مجموعه داستان «ملکه برف­ها و چند قصه دیگر» نوشته هانس کریستین آندرسن با ترجمه احمد کسایی‌پور از سوی انتشارات هرمس (کتاب­های کیمیا) منتشر شد.

به گزارش مهر، این کتاب علاوه بر داستان بلند «ملکه برف­ها» شامل 12 داستان از این نویسنده مطرح دانمارکی است که عنوان برخی از آن­ها عبارتند از: گندم سیاه، عاشق و معشوق، جوجه اردک زشت، دخترک کبریت­فروش، جن مغازه خواربارفروشی و آنچه کنگر فرنگی وحشی به عمرش دیده.

کسایی‌پور «ملکه برف­ها و چند داستان دیگر» را از روی ترجمه انگلیسی این کتاب که از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده به فارسی برگردانده است.

در مقدمه مترجم انگلیسی که در ابتدای کتاب چاپ شده آمده‌ است: فراهم کردن گزیده کوچکی از میان 160 قصه، گو اینکه به لحاظ کیفیت کاملاً با هم متفاوتند، کار آسانی نیست. کوشیدم در میان قصه‌هایی که همه خوانندگان انتظار دارند در این مجموعه بیابند قصه‌هایی را هم بگنجانم که چندان شناخته شده نیستند.

در بخش دوم داستان «ملکه برف­ها» می‌خوانیم: در شهر بزرگی که آنقدر ساختمان­های زیاد و جمعیت انبوهی دارد که داخل خانه هیچکس جای کافی برای یک باغچه هم نیست و بیشتر مردم مجبورند به گل­های توی گلدان قناعت کنند، دو بچه فقیر بودند که باغچه‌ای داشتند کمی بزرگتر از یک گلدان. آن­ها با هم خواهر و برادر نبودند ولی به قدری همدیگر را دوست داشتند که انگار بودند.

کتاب «ملکه برف­ها و چند داستان دیگر» با شمارگان 2200 نسخه در 188 صفحه و به قیمت 2800 تومان منتشر شده است.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...