زمانه و زمامداران در شعر حافظ | شهرآرا


شاید اغراق نباشد اگر حافظ را معروف ترین و اثرگذارترین شاعر و شخصیت ادبی ایرانی، در این 653سالی که از وفات او می‌گذرد، بدانیم؛ شاعر شیرین سخنی که معمولا دیوان غزلیاتش در خانه بیشتر ما ایرانیان وجود دارد و در طول سال، دست کم یک بار و آن هم در طولانی ترین شب سال، یک یا چند غزلش جمع خوانی می‌شود؛ شاعر صمیمی و پاک بازی که مزارش، شاید بیش از مزار هر شخصیت ادبی دیگری، به طواف عاشقان و علاقه مندانش درآمده باشد.

زمینه‌های تاریخی/ مدحی اشعار حافظ سیدجواد مرتضایی

شاعر هنرمندی که اشعارش، به احتمال زیاد، بیش از دیگرشاعران کلاسیک و معاصر، دست مایه ساخت قطعات ماندگاری از موسیقی سنتی ایرانی شده است؛ شاعر بلندهمتی که بسیاری از تک بیت‌های درخشان و به یادماندنی اش ذکر مدام خیل کثیری از فارسی زبانان است و نگاه حکیمانه اش به هستی، تسلی بخش و راهگشا؛ شاعر بی همتایی که عارف و عامی و عالم و جاهل و متدین و متشرع و مسلمان و کافر و خلاصه هر کسی با هر پیشینه و زمینه فکری و فرهنگی را به خود جذب کرده است، می‌کند و خواهد کرد. پیشاپیش بیستم مهر، روز بزرگداشت حافظ را گرامی می‌داریم و به سراغ معرفی کتابی می‌رویم که با نگاهی عالمانه و دقیق، یکی از موضوع‌های مهم و چالش برانگیز درباره غزلیات خواجه را بررسیده است.

نویسنده کتاب، دکتر سیدجواد مرتضایی، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، غزل‌های مدحی حافظ و ابیات مدح گونه او را که درباره شخصیت‌های تاریخی هم عصر با خواجه شیراز هستند، موضوع پژوهش خود قرار داده و نتایج آن را در قالب کتاب «زمینه‌های تاریخی/ مدحی اشعار حافظ» منتشر کرده است. ایشان مقدمه کتاب را با این ایده بنیادین آغاز می‌کند که «عوامل برون متنی» و ازجمله اوضاع تاریخی، فرهنگی و سیاسی زمانه ای که مؤلف یک متن در آن زیسته، یکی از عناصر مهم و انکارناپذیر «سازنده آن متن» است. ناگفته پیداست که شعر حافظ نیز از این قاعده مستثنا نیست و اینکه «در نزدیک به یک پنجم از غزل‌های خواجه، زمینه‌های مدحی/ تاریخی دیده می‌شود»، موضوعی است درخور تحلیل و تعلیل. بر این اساس، آشنایی با عصر حافظ و جامعه شیراز آن زمان، گام نخست برای ورود به بحث است که اتفاقا موضوع فصل نخست از سه فصل کتاب است.

در این میان، از آنجا که ممدوحان، یا به زبان ساده تر، کسانی که خواجه به مدح آن‌ها در غزلیاتش پرداخته است، حکمرانان شیراز در عصر او بوده اند، شرح مختصر و مفید دوران حکمرانی آن‌ها و به ویژه نوع ارتباط و تعامل حافظ با آنان، در فصل نخست کتاب جای گرفته است. این فصل که با دوران جلوس آخرین ایلخان بزرگ مغول، سلطان ابوسعید بهادرخان (716ـ736ق) و مقارن با تولد حافظ (که البته تاریخ دقیق آن را نمی‌دانیم، اما با توجه به قرائنی که داریم، حدود 717 است: ص90) آغاز می‌شود، به ترتیب دولت مستعجل شیخ ابواسحاق (از 740 تا 754)، واقعه فتح شیراز و کشته شدن ابواسحاق به دست محتسب آل مظفر، یعنی امیر مبارزالدین محمد، به سال757 و دوران حکمرانی سخت گیرانه او تا زمان کورشدن به دست فرزندش شاه شجاع در شب 19رمضان759، زمانه به نسبت آرام فرزند امیر مبارزالدین، یعنی شاه شجاع (از 759 تا 786) که 32سال با حافظ مأنوس بود، درگذشت شاه شجاع به ماه شعبان786 و دولت کوتاه مدت فرزندش، زین العابدین، دوران نابسامان شیراز پس از وفات شاه شجاع، واقعه تصرف شیراز به دست امیرتیمور گورکانی به سال789 و دولت‌های شاه یحیی و شاه منصور را شرح می‌دهد و با وفات حافظ در 792قمری به پایان می‌رسد. البته در خلال شرح وقایع تاریخی، نویسنده اشاراتی به بعضی غزل‌ها و ابیات خواجه نیز می‌فرماید که بی ارتباط با آن واقعه تاریخی نیستند.

در فصل دوم، پیشینه مدح در غزل (و نه قصیده ) فارسی، از زمان سنایی غزنوی (وفات 545ق) تا زمانه حافظ و در آثار شاعرانی چون انوری، خاقانی، کمال الدین اصفهانی، عراقی، سعدی و خواجوی کرمانی مرور می‌شود. بدین ترتیب، زمینه برای ورود به فصل سوم و پایانی کتاب فراهم می‌شود که موضوعش بررسی موردی غزل‌های مدحی و دارای زمینه تاریخی حافظ و مقایسه کمی تعداد آن ها، با موارد مشابه متعلق به یازده شاعر پیش از اوست.

جالب است که نویسنده در صفحه154 کتاب چنین نتیجه می‌گیرد که «حافظ در حوزه ورود مضمون مدح در غزل، چه کمی و چه کیفی، پیشتاز است». همچنین نویسنده معتقد است که از میان 484غزل حافظ و 4هزارو143بیت او (بر اساس تصحیح هوشنگ ابتهاج)، 72غزل و 782بیت دارای مضمون مدحی و زمینه‌های تاریخی است. افزون بر این ها، نویسنده در فصل سوم کتاب، به طور مفصل، با ذکر جزئیات و به کمک جدول‌هایی همه ممدوحان حافظ را برشمرده و نسبت تعداد غزل‌های مدحی مربوط به هر یک از آن‌ها را کندوکاو کرده که در این میان، شاه شجاع با اختلاف معناداری جلوتر از دیگران است. ناگفته نماند، فهرست ابیات بحث شده در کتاب که می‌تواند به یافتن سریع آن‌ها کمک کند، پایان بخش این اثر پژوهشی جذاب، مفید و درخوراعتناست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...