینش شخصیت‌هایی خاص موفق شده داستان‌هایی با ویژگی ماندگاری در ذهن خواننده را خلق کند. وی با توصیف وضعیت انسان امروز در عصر تکنولوژی و اسارت او در پیچیده‌ترین امکانات بشری به نقل ازخودبیگانگی بشر پرداخته و با همین داستان‌ها نشان داده که آدم‌ها چگونه درگیر مسائل ساده شده و درد تنهایی گریبانگیرشان شده است. قصه‌های این مجموعه حاوی این پیام است که اگر چه تکنولوژی راه‌گشای مواجهه انسان با محیط فیزیکی اطراف است، اما درد روح او را کاهش نداده و قادر نبوده پاسخگوی نیازهای روانی انسان شود.

نوروزی در این داستان‌ها به این موضوع پرداخته که چگونه تکنولوژی و فضای مجازی یا وسایل ارتباط جمعی به جای قرار گرفتن در مسیر درست و نزدیک کردن انسان‌ها به یکدیگر، موجب پیشروی برخی صفات آزاردهنده در وجود انسان‌ها شده و در نهایت با به دام انداختن بشر تنهایی وی را دامن زده است. اینکه با پیشرفت عرصه ارتباطات در فضای مجازی، حضور افراد در این محیط چگونه به جای افزایش سطح آگاهی و بهبود زندگی، موجب بالا رفتن سطح توقعات و نیازهای غیرضروری شده و سرانجام انسان‌ها را از واقعیت زندگی دور و دورتر کرده است: «سوخت اصلی این سفر، حسادت بود: دیدن هر روزه‌ی خوشبختیِ آشنا و غریبه توی اینستاگرام، زل‌زدن به ماشین‌های مردم و شنیدن خاطرات سفر اروپا از زبان پسرعموهایی که تا ده سال پیش نهایت فانتزی‌شان قشم یا چا‌بهار بود. دو سه سال، روز و شب عکس‌های بقیه را دیده بود: عکس مهمانی‌ها، مسافرت‌ها و غذاهای جورواجور. دوست‌هایش از رستوران‌هایی که می‌رفتند، عکس می‌گذاشتند. کادربندی‌شان همیشه از بالا بود، شبیه عکس‌های هوایی...»

عنوان کتاب که نام یکی از داستان‌های آن و تشبیه پیتزای باقی‌مانده در صندوق غذای پیکی است که دو روز پیش در یک حادثه از دنیا رفته است. شباهت پیتزایی که تکه‌های قارچ به درون آن نفوذ کرده‌اند به زمینی نرم و پر از چاله و پستی و بلندی و به تعبیر نویسنده چیزی شبیه ماه. نوروزی در داستان «زمین نرم» زندگی دو مرد که یکی سفارش‌دهنده‌ی پیتزا و دیگری رساننده‌ی آن است را مرحله به مرحله روایت و مقایسه کرده است. نوع غذا، شغل، وسیله‌ی نقلیه، تفکر، دغدغه‌ها، خانواده‌ها و شرایط زندگی این دو نفر که هر دو در تهران زندگی می‌کنند، داستانی خواندنی و تأمل‌برانگیز را رقم زده که حاکی از نگاه شهری این نویسنده به جهان داستان‌هایش است. نگاهی که هم مکان وقوع روایت را دربرمی‌گیرد و هم شامل ویژگی‌های آدم‌های این شهر به پدیده‌ها و رخدادهای پیرامون‌شان است.

پایان تمام داستان‌های مجموعه‌ی «زمین نرم» اما بشارت‌دهنده‌ی رخداد تغییری هرچند کوچک یا نشان دادن شیوه‌های تغییر است که به اقتضای داستان و به تناسب جریان آن پیش آمده و اثرگذاری آن در شخصیت قصه قابل تأمل است. نویسنده برای آفرینش این صحنه‌ها یا رویدادِ چنین تغییراتی خود یا خواننده را چندان درگیر نکرده، بلکه تلاش کرده از همان اتفاقات روزمره و عادی زندگی شخصیت‌ها برای طراحی این موضوع بهره بگیرد و در این کار موفق هم بوده است. همین توجه به سادگی زندگی و البته ساده‌نویسی است که باعث شده مخاطب ضمن تحسین جزئی‌نگری نویسنده بتواند به نگرشی تازه برای آنچه در پیرامونش اتفاق می‌افتد رسیده و با شخصیت‌ها همذات‌پنداری مؤثر و ارزنده داشته باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...