مهدی وحید دستجردی | اعتماد


«جُنگ ادبی اصفهان همچنان یک جریان زنده، پویا و ساختارمند است که بیش از گذشته خوانده و تحلیل می‌شود.» این عبارت پایانی کتاب «قهرمانان تنهایی در یک شهر» نوشته حامد قصری است که می‌توان آن را «درنگی در تجربه، اندیشه و زیستِ جُنگ ادبی اصفهان» به شمار آورد و چند روزی می‌شود که پشت ویترین کتاب‌فروشی‌ها قرار گرفته است.

قهرمانان تنهایی در یک شهر در گفت‌وگو با حامد قصری

هر جریان فرهنگی در پس گذشت سال‌ها نیازمند بازخوانی مجدد و نگاهی انتقادی است تا نسل حاضر ز کرده گذشتگان خود به درستی آگاه شوند و با توشه آن، راه خود در پیش گیرند. و جریان «جُنگ اصفهان» نیز البته که سزاوار این بازخوانی است؛ جریانی که روایتش همواره جزئی از تاریخ شفاهی ادبیات اصفهان و ایران بوده و نیازمند مکتوب شدن است. حامد قصری عکاس، مستندساز و پژوهشگر فرهنگ و هنر معاصر اصفهان متولد 1358 است. او پیش از این دو کتاب «ظهور و ثبوت/ تاریخ اجتماعی عکاسی اصفهان» در نشر شورآفرین و «سینمای هشت/ روایت‌هایی از سینمای آزاد اصفهان» را منتشر کرده است. همچنین از قصری به تازگی مستند «آقای نویسنده زنده است» به نمایش درآمده که روایتی است از زندگی و زیست بهرام صادقی، نویسنده شهیر اصفهانی. او کتاب پژوهشی «چهارباغ/ تاریخ، باغ‌شهر، روایت، خاطره» را نیز در دست چاپ دارد و در حال ساختن مستند «راه رهنما/ زندگی و زمانه فریدون رهنما» هم هست. به مناسبت انتشار کتاب «قهرمانان تنهایی در یک شهر» با قصری گفت‌وگو کردم.

چگونه با «جُنگ اصفهان» آشنا شدید؟ ایده و پروسه انجام مصاحبه با اعضای جُنگ از چه زمانی شکل گرفت و آغاز شد؟
ما اصالتاً اهل سده هستیم؛ مادربزرگ من تعزیه‌نویس بود و برای ما تعزیه می‌خواند. وی همچنین برای کسانی که تعزیه را اجرا می‌کردند، نقش سوفلور را ایفا می‌کرد و از پشت پنجره برای آنها نقش‌های‌شان را می‌خواند تا حفظ کنند و این موضوع با توجه به سنتی بودن شهر اهمیت زیادی داشت. از طرفی پدربزرگ من نیز نماینده کارگران است و در کوی کارگران خانه داشت. پدر و مادر من هم بعد از ازدواج در همان کوی کارگران ساکن شدند. این مکان از لحاظ جغرافیایی همان‌جایی است که زنده‌یاد احمد میرعلایی کتابفروشی آفتاب را داشت. من داستان‌هایی که می‌نوشتم را برای مادربزرگم می‌خواندم و او پیشنهاد کرد این داستان‌ها چاپ شود. آن زمان عضو کانون پرورش فکری بودم و اولین داستانم در کیهان‌بچه‌ها چاپ شده بود.

پدر من دوستی داشت که اغلب به دیدارش می‌رفت، با او گپ می‌زد و از او کتاب می‌خرید، او کسی نبود جز احمد میرعلایی. من داستانم را برده بودم که برایش بخوانم اما نتوانستم، به‌هرحال احمد میرعلایی ابهتی داشت و جو کتابفروشی هم من را گرفته بود. آنجا آقای میرعلایی اولین کتابی که به من داد «ملکوت» بهرام صادقی بود. این کتاب منجر به تغییر نگاه من به دنیا شد. از آن به بعد من در هفته چند روزی به کتابفروشی میرعلایی می‌رفتم تا اینکه شماره ششم جُنگ اصفهان را به من داد و بعد هم کمک کرد بقیه شماره‌های جُنگ را پیدا کنم. آن زمان شماره‌های جُنگ قیمتی نداشت اما الان فکر می‌کنم دوره کامل آن چند میلیون قیمت دارد.

من از سال 1384 به کمک زاون قوکاسیان با محمد حقوقی آشنا شدم. حقوقی یک کاریزمای خاصی داشت. جذاب و خوش‌تیپ بود. در جُنگ چند نفر بسیار خوش‌لباس بودند. حقوقی با وجودی که در اواخر عمر وضع مالی به سامانی نداشت اما برایش اهمیت داشت که همیشه لباس مارک بپوشد و راستش آن زمان حس‌وحال خوبی هم نداشت؛ چرا که دو عمل قلب در خارج از کشور انجام داده بود. حقوقی به قول یونس تراکمه از اول زندگی همسایه مرگ بوده است. جالب است که حقوقی هیچ‌وقت از لحاظ درسی دانش‌آموز موفقی نبوده؛ اما در دبیرستان «ادب» به خاطر فعالیت‌های ورزشی که داشته مورد توجه قرار می‌گیرد و تا جایی پیشرفت می‌کند که در مسابقه فوتبال مقدماتی المپیک بین ایران و ترکیه موفق به گلزنی می‌شود. ولی در همان مسابقه به نفس‌نفس می‌افتد و هنگامی که مورد معاینه پزشک مسابقه قرار می‌گیرد، به او می‌گویند که اگر به مسابقه ادامه دهد، خواهد مُرد. همین محمد حقوقی تحول ادبی‌اش به زمانی بازمی‌گردد که یکی از اشعار شاملو یا نیما دستش بوده و معلمی که نگاه سنتی به شعر داشته، با دیدن آن کتاب زیر گوشش می‌زند. به‌هرحال حقوقی بود که کمک کرد تا دیگرانی از جمله محمد کلباسی و ضیا موحد را ببینم.

از طرفی ما با گذشت زمان یکی‌یکی این سرمایه‌ها را از دست می‌دادیم؛ سال ۷۴ احمد میرعلایی از دست رفت که برای من در حکم پدر معنوی بود. سال ۸۸ محمد حقوقی درگذشت و به یاد دارم که در سال ۹۴ ساعت ۴ صبح برهان‌الدین حسینی و همسرش من را از مقابل کتابفروشی سابق احمد میرعلایی سوار کردند تا به خاکسپاری ابوالحسن نجفی برویم. خیلی‌ها ابوالحسن نجفی را به خاطر فرهنگستان تحریم کردند. در خاکسپاری حدود ۲۰ نفر بیشتر نبودیم، از جمله محمد کریمی مدیر انتشارات نیلوفر، داود موسایی مدیر انتشارات فرهنگ معاصر، بهمن فرمان‌آرا، مژده دقیقی، ضیا موحد، یونس تراکمه، محمدعلی نجفی، شبلی تنها پسر ابوالحسن نجفی و... روز غریبی بود و ما استاد خود را در قطعه نام‌آوران تهران به خاک سپردیم.

من سه یا چهار بار ابوالحسن نجفی را دیدم و در مورد جُنگ مفصل حرف زدیم؛ اما عجیب بود که به محض کشیده شدن صحبت به بهرام‌صادقی، نجفی من را پس زد و دیگر حاضر به گفت‌وگو نشد و حتی تلفن‌های من را جواب نداد. این موانع هم وجود داشت و بعد از آن با فریدون مختاریان، یونس تراکمه، امیرحسین افراسیابی و اکثر اعضای اصلی جُنگ گفت‌وگو کردم و هیچگاه همدلی‌ها و حمایت‌های برهان‌الدین حسینی، یونس تراکمه، محمدرضا شیروانی، امیرحسین افراسیابی و محمد حقوقی و البته تمامی خانواده جُنگیون را فراموش نمی‌کنم.

علت نبود بعضی از اسامی مانند احمد گلشیری، محمود نیکبخت و... در میان مصاحبه‌شوندگان کتاب چیست؟
در اینکه احمد گلشیری جزو اولین موسسان جُنگ است شکی نیست. من ایشان را چندبار دیدم و صحبت کردیم؛ اما وقتی بحث از جُنگ می‌شد از ادامه دادن به صحبت امتناع می‌کرد. احمد گلشیری حاضر به گفت‌وگو در مورد جُنگ نشد؛ چرا که به گمانم با بعضی مانیفست‌ها، المان‌ها و نشانه‌شناسی‌های جنُگ مشکل داشت و این مشکل هم نه به بچه‌های جُنگ بلکه به شخص برادر خودش هوشنگ گلشیری برمی‌گشت. درکل هیچ کجا مصاحبه یا مستندی از احمد گلشیری وجود ندارد و حتی کمتر عکسی از او می‌بینید.

اگر تا امروز که 56 سال از انتشار اولین شماره جُنگ می‌گذرد، بیش از ۲۰ پرونده در مجلات و روزنامه‌های مختلف در موردش کار شده و هنوز هم هر سینماگر، پژوهشگر، معمار، نقاش یا مجسمه‌سازی که از پایتخت به این شهر می‌آید در مورد جُنگ صحبت می‌کند، پس باید جُنگ را یک پدیده و یک جریان دانست. به همین خاطر من به آن «جنبش جُنگ ادبی اصفهان» می‌گویم؛ اما محمود نیکبخت با جریان جُنگ همسو نبود و خودش را فراتر از آن می‌دانست. او آن زمان سن چندانی نداشته و در یکی دو جلسه شرکت می‌کند. محمود نیکبخت همیشه در پی این بود که مجله خودش را داشته باشد و به نوعی فراجُنگی عمل می‌کرد. خودش هم صریحا گفته که عضو جُنگ نبوده است. باید توجه داشت که عدم عضویت او در جُنگ دلیل بر کم اهمیت بودنش نیست، چراکه نیکبخت آثار مهمی در نقد شعر معاصر دارد و هنرجوپرور بود.

چرا در کتاب به دوره پس از مهاجرت اعضای اصلی به تهران و دهه 60 نمی‌پردازید؟
ما چیزی به عنوان دور دوم جُنگ نداریم. من در کتاب بیشتر ناظر هستم و این کار ماحصل سخنان ثبت شده اعضای جُنگ است. جُنگ می‌گوید ما در برهه زمانی خودمان یعنی همان دهه ۴۰ و ۵۰ خوب بودیم؛ اما اگر قرار باشد در دهه‌های بعد هم همان راه رفته جُنگ را بروی، اشتباه کرده‌ای. مجله‌ای هم که چنین ادعایی کند به خطا رفته است. مانیفست جُنگ این بود که در هر لحظه نیاز زمانه خودت را بسنجی و به فعالیت هنری و ادبی خود بپردازی. من در این‌جا به گفته زنده‌یاد افراسیابی نقش پاسور را ایفا می‌کنم، یعنی باید واسطه نسل قبل و نسل بعد باشم. مهم این است که به درستی وظیفه خود را انجام دهم. من می‌خواستم هاله مقدس جُنگ را بشکنم و بگویم که می‌توان وارد این حیطه شد و اعضای آن را دید و با آنها حرف زد. چرا که آنها هم کسانی بودند که برای فرهنگ و هنر این شهر تلاش کردند. نباید به نسل گذشته ضربه زد؛ بلکه باید واقعیت را بیان کرد.

اما در همین جُنگی که ادعا دارد فرزند زمانه خود است، امروز می‌توان داستان‌ها و ترجمه‌هایی را پیدا کرد که هنوز قابل خواندن هستند، آن هم بعد از گذشت نزدیک ۶۰ سال. چراکه آن حلقه به ادبیات زمان خود می‌پرداخت و تقریبا هم‌زمان با اروپا آنها را مطرح می‌کرد. این هم باز به حضور آدمی مانند ابوالحسن نجفی برمی‌گردد. او بارت را می‌شناخت، با سارتر آشنا بود و آن فضا را در فرانسه از نزدیک دیده بود. یا برای مثال «رمان‌نو» و آلن رب‌گریه اولین‌بار در جُنگ به ادبیات ایران معرفی شد. از لحاظ نقد جدی هم مقاله‌های محمد حقوقی درباره شعر معاصر یا مقاله سی‌سال داستان‌نویسی هوشنگ گلشیری را می‌شود سرآغازی درنظر گرفت.

چگونه از دل ده‌ها روایت توانستید به یک روایت واحد دست پیدا کنید؟
براساس گفت‌وگوها به این نتیجه رسیدم و شیوه‌ای را در پیش گرفتم که منجر به نوشتن سرفصل‌ها شد. در چند مصاحبه ابتدایی با اعضای جُنگ و از میان پاسخ‌هایی که داده می‌شد، توانستم به تعدادی موضوع مشترک برسم که همان فصل‌بندی‌های کتاب است. برای مثال زمان چاپ اولین شماره ۱۳۴۴ است اما من سرآغاز جُنگ را ۱۳32 می‌دانم. ضرورت‌های پیدایش جُنگ به یأس فلسفی حاکم بر روشنفکران در فضای بعد از کودتا برمی‌گردد. زمانی که حزب توده با شاخه جوانان خود ریشه می‌دواند و اصفهان هم در این زمینه فوق‌العاده مستعد بود.

اصلا تعدادی از اعضای جُنگ عضو رسمی شاخه جوانان بودند و زندان هم رفتند. تمام این شرایط دست به دست هم می‌دهد تا بعد در اوایل دهه ۴۰ این افراد دور قبر صائب جمع شوند و بعد به دلیل ممانعت ساواک، جلسات به شکل غیررسمی و در خانه اعضا برگزار شود. درنهایت هم برای اینکه داستان‌ها، شعرها و ترجمه‌های‌شان به سرانجامی برسد، تصمیم به چاپ اولین شماره می‌گیرند. همچنین در کنار مصاحبه‌های خودم سعی کردم در کتاب از مصاحبه‌های خوبی که در روزنامه‌ها وجود داشت یا چند کتابی که به این مساله پرداخته بود استفاده کنم و به آنها رفرنس دهم.

در مقدمه کتاب بر اهمیت «فردیت» در جُنگ اشاره می‌کنید و آن را گواهی بر مدرن بودن این جریان می‌دانید. این تقابل با سنت‌گرایی از کجا نشأت می‌گیرد؟
اصفهان شهری چارچوب‌مند و سنتی است. مقوله فرهنگی در آن جریان دارد اما چه با شعر و چه با فرهنگ به سنتی‌ترین شکل برخورد می‌شود. فقط پدیده‌ای مانند جُنگ که اعضایش انجمن‌های سنتی را به هم می‌زنند، می‌تواند این فضا را بشکند. بعد این ایده به ذهن‌شان خطور می‌کند که چرا خودمان دور هم جمع نشویم؟ نجفی در دهه ۴۰ این خط را به حقوقی می‌دهد که اعضا را جمع کند، چراکه آن زمان خودش در مجله سخن فعال بود. حالا شماره اول درآمده است، در شماره دوم اولین ترجمه از نجفی چاپ می‌شود و شماره سوم دیگر آن مجله دلخواه را می‌بینیم و اینجاست که ضیا موحد می‌گوید ابراهیم گلستان با دیدن یکی از شماره‌های جُنگ می‌گوید که دیگر باید آنها را باور کرد.

دیگر از شماره ششم و هفتم به بعد است که می‌بینیم قاسم هاشمی‌نژاد همراه طاهر نوکنده از طرف روزنامه آیندگان به اصفهان می‌آیند تا از جُنگ گزارشی تهیه کنند. در این میان کتاب‌فروشی‌هایی مانند «تایید» و «مشعل» نیز در همراهی با جُنگ نقش بسزایی دارند. زمانی که ابوالحسن نجفی در دانشگاه اصفهان ادبیات تطبیقی درس می‌دهد، یک سری از جوان‌ها که حتی شاگرد او نبودند هم برسر کلاس‌های او حاضر می‌شوند. به این خاطر که نجفی اتوریته داشته، انسان جدیدی بوده با شکل و شمایلی که هرمز شهدادی در «شب هول» توصیف می‌کند و من در ابتدای کتاب آن را نقل کرده‌ام. کارهای جدیدی می‌کند، برای نمونه آن سال‌ها در اصفهان فرهنگ کافه‌نشینی وجود داشته است ولی او مفهوم پاتوق را در میان اعضای جُنگ جا می‌اندازد. به این معنا که همیشه یک گوشه از کافه‌ای مشخص به مکانی برای اعضا تبدیل می‌شود و حتی روز و تایم جلسات هم از قبل مشخص است.

از سویی در جُنگ خود اثر است که اهمیت دارد و نه صاحب اثر. این کیفیت‌سنجی را به جرأت می‌توان گفت در مجله سخن هم نمی‌بینیم. گاهی پروسه بحث بر روی آثار از یک یا دو جلسه گذشته و تا ماه‌ها طول می‌کشد تا بالاخره از میان آنها چندتایی انتخاب شوند. حتی اسم بزرگی مثل جلال هم داستانش پذیرفته نشده و چاپ نمی‌شود. آن چیزی که جُنگ را جذاب می‌کند جمع‌خوانی، کار تیمی، خودخواه نبودن و مرام داشتن است. از همه مهم‌تر اما به گمانم مطرح نبودن بحث استاد و شاگردی یا همان نگاه از بالا داشتن است. در جُنگ اسم هر شخص و منِ فردی او اهمیت می‌یابد.

اهمیت حضور شخصی مانند محمد حقوقی و فعالیتش به عنوان دبیر دبیرستان‌های اصفهان در جذب شدن نسل جوان‌تر به جُنگ در چیست؟
تنها محمد حقوقی به عنوان دبیر در جذب جوانان تاثیر نداشته بلکه در بخش دانشگاه ابوالحسن نجفی این کار را می‌کرد و خود هوشنگ گلشیری هم دبیر دبیرستان «نمونه» بوده است و یک سری از بچه‌ها شاگرد او هستند. درکل دبیرستان‌هایی مانند «ادب» به مدیریت ابراهیم هورفر و «سعدی» به ریاست ناصرقلی بهاصدری بسیار تاثیرگذار بوده‌اند. یکی از مانیفست‌های جُنگ هم این بوده که صرف حضور اسم کسی روی جلد، به معنای عضویت این شخص در جُنگ نیست یا برعکس. فردی مانند فریدون مختاریان در ۱۱ شماره هیچ مطلبی ندارد اما عضو جُنگ اصفهان است.

در بخش «مردان بدون زنان» به نبود زنان در حلقه جُنگ پرداخته می‌شود؛ این عدم حضور به چه معناست؟
مسلماً به جُنگ هم انتقاد و ایراد وارد است. حضور بانوان در روشنفکری ما همیشه مشکل‌ساز بوده است و این را نه‌تنها در اصفهان که در فضای ادبی تهران نیز در همان زمان شاهدیم و برای نمونه می‌توان به فروغ و حواشی پیرامون او اشاره کرد. در اصفهان سنتی، حضور ناگهانی یک شاعر زن (طاهره صفارزاده) که از امریکا آمده است، برای اعضای جُنگ عجیب و غریب است و ایجاد مشکل می‌کند. اما نکته مهم این‌جاست که با وجود تمامی اختلاف‌نظرها این جمع هیچ‌وقت از هم نمی‌پاشد. خاطره جالبی از هراند قوکاسیان، عموی زاون قوکاسیان نقل می‌شود که در یکی از جلسات جُنگ با مشاهده بحث‌های شدید اعضا می‌گوید شما نه‌تنها دیگر شماره بعدی را چاپ نمی‌کنید بلکه از همین فردا با هم قهر خواهید بود ولی این جمع همچنان با هم ادامه می‌دهند.

جهت‌گیری‌های سیاسی جُنگ را چگونه می‌بینید؟
محمد رحیم اخوت زمانی به من گفت که یک اشتباه تاریخی انجام داده و آن هم معتقد بودن به ادبیات متعهد در دهه40 و 50 است. نگاهی که ادبیات را ابزاری می‌دانست برای سیاست و از همین منظر هم به جُنگ انتقاد وارد می‌کردند؛ ولی همین اشخاص به محض مهاجرت اعضای مهم به تهران، جای خالی آن فضا را احساس می‌کنند و بعدها مدعی دور دوم جُنگ می‌شوند.

من فکر می‌کنم اگر کسی نشانه‌شناسی مقاله‌های ابوالحسن نجفی را دنبال کند، می‌بیند که برای نمونه در همان «ادبیات چیست» هم رگه‌های ادبیات ناب است که نظر نجفی را به خود جلب می‌کند. اعضای جُنگ اعتقاد داشتند کاری که می‌کنند، چند دهه بعد دیده خواهد شد. محمد حقوقی معتقد بود که شعر او چند دهه بعد و توسط نسلی که شاید او را ندیده است، خوانده و درک می‌شود. یکی دیگر از نکات درخشان در مورد حقوقی، مقدمه‌های مجموعه شعرهای اوست که به نوعی همان جستارنویسی امروز است. در ضمن باید فشارهای ساواک را هم درنظر گرفت که یکی از عوامل به هم خوردن جُنگ است و باعث می‌شود اعضای اصلی از اصفهان بروند. ساواک با هر تشکلی در اوایل دهه ۵۰ در اصفهان مخالف بوده و به فردی مانند حقوقی دیگر اجازه تدریس در دبیرستان‌ها داده نمی‌شود.

چرا در انتهای کتاب اظهار امیدواری می‌کنید که دفترهای جُنگ تجدیدچاپ شوند؟
خیلی از پژوهشگران ادبیات معاصر و علاقه‌مندان به ادبیات وقتی از جُنگ بحث می‌شود، هیچ شناختی از آن ندارند. به این دلیل که شماره‌های آن در دسترس نیست تا مورد مطالعه و تحقیق قرار بگیرد. الان یکی دو شماره جُنگ آن هم با کیفیت پایین در اینترنت وجود دارد. من به اعضای باقیمانده و خانواده درگذشتگان جُنگ پیشنهاد کردم که داستان‌ها، ترجمه‌ها و شعرهای هر 11 شماره به تفکیک چاپ شود یا حتی می‌توان تمامی شماره‌ها را به همان صورتی که منتشر شده‌اند، در چند جلد بازنشر کرد. البته باید یک ویراستاری مجدد هم بر روی آثار انجام شود؛ چراکه خود اعضا هم به بعضی از اشکالات ویرایشی اذعان می‌کنند.

مشکلات و موانع مستندسازی تاریخ معاصر، مانند کتاب «قهرمانان تنهایی در یک شهر» یا فیلمی که درباره بهرام صادقی ساختید، آن هم در شهری مانند اصفهان چیست؟
هیچ حمایت مالی از این دو پروژه صورت نگرفت و این دو کار کاملا مستقل ارایه شده است. همین الان شاهد هستیم که در شهرهای دیگر بیشتر روی این دو اثر تبلیغ می‌شود تا در اصفهان. می‌توان گفت این دو اثر در اصفهان بیشتر پشتوانه مردمی داشتند. من مطمئنم زمانی تندیس تک‌تک اعضای جُنگ را در اصفهان نصب می‌کنند. و آنها دیگر «قهرمانان تنهایی در یک شهر» نیستند. و با تمام وجودم از عباس حق‌روستا مدیر انتشارات «کتاب سرزمین» و محمد زاهدی مدیر کتابفروشی «زمان» سپاسگزارم که بار تمام مدیران این شهر را در چاپ این کتاب یک‌تنه به دوش کشیدند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...