یک دهکده استوایی و خیالی در کلمبیا با عنوان ماکوندو، که تنها افتاده در میان آشغالها، دریا، و یک کوهستان غیرقابل عبور... رفته رفته روحیه اعتقاد به عجایب از میان می­‌رود و جای آن را نظم و کار می­‌گیرد، و بر اثر آن خواب از سر ساکنان ماکوندو می­‌پرد؛ آنان دچار «طاعون بی­‌خوابی» می‌شوند... از هفده زن مختلف صاحب هفده فرزند ذکور شد که یکی پس از دیگری، همه در یک شب، کشته شدند. او از چهارده سوءقصد، شصت و سه کمین، و از یک جوخه اعدام جان سالم به در برد...

صد سال تنهایی [Cien anos de soledad]. (One Hundred Years of Solitude)  گابریل گارسیا مارکز
صد سال تنهایی
[Cien anos de soledad]. (One Hundred Years of Solitude) رمانی از گابریل گارسیا مارکز (1) (1928 )، نویسنده کلمبیایی، که در 1967 منتشر شد. این شاهکار، که با نبوغ غریبی رمانهای بزرگ ادبیات امریکای لاتین را از آغاز تاکنون با طنز تقلید می­‌کند، با شعر و قدرت ابداعی بی‌­نظیر همه مسائل این قاره غنی و آشفته را باهم ترکیب می­‌کند: صحنه رمان یک دهکده استوایی و خیالی کلمبیا است با عنوان ماکوندو (2)، که تنها افتاده در میان آشغالها، دریا، و یک کوهستان غیرقابل عبور، که در آن گرما، خشونت، و تنبلی گیاهی دست در دست هم می‌­نهند تا تخیل انسان را به هذیان وادارند و تنهایی او را آشفته کنند. خانواده بوئندیا (3)، که خانواده‌­ای نمادین است در کتاب مظهر سرنوشت امریکا است. همراه با خوسه آرکادیو بوئندیا (4)، پایه­‌گذار خانواده، است «آن روزها، ماکوندو دهکده­‌ای بود با قریب بیست خانه از نی و خاک رس، و در کنار رودخانه­‌ای بنا شده بود که آبهای شفاف آن در بستری از سنگهای صاف، سفید، و به درشتی تخم‌­مرغهای ماقبل تاریخ جریان داشت.» هرسال، ملکیادس (5)، رئیس یک طایفه کولی، تازه‌های قاره دیگری را به بوئندیا هدیه می‌­دهد: آهن جادویی که فلزات دیگر را به سوی خود می­‌کشد؛ ذره­‌بینی که فواصل را از میان برمی­‌دارد و آتش روشن می­‌کند؛ جعبه‌­ای که در زیر آفتاب الماسهای سرد براق می­‌سازد؛ دستگاهی که تصویر مردم را تهیه می­‌کند و شاید در آینده بتواند از خدا هم عکس بردارد، تا دیگر احتیاجی به دلایل هستی­‌شناختی نباشد...

رئیس، که مثل دون کیشوت خود را در اتاق کارش زندانی کرده است، پیاپی مشغول اظهار نظر و بحث و فحص است و با تقلید طنزآمیز از پل الوار(6) می­‌گوید: «زمین گرد است مثل پرتقال» اما، از چندی پیش، ماکوندو به دهکده­‌ای فعال با مغازه­‌ها و کارگاه‌های صنعتی و جاده‌­های پر رفت و آمد تبدیل شده است؛ در خانه‌­ها جای پرنده‌­ها را ساعت‌های آهنگ‌­نواز گرفته­‌اند. همراه با پیشرفت، رفته رفته روحیه اعتقاد به عجایب از میان می­‌رود و جای آن را نظم و کار می­‌گیرد، و بر اثر آن خواب از سر ساکنان ماکوندو می­‌پرد؛ آنان دچار «طاعون بی­‌خوابی» می‌شوند و دستخوش تعلیم و تربیت و سازمانهای اداری. با نسل دوم، یعنی نسل سرهنگ اورلیانو(7) بوئندیا، ماکوندو با جنگ و دیکتاتوری آشنا می­‌شود و به این ترتیب، قدم در عصر تاریخی می­‌گذارد. «سرهنگ اورلیانو موجد سی و دو قیام مسلحانه و شکست همه آنها شد. از هفده زن مختلف صاحب هفده فرزند ذکور شد که یکی پس از دیگری، همه در یک شب، که فرزند بزرگتر هنوز سی و پنج ساله نشده بود، کشته شدند. او از چهارده سوءقصد، شصت و سه کمین، و از یک جوخه اعدام جان سالم به در برد. از مقدار معتنابهی استریکنین نیز که در قهوه‌­اش ریختند و برای کشتن یک اسب کفایت می­‌کرد، آسیبی ندید.» سرهنگ، که از نیروهای دولتی شکست خورده است، نیروی چریکی تشکیل می­‌دهد، رویای یک فدراسیون دولتی امریکایی را در سر می­‌پروراند که «همه رژیمهای محافظه­‌کار را از آلاسکا تا پاتاگونیا (8)» نابود خواهد کرد، و مدتی هم به کوبا پناهنده می‌­شود.

ماکوندو، که با جنگ پیر شده بود، با فرارسیدن مردم امریکای شمالی از نو جوان می­‌شود. اینان کشت درختان موز را ترویج می­‌کنند، ساختار دهکده‌­ها را تغییر می­‌دهند، یک محله سیاهان و یک محله مخصوص سفیدپوستها می­‌سازند و به یکی از وراث بوئندیا یاد می­‌دهند که «مثل یک قهرمان شنا کند، تنیس بازی کند، و ژانبون ویرجینیا با قاچهای آناناس بخورد.» وقتی که سندیکالیسم مبارز در ماکوندو شکل می­‌گیرد، اعتصابها آغاز می­‌شود و سرکوب امپریالیستی اولین قربانیها را می‌­گیرد. این، نشانه زوال است. ناامنی کشور و سیل و توفانی که «چهار سال و یازده ماه و دو روز» طول می‌­کشد، امریکای شمالی‌ها را از ماکوندو می­‌راند. خانه‌­هایی که در اثنای تب موز مانند قارچ از زمین روییده بودند متروک می‌­مانند، تأسیسات و کارگاهها اوراق می­‌شوند، ماکوندو دیگر فقط ساکنان معدودی دارد که خودشان را زیر آفتاب گرم می­‌کنند و ظاهراً از اینکه خلوت خود را بازیافته‌­اند خوشحالند. آخرین بوئندیا که در آن روزها به دنیا می‌­آید، موجود عجیب­‌الخلقه­‌ای است با دم خوک که به محض تولد می­‌میرد و مورچه‌­ها جسدش را به لانه خود
می­‌کشند و بدینسان، او را تسلیم نیستی می­‌کنند. داستان بوئندیا و ماکوندو پایان می­‌گیرد و کتابی فراموش­‌ناشدنی از خود باقی می­‌گذارد.

رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

1.Gabriel Grarcia Marquez 2.Macondo 3.Buendia
4.Jose Arcadio Buendia 5.Melquiades 6.Paul Eluard
7.Aureliano 8.Patagonia

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...