اسطوره‌های قدیمی و سؤالات جدید | ایران


سخت است در عالم کتاب کودک، کتابی پیدا کنیم که فلسفه و اخلاق را به هم آمیخته باشد و با ادبیات، ارزش‌­ها و پیشینه تاریخی کشورمان هم هماهنگ باشد. یافتن کتابی که مضامین عمیقی داشته باشد تا کودک حین خواندن آن، کمی به ورای مسائل هم بیندیشد در دنیای کتاب­‌ها کاری دشوار است؛ این در حالی است که ادبیات کهن ما پر از تصاویر خیال‌­انگیز و قصه­‌های چندپهلو و عبرت‌­آموز است که با کمی بازنویسی می‌­توانند از آثار ترجمه‌­ای دل­نشین‌­تر باشند و طعم‌شان به ذائقه کودکان هم خوش بیاید. از معدود آثاری که این ویژگی‌­ها را در خود دارند می­‌توان به کتاب­‌های محمد طلوعی اشاره کرد.

 وایوو، اپوش و آز محمد طلوعی

وایوو
وایوو موکل بادهاست؛ تا به حال به نقش باد در چرخیدن چرخ هستی فکر کرده‌­اید؟ وایوو می‌­وزد و گرده گل­ها را جابه‌جا می­‌کند پس همه جا سبز و خرم می‌­شود، وایوو می‌­دمد و ابرها را جابه‌جا می­‌کند تا همه‌­جا از باران سیراب شود، اما گاهی وایوو که می‌­وزد سیل و طوفان می‌­شود، آتش به جان جنگل­‌ها می­‌افتد. وایوو نمی‌­خواهد بدی به بار آورد ولی... . وایوو زیاد می­‌خوابد و کسی باید برود و دنبالش بگردد تا بیدارش کند. وایوو وقتی خوابش می‌­آید سؤالات سختی می­‌پرسد پس باید عاقلی را برای بیدار کردنش بفرستند تا بتواند سؤالات او را پاسخ دهد. می‌­دانید سؤال او این بار چیست؟ بالاخره بوزم یا نوزم؟! وزیدن خوب است یا بد؟ اینجاست که پرسیدن این سؤال، شروع می­‌کند و ذهن کودک را شخم می‌­زند، جوابش در ظاهر ساده است، گاهی خوب است و گاهی بد! پس یک کار یکسان، می‌­تواند گاهی خوب باشد و گاهی بد. حالا ممکن است گاهی در همان حال که خوب است، بد هم باشد؟! خوبی چیه؟ بدی چیه؟ پیرمردی با تجربه و جوانی عاقل به این سؤال وایوو پاسخ می‌­دهند...

آز
آز دیو حرص و طمع است. چند سر و دست و پا و چشم و دهان دارد. روزی بعد از آنکه همه شکم‌هایش را از آش رشته پر می­‌کند ناگهان دیگر دلش بیشتر نمی­‌خواهد! دست و دل از همه چیز می‌­شوید و بالای کوه دماوند می‌­رود. او دیگر نمی‌­خواهد توی بدن آدم­‌ها برود پس طمع و زیاده­‌خواهی از جان همه شهر رخت می‌­بندد. آهنگر، آتش­بان، شاعر، کدخدا و پادشاه همگی به آنچه دارند قانع می‌­شوند و دیگر بیشتر نمی­‌خواهند! به نظر شما در این شرایط چه می­‌شود؟ پادشاه اما طاقت نمی‌­آورد و دستور می‌­دهد که آز را از کوه دماوند پایین بیاورند اما هیچ­کس انگیزه‌­ای برای پایین آوردن او ندارد! سربازها دیگر برایشان مهم نیست در ازای عمل به دستور چه قدر سکه یا چه درجه‌­ای به آن­ها داده می‌­شود و وزیر هم برایش مهم نیست که سربازها به فرمانش گوش نمی‌­دهند! به نظر شما هنوز دیو آز بالای کوه دماوند است؟

اپوش
اپوش دیو خشکسالی است. او خیلی زشت است اما خودش نمی‌­داند چون هیچ آبی کنار او دوام نمی‌­آورد تا اپوش بتواند خودش را در آن ببیند! اپوش هرجا می­‌رود آن­جا را خشک و بی‌­آب و علف می­‌کند. اما روزی اپوش آیینه‌­ای پیدا می­‌کند و خودش را در آن می­‌بیند. وای! او می‌­فهمد که چقدر زشت است، پس گریه می­‌کند و به جای اشک از چشمانش سنگ می‌­بارد. از سنگ­‌های چشم او دو کوه ساخته­ می‌­شود: تفتان و خشکان! اپوش از همه می‌­پرسد که آیا به نظر آن­ها هم او زشت است؟ و هرکس را که به او حقیقت را می­‌گوید تنبیه می­‌کند؛ تا اینکه به دریا می‌­رود. زور دیو خشکسالی به دریا نمی‌­رسد و دریا به او می­‌گوید: تو در میان کوه و دشت و جنگل شاید زشت باشی اما در میان دیوهای دیگر زیبایی! هرکس باید خودش را با هم­نوعان خودش بسنجد! اپوش خوشحال می­‌شود و تصمیم می­‌گیرد در میان دیوها، در بیابان بماند...

و در پایان...
داستان­‌های این سه کتاب تلنگر محکمی به ذهن کودک و بزرگسال می‌­زنند. در عین حال فضای آن برای ذهن ما خوانندگان ایرانی کاملاً قابل درک است. ما می‌­دانیم که دیو وجود ندارد مگر در درون ما و دماوند محل خوبی برای غل و زنجیر کردن دیوهاست. در فضای کتاب کودک درمی‌­یابیم که وقتی داستان از دل اساطیر و افسانه‌های کهن ایرانی سربرآورده، آن افسارگسیختگی یا نامأنوسی کتاب‌­های ترجمه‌­ای را در حیطه اخلاقیات ندارد و هرچند گاهی تلخ است و ضربه­‌ای به وجدان وارد می‌­کند اما با ملاحتی یافت‌­نشدنی بر دل می‌­نشیند. امید که در این حوزه­‌ها بیش بخوانیم و بیش بنویسیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...