تاریخ عاشقانه جنگ | شهرآرا


رمانی که امروز معرفی می‌کنیم یک اثر ادبی «چندژانری» یا -به قول فرنگی ها- 'hybrid genre' است که مشابه خودروهای هیبریدی که موتورشان هم با بنزین و هم با برق کار می‌کند، موتور محرکه‌ای چندوجهی دارد.

خلاصه رمان زمستان در مادرید» [Winter in Madrid] اثر کریستوفر جان سنسوم [Christopher John Sansom]

بدین معنا که داستان پُرکشش و جذابِ «زمستان در مادرید» [Winter in Madrid] اثر کریستوفر جان سنسوم [Christopher John Sansom] را هم اتفاقات مربوط به جاسوسی بریتانیا از اسپانیا در خلال جنگ داخلی اسپانیا (که از ۱۷ ژوئیه ۱۹۳۶ و پس از کودتای بخشی از ارتش علیه جمهوری اسپانیا آغاز شد و تا یکم آوریل ۱۹۳۹ و با شکست جمهوری خواهان پایان یافت) و -به طور خاص- جاسوسی «هَری» از «سندی» (دو هم کلاسی قدیمی بریتانیایی که دست تقدیر آن‌ها را پس از سال‌ها در موقعیتی عجیب قرار داده است) به پیش می‌بَرَد، هم رخدادهای مستندِ مربوط به این جنگ داخلی (یا -به قول دوستان افغانستانی- «خانه جنگی») خون بار و کشمکش‌های سیاسی پیرامونِ آن و البته جنگ جهانی دوم (وقایع اصلی رمان در زمستان ۱۹۴۰ و پس از وارد شدن بریتانیا به جنگ جهانی و حینِ بمباران شهرهای انگلستان به دست نازی‌ها رخ می‌دهند) و هم ماجراهای عاشقانه و رمانتیک بین «بِرنی» و «باربارا» و نیز «هری» و «سوفیا». بنابراین، این رمانِ خواندنی یک رمان جاسوسی-تاریخی-رمانتیک است که بخش‌هایی از آن -به قول مترجم فرهیخته و بادانش کتاب در مقدمه‌ای که بر رمان نوشته اند- سریال محبوب و خاطره انگیز «ارتش سرّی» را فرا یاد می‌آورد.

رمان ۴۹ فصل دارد که در سه بخش متوالی، با نام‌های «پاییز»، «آغاز زمستان» و «سرمای سخت»، گنجانده شده اند: پاییز و زمستان ۱۹۴۰. اما شروع آن -به قول سینمایی ها- با یک «فلاش بَک» همراه است به فِوریه ۱۹۳۷، درست در میانه جنگ داخلی اسپانیا. مکان: دره رود «خامارا» که از شرق شهر مادرید می‌گذرد و محل وقوع یکی از خون بارترین و طولانی ترین نبردها بین نیروهای ناسیونالسیت (فاشیست) به فرماندهی ژنرال فرانکو بود با نیروهای جمهوری خواه که از کمک‌های نیروهای داوطلب خارجی (تحت عنوان «بریگاد بین الملل») نیز بهره مند بودند. شخصیتِ اصلیِ درگیر در این صحنه آغازین: «بِرنی»، جوان بیست وچند ساله بریتانیایی که -مشابهِ خیل عظیمی از جوانان عدالت خواه و ظلم سیزِ آن زمانِ اروپا- برای کمک به جمهوری خواهان اسپانیایی و جنگیدن با فاشیسم راهی زادگاهِ دن کیشوت شده است، آن هم درست وسطِ یک ماجرای عاشقانه که طرفِ دیگرِ آن «باربارا»ست، بانویی باز هم بریتانیایی که عضو صلیب سرخ است و برای تیمارداری از آسیب دیدگانِ طرفینِ این جنگ داخلی عازم دیار ماتادورها شده است.

پس از این صحنه سؤال برانگیزِ آغازین که باعثِ ایجاد گرهی در داستان می‌شود (که تقریبا تا اواسط رمان ناگشوده باقی می‌ماند)، اصلِ داستان از سپتامبر ۱۹۴۰ و در لندن آغاز شده و در اواخر زمستان همین سال، در سفارت انگلستان در مادرید، پایان می‌پذیرد. البته، در این میان، رمان سرشار است از رفت وبرگشت‌های زمانی و مکانی، پرداختن به وقایع ریزودرشت تاریخی و تخیلی و تحلیل‌های عمیق روان شناختی که در ادامه به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره خواهم کرد.

یکی از فنونِ عمق بخشیدن به شخصیت‌های داستانی و خارج کردنِ آن‌ها از حالت «مقوایی» تحلیل روان کاوانه آن شخصیت‌ها و کندوکاوِ در گذشته آن هاست. این کار -که در رمان حاضر با استادی تمام و به شیوه‌های روایی متنوعی انجام شده است (گاه در خلال گفت وگوی دو شخصیت و شخم زدنِ گذشته‌های مشترک و نامشترکشان با هم، گاه در خلال تک گویی‌های درونی یک شخصیت و گاه حتی در خلال رؤیاهایی که آن شخصیت می‌بیند)- به فهمِ هرچه بیشترِ باورهای درونی و رفتارهای بیرونی شخصیت‌ها کمک می‌کند و در اغلب موارد قضاوتِ خواننده درباره شخصیت را تسهیل و تدقیق می‌کند. به عنوان مثال، باربارا که در کودکی و نوجوانی به خاطر ظاهرِ نه چندان زیبایش مورد تمسخر هم سن وسالانش قرار می‌گرفته و خاطرات تلخی از دوران مدرسه دارد -و به احتمال زیاد- در دوران جوانی و در زمان روایت داستان نیز از اختلال «خودزشت انگاری» یا 'BDD' رنج می‌برد، هنگامِ درگیرشدنِ عاطفی با «بِرنی» -که اتفاقا «باربارا» را زیباترین زنِ عالم می‌داند و می‌بیند1- می‌تواند تا حد زیادی آن تلخی تاریخی را فراموش کند.

به این بخش درخشانِ از رمان عنایت فرمایید: «باربارا به چشمان برنی، به آن دو چشم ژرف زیتونی رنگ تیره نگاه کرد. تمامی اتفاقات گذشته در لحظه‌ای در نظرش رنگ باختند؛ گویی که راهروهای ذهنش در حال شست وشو و پاک شدن از تمامی آن تصاویر بد بودند. می‌دانست که آن تصاویر باز هم به سویش باز می‌گردند، اما در آن لحظات آن‌ها بسیار از او دور شده بودند.» (ص۲۲۷)

«زمستان در مادرید» با ترجمه علی صُنعوی توسط نشر نیماژ منتشر شده است.
...
1. اینکه عاشق معشوق را زیبا می‌بیند، حتی اگر در نگاه دیگران معشوق زیبایی چندانی نداشته باشد، حقیقتی است که مولانا در آغاز بخش هفده دفتر اول «مثنوی» به موجزترین شکل ممکن بیان کرده است: «گفت لیلی را خلیفه کآن توی/ کز تو مجنون شد پریشان و غَوی؟!// از دگر خوبان تو افزون نیستی/ گفت خامُش چون تو مجنون نیستی».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...