آراسته سلیمی‌توپقراء | همشهری


کامران پارسی‌نژاد، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ادبیات، متولد سال 1342در تهران و دانش آموخته رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی است. از آثار او می‌توان به کتاب‌های «نقد و بررسی آثار و اندیشه جمالزاده»، «ساختار و عناصر داستان: طرح داستان»، «جنگی داشتیم داستانی داشتیم: تحلیل داستان‌های دفاع‌مقدس»، «هویت‌شناسی ادبیات و نحله‌های ادبی معاصر»، «نقد ادبیات منطبق با حقیقت»، «خورشید می‌ماند: داستان زندگی و اندیشه شیخ‌بهایی»، «نقد آثار و اندیشه جلال‌آل‎احمد»، «رویای شریف»، «خورشید در آتش»، «یک کاروان صد منزل»، «فرصتی برای شیخ»، «شب دنیا» و «جستارهایی در ادبیات داستانی غرب» اشاره کرد. پارسی‌نژاد مطالعات و مقالات متعددی هم در زمینه انواع سبک‌های نوشتاری ازجمله تکنیک جریان سیال‎ذهن دارد. با او درباره این تکنیک روایی و جایگاه آن در داستان‌نویسی امروز گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

کامران پارسی‌نژاد

تکنیک جریان سیال‌ذهن در داستان‌نویسی، یکی از رویکردهای نوین در نویسندگی است که امروزه طرفداران زیادی در ایران و جهان دارد. شما چه تعریفی از چیستی این تکنیک روایی دارید؟
رمان‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌، اثری‌ است‌ که‌ موضوع‌ و اندیشه‌ محوری‌اش‌ توصیف‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌ یک‌ یا چند شخصیت‌داستانی‌ است‌. در این‌ قالب‌ خاص‌ داستانی‌، تفکر و اندیشه‌ قهرمان‌ داستان‌، همچون‌ یک‌ فرد حقیقی‌ که‌ به‌صورت‌ طبیعی‌ درحال‌ فکر کردن‌ است‌، پشت‌ سر هم‌ و سلسله‌وار بیان‌ می‌شود. نویسندگان‌ این‌ نوع‌ داستان‌، معمولا از شیوه‌های‌ بسیار زیادی‌ در تشریح‌ ژرفای‌ جان‌ آدمی‌ سود می‌برند. صاحب‌نظران‌ و منتقدان‌ ادبی‌ بر این‌ باورند که‌ رمان‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌، شکل‌ تکامل‌یافته‌ رمان‌ روانشناختی‌ پیش‌ از دوره ‌ویرجینیا وولف‌ و جیمز جویس‌ است‌. در واقع‌ طلایه‌دار این‌ جریان‌ ادبی‌، همان‌ رمان‌ روانشناختی‌ است‌ که‌ مارسل‌ پروست‌ از آن‌ با نام‌ «در جست‌وجوی‌ زمان‌ از دست‌رفته» یا «یادآوری‌ خاطرات‌ گذشته‌» یاد کرده‌ است‌. هنری‌ جیمز به‌عنوان‌ دومین‌ طلایه‌دار توصیف‌ جریان‌های فکری درونی‌ انسان‌ در داستان‌ شناخته‌ شده‌ است‌. او اقدام‌ به‌ خلق‌ شخصیتی‌ در طو‌ل‌ داستان‌ کرد که‌ خواننده‌ از طریق‌ ذهن‌ محدود او، می‌توانست‌ با مسائل‌ مختلف‌ در داستان‌ رودررو شود.

با توجه به ذهنی بودن محورهای اصلی قصه در داستان‌های سیال‌ذهن، مضمون و موضوع اصلی آثاری که در شیوه نوشتاری خلق می‌شوند بیشتر در کدام واهه‌ها سیر می‌کنند؟
مضمون‌ و موضوع‌ اصلی‌ این‌ قبیل‌ آثار، اغلب‌ بیان‌ احساسات‌، مکنونات‌ و گرایش‌های‌ درونی‌ شخصیت‌ اصلی‌ داستان‌ است‌ و آنچنان‌ توجهی‌ به‌ حوادث‌ بیرونی‌ و فیزیکی‌ ندارد؛ به‌طور مثال‌، رمان‌ معروف‌ مارسل‌ پروست‌، الهام‌ گرفته‌ از ناکامی‌ها و ناتوانی‌های‌ جوانی‌ او در میان‌ نخبگان‌ پاریسی‌ بود. او در کمال‌ ناامیدی‌ تصمیم‌ گرفت‌ به‌ گذشته‌ خود رجوع‌ کند و برای‌ دست‌یافتن‌ به‌ آرمان‌های‌ خود، از شیوه‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌ استفاده‌ کرد. در غالب‌ آثار مدرن‌ داستانی‌، قهرمانان‌ توسط قوانین‌ حاکم‌ بر جامعه‌، طرد و سرکوب‌ شده‌اند. در این‌ قبیل‌ رمان‌ها، حجم‌ زیادی‌ از داستان‌ به‌ توصیف‌ تفکرات‌ نامنسجم‌ و فرّار افراد اختصاص‌ داده‌ می‌شود؛ همچون‌ صحنه‌ بسیار معروف‌ قرارگرفتن‌ ایزابل‌ در کنار شومینه‌ در رمان‌«تصویر یک‌ خانم‌» نوشته‌ هنری‌ جیمز که‌ در آن‌، او باید تصمیم‌ نهایی‌ خود را اتخاذکند.

با این توضیح، به‌نظر می‌رسد منطق روایی چندانی در این گونه نوشتاری وجود ندارد. در این‌باره توضیحی دارید؟
رمان‌نویسان‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌، در توصیف‌ حرکت‌ آزادانه‌ ذهن‌، توجه‌ چندانی‌ به‌ دستور زبان‌، منطق‌ و جملات‌ منسجم‌ و منظم‌ ندارند. ویرجینیا وولف‌ در مقاله‌ای‌ تحت‌‌عنوان‌ «شخصیت‌ و داستان» می‌گوید: «شما می‌توانید در طول‌ زندگی‌ روزانه‌ خود، در یک‌ هفته‌، بیشتر از آنچه‌ من‌ بخواهم‌ برای‌ شما توصیف‌ کنم‌، به‌ تجربیات‌ ارزنده‌ و غریبی‌ دست‌ یابید. شما یقینا مکالمات‌ بسیار سرگرم‌کننده‌ و جالبی‌ را خواهید شنید. هنگام‌ شب‌ نیز، وقتی‌ به‌ رختخواب‌ خود می‌روید، با سیری‌ از اندیشه‌ها و احساسات‌ پیچیده‌، گیج‌ و سردرگم‌ می‌شوید. در طول‌ یک‌ روز امکان‌ دارد هزاران‌ ایده‌ به‌ ذهن‌ شما خطور کند. هزاران‌ گرایش‌های‌ درونی‌ و احساسات‌ ممکن‌ است‌ به‌ سراغ‌ شما آید. این‌ اندیشه‌ها و احساسات‌، در آن‌ لحظه‌ها با هم‌ تلاقی‌ پیدا می‌کنند و به‌ شکل‌ نامنظم‌ و نامرتبطی‌، در ذهن‌ انسان‌ به‌جریان‌ می‌افتند».

مسئله دیگری که از برایند چنین رویکردی متصور است، فهم دشوار متن از سوی مخاطب است. آیا نویسندگان این جریان ادبی با اشراف به این مسئله، آن را انتخاب می‌کنند؟
اصولا رمان‌های‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌، وهم‌انگیز و دشوار فهم‌ هستند؛ چرا که‌ نویسنده‌ سعی‌ داشته‌ مجموعه‌ای‌ از تفکرات‌، ایده‌ها و احساسات‌ نامرتبط و نامنسجمی‌ را که‌ پشت‌ سر هم‌ در ذهن‌ می‌گذرند، در یک‌ قالب‌ ادبی‌ توصیف‌ کند. جدا از ویرجینیا وولف‌، جیمز جویس‌ و مارسل‌ پروست‌، نویسندگانی‌ چون‌ دورتی‌ ریچاردسون‌، ویلیام‌ فالکنر و توماس‌وولف‌، در گروه‌ نویسندگان‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌ قرار می‌گیرند. یکی‌ از شیوه‌های‌ بیان‌ ضمیر خودآگاه‌ شخصیت‌ داستانی‌، ایجاد حالت‌ تعلیق‌ و ایست‌ حرکت‌ پیش‌برنده‌ داستان‌ به‌ جلو است‌. نویسنده‌ برای‌ آنکه‌ بتواند مکنونات‌ ذهنی‌ فرد مذکور را به‌ خواننده‌ نشان‌ دهد، با به‌ تعلیق‌ درآوردن‌ حوادث‌ داستانی‌، به‌ هدف ‌خود دست‌ می‌یابد.

درنظر داشته باشیم که‌ توصیف‌ گرایه‌های‌ ذهن‌ شخصیت‌ داستانی‌، نیازمند طرحی‌ اولیه‌ و برنامه‌ریزی‌ دقیق‌ از سوی‌ نویسنده‌ است؛ هر چند خواننده‌ احساس‌ می‌کند تصاویر ارائه‌ شده‌، به‌صورت‌ تصادفی‌ گلچین‌ شده‌اند و هیچ‌گونه‌ ارتباط اصولی‌ میان‌آنها وجود ندارد. در حقیقت‌، نویسندگان‌ موفق‌ این گونه‌ داستان‌‌، به‌ دقت‌ به‌ گزینش‌ صحنه‌ها و ایجاد رابطه‌ علت‌ و معلولی‌قوی‌ مشغول‌ هستند اما از آنجا که‌ داستان‌ حول‌‌محور تصورات‌ پراکنده‌ یک‌ شخصیت‌ می‌گردد، خواننده‌ به‌ اشتباه‌ فکر می‌کند هیچ‌گونه‌ وحدت‌ و انسجامی‌ در پیرنگ‌ داستانی‌ وجود ندارد. برخی‌ از نویسندگان‌، تمام‌ پیکره‌ و زیرساخت‌ اثر خود را به‌ اینگونه‌ فعل‌ و انفعالات‌ ذهنی‌ شخصیت‌ها اختصاص‌ نمی‌دهند و تنها در فواصل‌ زمانی‌ مشخص‌، نقبی‌ به‌ ذهن‌ شخصیت‌ها زده‌، خواننده‌ را از دنیای‌ درونی‌ آنها مطلع‌ می‌سازند. این‌ در حالی‌است‌ که‌ عده‌ معدودی‌ نویسنده‌، چون‌ ویرجینیا وولف‌ و جیمز جویس‌، در آثارشان‌، تماما به‌ تشریح‌ ذهن‌ نامنسجم‌ یک‌شخصیت‌ می‌پردازند.

آیا چنین وضعیتی باعث نمی‌شود عده‌ای از نویسندگان تازه‌کار، تجربه‌های اولیه و آزمون و خطاهای خود را به اسم این جریان ادبی جا بزنند؟
بله، متأسفانه‌ برخی‌ از نویسندگان‌ کم‌تجربه‌ یا شیاد، برای‌ رهانیدن‌ خود از زحمت‌ ایجاد وحدت‌ و رابطه‌ علی‌ قوی‌ در داستان‌، با نادیده‌‌گرفتن‌ نظم‌ و انسجام‌ در پیرنگ‌ اولیه‌ داستان‌، بی‌مهابا اقدام‌ به‌ توصیف‌ صحنه‌ها و تصاویر نامربوط به‌ یکدیگر می‌کنند، به‌ خیال‌ آنکه‌ اقدام‌ به‌ خلق‌ رمان‌های‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌ کرده‌اند اما باید به‌ یاد داشت‌ که‌ اینگونه‌ آثار، با رمان‌های ‌نویسندگانی‌ چون‌ ویرجینیا وولف‌ و جیمز جویس‌ متمایز است‌؛ چرا که‌ نویسندگان‌ برجسته‌ این‌ قالب‌ داستانی‌، به‌ نحو ماهرانه‌ای‌ نظم‌ و وحدت‌ را در داستان‌های‌ خود رعایت‌ کرده‌اند؛ درحالی‌که‌ به‌ ظاهر، حوادث‌، نامرتبط و نامنظم‌ در کنار هم ‌قرار گرفته‌اند. برای همین، منتقدان‌ ادبی‌، پس‌ از تحلیل‌ رمان‌های‌ برجسته‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌، می‌توانند میان‌ حوادث‌ به‌ ظاهر نامرتبط، وحدت‌ و رابطه‌ علت‌ و معلولی‌ حساب‌ شده‌ای‌ را نشان‌ دهند. در این‌ قبیل‌ آثار، نویسنده‌ با خلق‌ آشفتگی‌ و بی‌نظمی‌ ظاهری‌، به‌ نوعی‌ درصدد است‌ داستان‌ خود را باورپذیر سازد و تصویری‌ به‌ ظاهر حقیقی‌، از فعل‌ و انفعالات‌ ذهنی‌ و سیر اندیشه‌های‌ آدمی‌ را نمایان‌ سازد.

مسئله زمان و جایگاه آن در داستان‌های سیال‌ذهن چگونه است؟
با کنترل و هدایت جریان سیال‌ذهن می‌توان افسار لگام‌گسیخته زمان را به دست آورد و کاری کرد که شخصیت‌ها طبیعی‌تر و زنده‎تر احساس شوند، گویی خون واقعی در رگ‌های آنان جاری است. خواننده به این طریق احساس می‌کند زمان وجود دارد اما عامل اصلی تعیین‌کننده همه‌‌چیز نیست. در واقع زمان تحت‌تسلط ذهنیت شخصیت‌ها قرار می‌گیرد و آنها با توجه به خواسته‌های درونی، زمان را به عقب یا جلو می‌کشانند. تکنیک جریان سیال ذهن، چونان دالانی بی‌انتها با انشعابات و دالان‌های فرعی و هزارتو است. اگر بخواهیم از این مسیر بگذریم، باید بر سر هر مسیر انحرافی علامتی به جا بگذاریم تا بتوانیم به‎راحتی به زمان حال بازگردیم. استفاده درست و صحیح از این جریان، نیازمند استعداد و توانایی بالای نویسنده است؛ نویسنده‌ای که می‌بایست به روند و فرایند ذهن انسان آشنا و به تمام مباحث روانشناختی مسلط باشد.

در داستان‌هایی که با تکنیک سیال‌ذهن نوشته می‌شود، شخصیت‌ها چه جایگاهی در اثر دارند؟
تکنیک جریان سیال ذهن، بهترین شیوه توصیف ویژگی‌های فردی و خصوصیات اخلاقی شخصیت‌هاست. معمولا نویسندگانی که از جریان سیال ذهن استفاده می‌کنند به نقش شخصیت‌ها پایبند نیستند. از نظر آنها، شخصیت‌ها وسیله‌ای هستند که نویسنده بتواند از آن طریق به ذهنیت و فعل و انفعالات درونی‌شان پی ببرد؛ به‌عبارت دیگر، واکنشی که شخصیت‌ها به محرک‌ها نشان می‌دهند اهمیت بیشتری دارد. در واقع درک مقاصد و اهداف نویسندگان مدرن، این امکان را برای خواننده فراهم می‌کند تا بهتر با رمان‌های جدید ارتباط برقرار کند. نویسنده با استفاده درست از این شیوه می‌تواند ضمیر خودآگاه شخصیت‌ها را از تمامی حوادثی که طبق قانون علی پیش می‌روند، جدا سازد و پس از آن با فراغت‌خاطر به بررسی مکنونات درونی و خصوصیات اخلاقی شخصیت‌ها بپردازد. در این روش، سرعت حرکت ذهن آنچنان بالاست که نیازی به زمان احساس نمی‌شود که آرام‌آرام خود را به آن برساند.

آیا خصوصیات اخلاقی و ویژگی‌های فردی شخصیت‌های داستانی در اثر رویارویی و تقابل آنان با حوادث و کنش‌های متوالی مشخص می‌شود یا این وظیفه داستان‌نویس است که زمان را متوقف سازد و به‌طور مستقیم به تشریح شخصیت‌ها بپردازد؟
برخی از داستان‌نویسان، یکی از 2شیوه فوق را انتخاب می‌کنند و عده‌ای دیگر همزمان از هر دو شیوه استفاده می‌کنند. گاهی شخصیتی که در داستان مطرح می‌شود، در سایه ابهام قرار می‌گیرد و خواننده نمی‌تواند به‌راحتی به باطن و اندیشه خالص او دست یابد اما پس از تقابل با حوادث و کشمکش‌های متفاوت، رفته‌رفته خود را نشان می‌دهد؛ گویی تازه متولد شده است و می‌تواند نفس بکشد. گاهی هم ابتدا خصوصیات اخلاقی و روحی اشخاص داستانی مشخص می‌شود. خواننده در این حالت، از همان ابتدا درمی‌یابد که چه انتظاراتی می‌تواند از شخصیت داستانی‌اش داشته باشد. با این حال خواننده باید صبر کند تا نتایج بروز حوادث در داستان مشخص شود. در این زمان خواننده با قیاس میان ویژگی‌های فردی شخصیت‌ها و نتایج واکنش‌ها بهتر می‌تواند شخصیت‌ها را شناسایی کند و رابطه حسی مناسبی با آنها برقرار سازد.

در قرن حاضر، توجه خوانندگان به وجوه شخصیتی و عوالم درونی شخصیت‌ها معطوف است. به همین دلیل مباحث روانشناختی جایگاه ویژه‌ای در زیرساخت داستان‌های معاصر دارد. پیشرفت روانشناسان در عالم درونی و ضمیر ناخودآگاه انسان، اکنون عامل بسیار مهم و کلیدی برای گرایش مردم به داستان‌های روانشناختی به‌حساب می‌آید. به همین دلیل نویسندگان معاصر با مطرح ساختن جنبه‌های روانشناختی انسان‌ها و غور در اندیشه و مکنونات درونی آنها، 2شیوه مرسوم بیان ویژگی‌های فردی افراد را کنار زده و دیگر از طریق رویارویی شخصیت با حادثه یا بیان مستقیم و ایستای شخصیت افراد به طرح مضامین مورد‌علاقه خود نمی‌پردازند. آنها معتقدند که طرح عوالم درونی و بیرونی اشخاص باعث شده تا خواننده با ذهنیت پویای انسان‌ها آشنا شود. از این رو، نویسندگان با استفاده از جریان سیال‌ذهن به‎راحتی قالب و ساختار اصلی داستان‌های خود را تعیین می‌کنند. در این زمینه زمان نقش مهمی را به‌عهده دارد.

باید اذعان داشت که رابطه ضمیر ناخودآگاه با عنصر زمان به‌مراتب پیچیده‌تر از رابطه حادثه و زمان است. نویسندگان با درنظر گرفتن این اصل که تجربه بشری آمیخته‌ای از دانسته‌های حال و گذشته است، توانسته‌اند انقلابی عظیم در جریان بیان خصلت‌های درونی اشخاص به‌وجود آورند. این افراد می‌گویند که طرح مسائل انسانی و طینت انسان‌ها از طریق توالی زمانی، بسیار کسالت‎آور و خسته‌کننده است. در این میان، نویسنده نباید شخصیت‌ها را در زمان گذشته به‌مدت طولانی نگاه دارد و باید پلی قوی و محکم میان زمان حال و گذشته برقرار سازد. اصولا مکانیسم مغز و تحولات عظیم روحی و احساسی، هیچ‌گاه طبق یک برنامه زمان‌بندی شده و به‌ترتیب صورت نمی‌پذیرد بلکه تغییرات و تحولات شخصیتی و درونی، بر اساس تطبیق و تقابل اطلاعات حال و گذشته صورت می‌پذیرد.

داستان‌نویسان معاصر برای دست‌یافتن به حقیقت مانندی در داستان، خود را موظف به رعایت مکانیسم مغز و فعل و انفعالات روحی و روانی می‌دانند. از یک منظر می‌توان گفت که شیوه جریان سیال ذهن به نوعی فرار از حکومت مستبدانه زمان در داستان محسوب می‌شود. به همین دلیل برای برطرف کردن عامل بازدارنده توالی زمانی، نویسنده می‌تواند با طرح اطلاعاتی که مغز به تازگی دریافت کرده و وقایعی که در گذشته رخ داده، به هدف خود دست یابد. از این طریق، دیگر آثار دچار اطناب و پرگویی‌های راوی نمی‌شود؛ به‌طور مثال کل تحولات روحی و روانی شخصیت‌هایی که مدنظر نویسنده است، به‎راحتی در محدوده زمانی اندکی مطرح می‌شود. البته باید به این نکته مهم توجه داشت که زیاد نگاه داشتن خواننده در جریان‌های ذهنی و فکری شخصیت‌ها باعث شده تا داستان از روند طبیعی و منطقی خود خارج شود و لطمات جبران‌ناپذیری بر پیکره آن وارد سازد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...