در حکم پدر... | الف


شاعران غریزه‌ای قوی و انکارناپذیر در گزینش کلمات و ساختن شعر دارند، شمّی که آن‌ها را از باقی سخنوران جدا می‌سازد. شاعر به حکم سرشتِ شعرپردازش کلامی مصور و آهنگین دارد و این سرشت سبک و شکل زندگی متفاوتی را برای او رقم می‌زند. سیدعلی صالحی در کتاب «تورنادو... پیر می‌شود» همین مضمون را در توصیف شخصیت و زندگی نیما یوشیج به کار می‌برد.

خلاصه کتاب تورنادو... پیر می‌شود سیدعلی صالحی

او در این کتاب سعی می‌کند صحنه‌هایی ماندگار از زندگی نیما را با زبان شاعرانه‌ی خویش به تصویر بکشد. او نیما را در این کتاب حکیمِ بلدِ کلمات معرفی می‌کند و از غریزه‌ی شگفت‌انگیز این شاعر در چینش واژه‌ها می‌گوید. این کتاب را نمی‌توان توصیفی از زندگی یک شاعر دانست، بلکه بهتر است آن را نگاه شاعری درباره‌ی شاعری دیگر عنوان نهاد.

در مقدمه‌ی کتاب، نویسنده به توصیفی شاعرانه از ارتباط خود با نیما و نحوه‌ی آشنایی با او می‌پردازد. او از نسل شاعرانی است که نیما را نه مستقیماً، که از روی آثارش درک کرده است، اما ارتباطی که از این طریق با شاعر فقید برقرار کرده چنان است که گویی سال‌های سال همچون رفیقی صمیمی و همخانه با او زیسته است و اغلب صحنه‌هایی که از کشف و شهودش درباره‌ی نیما در این کتاب آورده، حاکی از همین مسأله است. او نیما را از خلال اشعار و افراد شناخته و این آشنایی علیرغم تصور عامه بسیار عمیق و دقیق است. به همین خاطر است که با خواندن هر فصل از کتاب، گویی خاطره‌ای زنده و عینی از سیدعلی صالحی درباره‌ی نیما پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد. شاعر بودنِ نویسنده در این میان برای درک بهتر زندگی نیما یوشیج بی‌تأثیر نبوده و نشان از آن دارد که شعرا در ترسیم جهان‌بینیِ یکدیگر از سایر نویسندگان موفق‌تر ظاهر می‌شوند.

نویسنده از آغاز القابی برای نیما برمی‌گزیند که بارزترین‌شان که عنوان کتاب را به خود اختصاص داده، «تورنادو» یا «فوق‌گردباد» است. او با این لقب در واقع نیما را تک‌تازِ بادپای عرصه‌ی شاعری معرفی می‌کند. در دفتر آغازین کتاب این موضوع را در صحنه‌ای که نیما محصلی چابک و چیره‌دست در شاعری است، نشان می‌دهد. او نوآورانه و بی‌محابا در شاعری بدعتی تازه بنیان می‌نهد و این عصیانِ او سبب‌ساز شوریدگی شاعرانِ نسل بعدترش می‌شود و جهانی نو در ادبیات می‌سازد.

بدعت‌های نیما در آغاز راه برای هیچ شاعری، شاید حتی پیشروترین شاعران، قابل درک نیست. خود سیدعلی صالحی حکایتی از تقابل ذهنی‌اش با نوآوری نیما در واژه‌سازی و اتخاذ وزن‌های تازه‌ در شعر می‌گوید. زمانی به وسعت چند دهه لازم است تا نگاه متفاوت شاعر در میان هم‌مسلکان‌اش جا باز کند و آن را قدر بدانند. آن‌هایی که همچون شاملو راهِ نیما را پی می‌گیرند، آماج انتقاد صاحب‌نظران واقع می‌شوند و قدرشان دیر شناخته می‌شود، گرچه شعرا همواره در طی حیات حرفه‌ای خود این‌گونه‌اند.

سیدعلی صالحی می‌کوشد هر صحنه از زندگی نیما را که پیش از این خوانده یا شنیده، به شکلی تازه در هر فصل از این مجموعه بازنمایی کند. به‌طور نمونه در دفتر اول به مراسم تشییع نیما به گونه‌ای متفاوت می‌پردازد. در این مراسم که مشایعت دوباره‌ی نیما به آرامگاه ابدی‌اش است، آدم‌های امروزی و نسلی از شاعران پس از نیما حضور دارند و لازم است که شاعر روی دست‌های آن‌ها به خاک سپرده شود. این‌بار خبری از نسل قبلی نیست و تنها شاعرانی همچون کسرایی، آتشی و بهبهانی‌ و هنرمندانی همچون ممیز هستند که مرثیه‌خوان شاعر از دست‌رفته‌اند، شاعری که در زمانه‌ی خویش آن‌چنان که شایسته‌اش بود دیده و شنیده نشد.

نویسنده بسیار قصه‌محور و مبتنی بر تصاویر به روایتِ بخش‌های مختلف زندگی نیما می‌پردازد. او در هر بخش ساختاری فیلمنامه‌گونه برای توصیف صحنه‌ها دارد و هر صحنه با بیان زمان و شرح مکان وقوع ماجراها آغاز می‌شود؛ گویی دوربینی گذاشته شده که به ضبط حوادث می‌پردازد. تنها تفاوتی که این دوربین با انواع واقعی‌اش دارد، نگاه شاعرانه‌ای است که در همه جا و میان همه‌ی چیزها حضور دارد و مانند صافی‌ای عمل می‌کند که اشیاء و اشخاص و رویدادها از خلال آن به بیننده می‌رسند. مقاطعی از زندگی نیما که برای روایت انتخاب شده نیز در این میان اهمیت دارند؛ فراز و نشیب‌های زندگی شخصی‌اش، مواجهه‌اش با شعرای کلاسیک، زیر تیغ منتقدان قرار گرفتن‌اش و سالخوردگی و میراثی که از پس آن برای نسل بعدی باقی می‌گذارد.

آن‌چه بیش از هر عنصر دیگری کتابی مانند «تورنادو... پیر می‌شود» را از سایر روایت‌ها درباره‌ی شاعران متمایز می‌کند، تجربه‌ی ناب و منحصربه‌فردی است که شاعری همچون سیدعلی صالحی درباره‌ی شاعری دیگر دارد و آن را بی‌واسطه با قلم خود در اختیار مخاطبان حرفه‌ای ادبیات قرار می‌دهد. برای او نیما تنها شاعری از نسل قبل نیست، بلکه حکم پدری را دارد که فرزندان‌اش را با شکل تازه‌ای از شعر و سبکی نو در ادبیات آشنا کرده و در این میان سیدعلی صالحی نیز تنها به عنوان یک شاعر از نسل بعدی نیما مطرح نیست، بلکه میراث‌دارِ جهان بدیعی است که از پدر شعر نو به یادگار مانده است. قصه‌های شاعرانه‌ای که درباره‌ی نیما یوشیج در این کتاب گرد هم آمده‌اند، به‌وضوح حاکی از همین میراث‌داری‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...