از مُلک تا ملکوت | الف


نهج‌البلاغه که نازله روح امیرمؤمنان علیه‌السلام است برای تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و در حجاب و خودخواهی معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه‌ای است دارای ابعادی به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه‌ها به وجود آید و ملت‌ها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. نهج‌البلاغه دریای معرفت بی‌انتها و نور هدایت بدون خاموشی است و دستورالعملی برای سیادت این جهانی و سعادت آن جهانی است.

طایر فرخ‌پی مصطفی دلشاد تهرانی

از امتیازات برجسته‌ی سخنان امیرالمؤمنین که به نام نهج‌البلاغه امروز در دست ماست این است که محدود به زمینه‌ای خاص نیست. علی علیه‌السلام به تعبیر خودش تنها در یک میدان اسب نتاخته است بلکه در میدانهای گوناگون که احیاناً بعضی با بعضی متضاد است تکاور بیان را به جولان درآورده است. نهج‌البلاغه شاهکار است اما نه تنها در یک زمینه‌ی خاص مانند موعظه یا حماسه و... بلکه در زمینه‌های گوناگون.

کتاب «طایر فرخ‌پی» اثر مصطفی دلشاد تهرانی به جستجوی کمالات انسانی در نهج‌البلاغه می‌پردازد. در این کتاب ۱۳ کمال انسانی برگرفته از «نهج‌البلاغه» با عنوان‌های «حریت»، «حكمت»، «رحمت»، «نزاهت»، «صداقت»، «عدالت»، «عبودیت»، «سَماحت»، «قناعت»، «شجاعت»، «استقامت»، «علو همت» و «پایبندی به تعهدات» تشریح شده است.

طایر فرخ‌پی عنوانی است برای گشودن دریچه‌ای به راه اتصاف به کمالات انسانی، که بالاترین کمال آدمی آن است که به ادب حق مؤدب باشد و کمالات انسانی در او ظهور یابد و فطرت کمال خواهش به کمال مطلوب برسد و تا آنجا که می‌تواند آن گونه شود که منشأ خیرات گردد. سردمدار میدان ادب و کمال، بعد از پیامبر(ص)، وجود مبارکی است که تربیت شده پیامبر رحمت و عدالت است و جلوه کامل ادب کمالی یعنی امیرِکمالات انسانی: علی(ع).

انسان به مربّی الهی و نمونه‌ای ربّانی نیاز دارد تا با تأسّی به او راه مکارم اخلاق را سلوک کند و به محاسن اخلاق آراسته شود. امیرمؤمنان با وجود خود، و با سلوک و رهنمود خود این راه را گشود و انسانها را به کمالات انسانی فراخوانده است و فرمود ما درهای رسالتیم و باید برای ورود به خانه از درب آن وارد شد.

اگر انسان به ادب کمالی و صفاتی انسانی متصف نشود و در مرتبه حیوانی خود توقف نماید و در آن مرتبه سیر کند منشأ همه بدی‌ها می‌شود. امیرمؤمنان بیشترین همّتش بر این بود که موانع راه کسب کمالات انسانی را از پیش پای مردمان بردارد و زمینه لازم برای رسیدن آنان به ادب کمالی را فراهم نماید.

یکی از کمالات انسانی، «حریّت» است، انسان با هر چیزی از عالم نسبت و رابطه‌ی پست و نفسانی برقرار کند به نوعی اسارت گرفتار می‌آید و این همان چیزی است که با عنوان دنیای نکوهیده مطرح شده است. دنیای نکوهیده مانع اصلی دستیابی به کمالات انسانی است. اما آزادگی و آزادمنشی از کمالاتی است که بهترین زمینه را برای کمالات دیگر فراهم می‌سازد. و به همین دلیل است که امیرمؤمنان علیه السلام والاترین چهره عبادت را عبادت آزادگان معرفی می‌کند.

«حکمت» نیز به عنوان یکی دیگر از کمالات انسانی است. حکمت اساس زندگی متعالی و حقیقت زندگی معنوی است. انسان، خواهان حیات است و حکمت، حیات است. غایت حکمت در آدمی این است که انسان به صورت عالَمی عقلی مشابه عالَم عینی گردد و به اخلاق الهی متخلّق شود. و به همین جهت علی علیه السلام فرمود: قلب خودت را با حکمت روشن گردان. در واقع حکمت، گمشده انسان است.

کمال دیگر انسانی «رحمت» است. بدین معنا که احسان و تفضّل و بخشش از موجودی به موجودی دیگر سرایت کند و موجودی بتواند موجودات دیگر را تحت لطف و پوشش و بخشش خودش در بیاورد البته در مورد انسان یک چیز اضافه‌تری باید وجود داشته باشد و آن رقّت است یعنی علاوه بر احسان به دیگران نسبت به آنها از وجودی رقیق برخوردار باشد. به تعبیر پیامبر اکرم هر کس نسبت به مردم رحمت نداشته باشد مورد رحمت خدا واقع نمی‌شود.

یکی دیگر از خصلت‌‌های نفوس پاک «نَزاهت» است، نزاهت به معنای دوری از بدی و خالی بودن از نادرستی و ناپاکی و نیز طهارت در امور مختلف انسانی است. اندیشه و سخن و عمل پاک، زمین پاک می‌خواهد اگر امامِ وجود که قلب است تنزیه شود اندیشه و سخن و عمل نیز منزّه می‌شود.

«صداقت» از شاخصه‌های والایی آدمی است. صداقت یعنی یکتایی در پندار و گفتار و کردار. انسان جز به صداقت از روی و ریا، و از وجودهای چندگانه رهایی نمی‌یابد و به خود حقیقی‌اش دست نمی‌یابد. هر چه انسان از صداقت بیشتری بهره‌مند باشد از کمال انسانی والاتری برخوردار می‌شود.

از امّهات فضایل اخلاقی «عدالت» است. عدالت در کلمات امیرالمؤمنین به معنای قراردادن هر چیز در جای خود و رعایت استحقاق هر چیز و رساندن هر ذی حقّی به حقش معنا شده است. در واقع عدالت بستری برای کسب کمالات است کسی می‌تواند استحقاق‌های خود را محقق سازد و به کمال لایق خویش برسد که از مجرای عدالت در همه امور وارد شود چرا که عدالت ملاک و بنیاد و مایه قوام هر چیز است.

کمالِ کمالات، «عبودیت» است و همه کمالات انسانی در این جهت است که آدمی به عبودیت حق واصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود. عبودیت، تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهی است. اگر انسان دریابد که او بنده است، در ارتباط با دیگر بندگان، خدایی نمی‌کند و در دام شیطان فرو نمی‌رود و خودمداری نمی‌نماید. از این روست که اصلی‌ترین دعوت انبیا، دعوت به عبودیتِ الله و اطاعت خداست.

راه رشد و تکامل حقیقی انسان در «سَماحت» است. سماحت یعنی انسان در رفتار با دیگران در مناسبات انسانی، در زندگی، در کسب و کار، در دوستی و دشمنی، از بخشش و گذشت و آسان گیری بهره‌مند باشد. از این رو پیامبر اکرم فرمود: خداوند مرا بر شریعت و دین حنیف و آسان و ملایم مبعوث کرده است. در روایتی امام علی(ع) مؤمن را انسانی نرم خو، ملایم و آسان گیر معرفی کرده است.

از زمینه‌های دستیابی به کمالات، «قناعت» است. قناعت در معنای درست آن یعنی به کفاف بسنده کردن و فزون‌خواهی ننمودن است و در نگاه علی علیه السلام چنین قناعتی بستر زندگی متعالی است. چرا که یکی از بهترین امکانات برای نجات آدمی از دام آرزوهای نفسانی و پیروی خواهش‌های دنیایی قناعت پیشگی است.

خوی پسندیده دیگر برای انسان، «شجاعت» است. شجاعت از جمله کمالات انسانی است که بدون آن اصلا زندگی انسان قوام نمی‌یابد. شجاعت این است که انسان آنجا که باید بایستد و بی‌باکی ننماید بتواند خود را نگه دارد و صبر نماید و شکیبایی ورزد. ایستادگی بر مواضع حق، مقاومت در امور، مبارزه در راه خدا و... نیازمند شجاعت است که مولای متقیان، خود، سردمدار میدان شجاعت به شمار می‌رود.

معیار اساسی در رشد و تعالی انسان، «استقامت» است که به معنای پایداری در همه امور می‌باشد. حفظ راستی و درستی، ایستادگی در برابر کجی‌ها و انحرافات، پایداری در برابر هواهای نفسانی و مقاومت کردن در صحنه‌های مختلف زندگی از اموری است که به وجود این کمال در آدمی بسته است. استقامت علی(ع) بر موازین حق و عدل، پرچمی است بر فراز قلّه‌ی تاریخ.

ارزش انسان، به «علوّ همّت» است. فطرت انسان عاشق کمال مطلق است و از این رو بلند پرواز است و افق‌های دور را دوست می‌دارد و از پستی و زبونی بیزار است. این والاطلبی و بیزاری از پستی، انسان را به تلاش و کوشش در جهت معالی امور و مقاصد والا برمی‌‌انگیزد. و درواقع هویّت هر موجود به همّت اوست.

آخرین کمالی که در این کتاب بررسی می‌شود همان بنیاد دینداری یعنی «پایبندی به تعهّدات» است. هرچه انسان به مراتب بالاتری از انسانیّت دست یابد و از کمال عقلی بیشتری بهره‌مند شود بیش‌تر پایبند عهد و پیمان و قول و قرار و تعهّدات خویش است. پایبندی به تعهّدات در وجود علی(ع) در والاترین مرتبه‌اش جلوه یافته و آن حضرت، شاخصه‌ی تفاوت سیاست خود را با سیاست معاویه در همین امر معرفی نموده است که شیوه معاویه، پیمان‌شکنی و گنه کاری است.

سخن آخر اینکه، زندگی این جهانی عرصه آزمونی است برای کسب کمالات انسانی، و رشد و تعالی آدمی در گرو میزان دستیابی بدین کمالات است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...