غزاله صدر منوچهری | اعتماد
كنت دو گوبینو، شرقشناس و دیپلمات مشهور فرانسوی در قرن نوزدهم در یكی از نوشتههایش تاكید میكند كه در مواجهه با ایرانیان از او درباره هگل میپرسیدند درحالی كه او به تشخیص خودش، دكارت و كانت را بیشتر به حال ایرانیان سودمند میداند زیرا از دید او ایرانیان به دلیل سابقه عرفانی و ادبیاتی پیشاپیش با اندیشههای رازورزانه و خردگریزانه آشنا هستند و هگل و متفكرانی چون او آنها را بیشتر در این پیچیدگی و باطنیگری فرو میبرد در حالی كه از دید گوبینو، ایرانیان نیازمند آن هستند كه با اندیشههایی به زعم او روشن و متمایز مثل افكار دكارت و كانت آشنا شوند.
اشاره گوبینو به تلائم و همنوایی سنت فكری ایرانی با آنچه امروز رمانتیسیسم یا اندیشههای رمانتیك میخوانیم، یكسر خطا نیست و رگههایی از حقیقت و هوشمندی در آن دیده میشود در طول تاریخ یكصد ساله آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غربی نیز، باز شاهد گسترش و بسط اندیشههای رمانتیك و متفكرانی هستیم كه به نحوی از انحا بر این نحله فكری تاثیر گذاشتهاند یا از آن متاثر شدهاند. اما واقعیت آن است كه آشنایی مستقیم و سرراست فارسی زبانان علاقهمند به فكر و فلسفه غربی با جریان فكری رمانتیك بسیار محدود است و از دایره چند كتاب و مقاله فراتر نمیرود. از مهمترین آثار در فارسی كه در آنها شرحی از این نحله فكری ارایه شده میتوان به شماره دوم فصلنامه ارغنون و كتاب مختصر و مفید و در عین حال شیوا و روان «ریشههای رمانتیسم» نوشته آیزایا برلین اشاره كرد.
البته ناگفته پیداست كه رمانتیسم یا رمانتیسیسم به مثابه یك جنبش عظیم فكری، فرهنگی، هنری، اقتصادی و سیاسی در واكنش به خردگرایی عصر روشنگری و كلاسیسیسم را نمیتوان به این آثار خلاصه كرد و برای بررسی جنبههای متكثر و متنوع و شاخههای فراوان منشعب از آن باید به پژوهشهای كثیر و گستردهای كه در این زمینه صورت گرفته، مراجعه كرد. بیشك یكی از خاستگاههای اساسی رمانتیسم كه از جنبههای مختلف به بسط و گسترش آن نیز دامن زد، خاك اندیشه و فرهنگ آلمانی در سدههای هجدهم و نوزدهم است. خوشبختانه به تازگی انتشارات ققنوس كتاب «رمانتیسم آلمانی» [The romantic imperative : the concept of early German romanticism] نوشته فردریك بیزر [Frederick C. Beiser] را با ترجمه سیدمسعود آذرفام راهی بازار نشر كرده است. این كتاب شامل 10 جُستار است كه به شرح و بسط زوایای مختلفی از مرحله نخست تكوین رمانتیسم آلمانی و رابطه پیچیده آن با جنبشهایی چون «روشنگری» و «توفان و تلاطم» میپردازد. بیزر رویكردهای متداول در تفسیر رمانتیسم آلمانی را نقد میكند و بر آن است كه رمانتیسم آلمانی ضد روشنگری، ضد عقلباوری و ضد سیاسی نبوده بلكه حتی جنبههای ادبی و زیباییشناختی آن اساسا اسبابی در خدمت تحقق اهداف متافیزیكی، اخلاقی و سیاسی بودهاند. نشست هفتگی شهر كتاب در روز سهشنبه ۲۶ شهریور به نقد و بررسی كتاب «رمانتیسم آلمانی» اختصاص داشت و با حضور میثم سفیدخوش، سیدمسعود حسینی و سیدمسعود آذرفام در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار شد.
رمانتیسمها نه رمانتیسم
سیدمسعود آذرفام، مترجم كتاب نخستین سخنران این نشست بود، او در ابتدا اظهار كرد: اگر رمانتیسم را پاسخی به روشنگری بدانیم. همانطور كه از روشنگری انگلیسی، فرانسوی و آلمانی سخن میگوییم، میتوانیم از رمانتیسم انگلیسی، فرانسوی و آلمانی سخن بگوییم كه هر یك با توجه به تجارب تاریخیشان مضامین مختلفی دارند. برای مثال انگلستان با تجربه انقلاب صنعتی و فرانسه با تجربه انقلاب فرانسه مضامین رمانتیسم را برمیسازد. به تعبیر لاوجوی ما با رمانتیسمها مواجهیم و نه یك رمانتیسم. هر یك از این رمانتیسمها ویژگیهای خاصی دارند. برای نمونه رمانتیسم فرانسوی بیشتر جنبه اجتماعی داشته و جنبه ادبی آن متأخرتر بوده است. همچنین رمانتیسم آلمانی همان طور كه رودلف آرنهایم هم اشاره میكند از ابتدا یك جهانبینی بوده است. رمانتیسم آلمانی به سه دوره تقسیم میشود: رمانتیسم اولیه یا ینا، رمانتیسم والا یا هایدلبرگ و رمانتیسم متاخر.
او توضیح داد: رمانتیسم اولیه دورهای تاریخی در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم است كه ادای سهمكنندگان آن شلینگ، شلایرماخر، برادران شلگل و نوالیس هستند. اصطلاح رمانتیسم برین برای اولین بار در ۱۹۵۳ مطرح میشود و معمولا با عنوان رمانتیسم هایدلبرگ معروف است. نمایندگان اصلی این دوره آخیم فن آرنیم و برادر زن او كلمنس برنتانو است. در نهایت رمانتیسم متاخر دورهای تقریبا 30 ساله در قرن نوزدهم است كه محدودیت جغرافیایی خاصی نداشته و از نظر ادبی و هنری بسیار غنی بوده است. بیزر در این كتاب به دوره نخست رمانتیسم آلمانی پرداخته است.
او ادامه داد: در بحث مكتب رمانتیسم دو شرح كلاسیك و بنیادین وجود دارد. یكی «مكتب رمانتیسم» رودولفهایم كه بیشتر به مبانی فلسفی رمانتیسم میپردازد. دیگری كتاب «عصر شكوفایی رمانتیسم» است كه بیشتر به جنبههای ادبی رمانتیك میپردازد. كارهای مهمی در شرح این آثار یا در این حوزه وجود دارد. اما نقطه عطف كتاب بیزر این است كه او قصد دارد، تفسیر رودولف هایم را احیا كند و گاهی از هایم نیز جلوتر میرود.
آذرفام گفت: بیزر در این كتاب نسبت روح رمانتیسم و ایدهآلیسم را بررسی میكند. با اینكه هگل جوان خودش جزو رمانتیكهاست، كسانی كه به تبع او كار كردهاند، رمانتیسم را در برابر ایدهآلیسم قرار میدهند. یعنی اینان به تباین میان رمانتیسم و ایدهآلیسم قائلاند. اما بیزر در این كتاب قصد دارد روی قرابتهای رمانتیسم و ایدهآلیسم دست بگذارد. او از این كار 3 هدف را دنبال میكند. نخست میخواهد مطالعه رمانتیسم را از انحصار پژوهشگران ادبی دربیاورد و نشان بدهد كه رمانتیسم بحث بسیار گستردهتری است و اگر از تعبیر ماركسیستی روبنا و زیربنا استفاده كنیم، روبنای آن ادبیات و هنرش است. دومین هدف او نسبتی است كه به ویژه پژوهشگران قرن بیستمی میان رمانتیسم و پست مدرنیسم قائل میشوند. او میخواهد نشان بدهد كه گرچه رمانتیسم به نحوی با پستمدرنیسم قرابت دارد از ابعاد بسیار مهمی، گسستهای مختص خودش را دارد. او همچنین در كنار اینها نقاط اشتراك میان رمانتیكهای اولیه را مییابد و آن را تحت بحث مشخصه نشان میدهد.
او درباره نقاط عطف این تفسیر گفت: بیزر بر نسبت روشنگری و عقل و رمانتیسم تاكید میكند. آیزایا برلین در «ریشههای رمانتیسم» رمانتیسم را حملهای به روشنگری میخواند. این در حالی است كه بیزر بر این باور است كه در جنبش رمانتیسم مفاهیمی وجود دارد كه به تعبیری آن را روشنگری روشنگری میكند. به این معنا كه این جنبش نه تنها از روشنگری نمیگسلد در بسیاری جهات آن را رادیكال میكند. از دیگر سو بیزر استدلال میكند كه تقابل میان زیباییگرایی و عقلگرایی/ عقلباوری، تقابلی پیچیده است و نمیتوان آن را از سنخ تضاد دانست.
آذرفام در ادامه به مفهوم شعر نزد رمانتیكهای اولیه نسبت میان پست مدرنیته و رمانتیسم از نظر بیزر اشاره و اظهار كرد: آخرین محور بحث بیزر بُعد سیاسی رمانتیسم است. او قبلا در این حوزه دو كار جدی دارد. یكی «روشنگری، انقلاب و رمانتیسم» و دیگری «نوشتههای رمانتیكهای آلمانی» كه برگردان مجموعهای از كارهای نوالیس و شلگل و شلایرماخر است. در نهایت بیزر در این كتاب نشان میدهد كه سیاست برای رمانتیكها مهم بوده و هنر و ادبیات روساخت ایدهآلهای سیاسی و عملی آن بودهاند.
رمانتیسم اولیه آلمانی برای زمانه ما
سیدمسعود حسینی اظهار كرد: پیش از این در زبان فارسی كتابهای زیادی در مورد رمانتیسم نداشتیم و پژوهشهای زیادی در این حوزه انجام نشده است. به نظرم، ورود چنین كتابی به فضای فكری ما باید هم از جنبه آكادمیك و پژوهشی و هم از جنبه ارتباط آنها با فضای فكری، فرهنگی و سیاسیمان بررسی شوند. در جنبه پژوهشی و آكادمیك این اثر باید توجه داشت كه رمانتیسم به منزله جریانی فلسفی، ادبی، هنری تا امروز در خوانش ما از ایدهآلیسم آلمانی، از كانت تا هگل، حلقهای گم شده بود. احتمالا با پژوهش در آرای افرادی چون شلگل، شلایرماخر و نوالیس میتوانیم ریشههای اندیشه هگل و شلینگ را پیگیری كنیم. در جنبه ارتباط میان این ایدهها و خودمان نیز رمانتیسم آلمانی مباحثی را طرح میكند كه به نحو سلبی و ایجابی برای ما مفید است. این مباحث میتوانند هم انتقادی از وضع موجود باشند و هم كمكی برای برونرفت از آن. این به ویژه در جنبه سیاسی رمانتیسم آلمانی مهم خواهد بود.
او در ادامه بخشهایی از كتاب را روخوانی كرد و در مورد ترجمه گفت: من كتاب را از ابتدا تا انتها خواندم و معتقدم كه با همین شكل و صورت كنونی خواندنی است و میتوان از آن یاد گرفت گرچه معتقدم اشكالاتی در آن هست. در خوانش متن به اشكالاتی برخوردم كه برخی از آنها را گوشزد میكنم تا هم حضار اطلاع پیدا كنند و هم مترجم در صورت صلاحدید بتواند آنها را اعمال كند. برای نمونه، كتاب تقدیمنامهای دارد كه در ترجمه حذف شده است. ادب حكم میكند كه تقدیمنامه آورده شود. در مورد عنوان كتاب، تشتتی میان جلد و متن كتاب هست. عنوان فرعی كتاب «مفهوم رمانتیسم آلمانی اولیه» است اما در كتاب بارها «رمانتیسم اولیه آلمانی» قید شده است. با توجه به اینكه این كتاب به رمانتیسم اولیه میپردازد، بهتر بود همه جا به «رمانتیسم اولیه آلمانی» ترجمه میشد. اگر رمانتیسیسم را به رمانتیسم ترجمه میكنیم، بهتر است كلاسیسیسم را هم كلاسیسم یا چیزی شبیه این ترجمه كنیم. سالروز مرگ شلینگ به اشتباه ۱۸۴۵ عنوان شده در حالیكه او در ۱۸۵۴ درگذشته است. مجله «آتونئیما» در این كتاب «آتنیوم» برگردان شده است. اصطلاح دیسكورس به گفتمانی ترجمه شده است. این در حالی است كه دیسكورس در اینجا «استدلالی» است.
او پس از برشمردن تعدادی از اشكالات ترجمه، ویرایش همچنین اشاره به وجود اشتباهاتی در متن اصلی كتاب بیزر، اظهار كرد: این كتاب برای ما ایرانیانی كه امروز به فلسفه مشغولیم حتی از پژوهشهای آكادمیك مهمتر است. رمانتیسم آلمانی از اسپینوزا، كانت، فیشته تاثیر پذیرفته است. اسپینوزا مفهوم طبیعت را به مثابه عرصه الهی مطرح كرده است. طبیعت از نظر اسپینوزا امر مقدس است. بنابراین طبیعت برای رمانتیسم ارج و قرب بسیاری یافت. به خصوص در دهه 80 سده هجدهم خیلیها اسپینوزایی شده بودند. اما فقط بعد از اینكه یاكوبی معلوم كرد، لسینگ اسپینوزاگرا بوده است بقیه تقیه را كنار گذاشتند و به اسپینوزاگراییشان اعتراف كردند.
او ادامه داد: كانت برای هر فیلسوفی بعد از او مهم است ولی ایده ارگانیسم در نقد سوم خیلی برای رمانتیكها مهم شد. همچنین فیشته ایده من به مثابه فعالیت محض را مطرح كرد. در عین حال همانطور كه بیزر اشاره میكند، رمانتیكها به واقع از «فایدروس» و «ضیافت» افلاطون متاثر بودند. یعنی زیبایی برایشان مقولهای متافیزیكی بود و نه ادبی و زیباشناختی به معنای رایج آن.
او در ادامه قطعهای به نام «متقدمترین طرح نظام ایدهآلیسم آلمانی» را خواند كه در مورد برنامههای شلینگ، هگل و هولدرلین در 20 سالگی بود. او توضیح داد كه به باور اینان اگر دولت ارگانیك شكل بگیرد در آن انسان در طول پیشرفت طبیعت، فیلسوف سپس هنرمند میشود. در این مرتبهبندی، هنرمند بالاتر از فیلسوف قرار گرفته است. هنرمند میتواند اساطیر را عقلانی كند و فیلسوف را متوجه جنبه حسی امور كند. درنهایت او سخنان خود را با تاكید بر این نكته به پایان رساند كه زیباییشناسی برای رمانتیسم مسخرهبازی هنر نبود بلكه كاری سیاسی بود.
سه گانه خرد، زیبایی، دیانت
میثم سفیدخوش اظهار كرد: به گمانم رابطه میان سیاست، زیباییشناسی و دیانت تا اندازه زیادی تشكل جنبش رمانتیك را توضیح میدهد. ارسطو در آغاز «اخلاق نیكوماخوس» اشرف دانشها را دانش شهر میداند. چراكه دانشمند شهر تشخیص میدهد هر صاحب فن و حكمتی در شهر باید چه كند. همین گزاره كه با تعابیر مختلف در آثار افلاطون هم هست، دستاویز سنت متافیزیكی برای ادعایی بزرگ علیه جریان رقیب بوده است.
او توضیح داد: سنت پیشامتافیزیكی در یونان آتنی، تدبیر شهر به یاری شعر و هنر است. شعر و هنری كه فعالیت غیرسیاسی و غیردینی تلقی نمیشد. شاعرانگی در یونان باستان، سیاستورزی و دینورزی محسوب میشد و هر انسانی كه میخواست، كار دینی انجام دهد باید مناسبتی با شاعرانگی پیدا میكرد. چنانكه سقراط در لحظه مرگش میگوید برای اینكه كاری دینی بكنم، بد نیست شعری بگویم. كسانی كه هنوز اسمشان فیلسوف نبود به ویژه شخصیت بسیار مهم كسنوفانس/گزنوفانس این سنت قدرتمند یونان باستان را مورد تردید قرار دادند. اما این افلاطون است كه در رساله «جمهور» از پروژه بزرگ كنار زدن رقیب پرده برداشت. این رساله درباره این است كه چگونه باید شهر را از دست شعر گرفت و به دست فلسفه سپرد. در مدینه فاضله افلاطون این فیلسوف است كه باید شاه شود. به همان اندازه كه در اینجا فیلسوف بالا برده میشود، شاعر از شهر رانده و به زنجیر بسته میشود تا به نیروی تدبیر شهر دست پیدا نكند. این تقابل سنگین میان سنت شاعرانه و فلسفی در دوره یونان باستان به سود سنت شاعرانه ختم شد. گرچه این به فراز و نشیب افلاطونی- هومری از همان زمان سرنوشت تاریخ فلسفه شد.
او ادامه داد: این تقابل همواره وجه دینی دارد. در اروپا اومانیستها برای نخستین بار در پیوند میان فلسفه و دیانت، كه در قرون وسطی شكل گرفته بود، شكافی ایجاد كردند. در واقع اومانیستها دشمن درجه یك سنت متافیزیكیاند؛ یعنی دشمن آن سنتی كه دیانت و فلسفه را جمع كرده بود. با توجه به اینكه تا پایان سده شانزدهم این شكاف ساده به ورطه بزرگی تبدیل شد، میتوان فعالیتهای فیشته، هابز و كانت را در تایید و رد نسبت فلسفه و شاعرانگی درك كرد.
سفیدخوش گفت: اسپینوزا شاید اولین فیلسوفی باشد كه با صراحت علیه نظریه فیلسوف شاه افلاطون قد علم كرد. اگرچه شاعران و فقهای زیادی در برابر این نظریه ایستاده بودند، اینكه فیلسوفی در عیار اسپینوزا این نظریه را رسما رد كند، جالب است. ارسطو در ابتدای «متافیزیك» به نرمی نظریه فیلسوف شاه افلاطون را تكرار میكند و بسیاری از فلاسفه به صورت تلویحی این نظر را میپذیرند. ولی اسپینوزا از بند اول كتاب رساله این نظریه را نقد میكند. بنابراین اسپینوزا برای سنت فلسفی شخصیت جالب توجهی نبود. گفتن اینكه من اسپینوزایی هستم در سده هجدهم كار سادهای نبود چراكه اسپینوزایی بودن دلالتهای آتئیستی و ضد فلسفی خاصی را تداعی میكرد.
او افزود: تقابل میان فلسفه و شعر از آن حیث كه گویی برنامههای متفاوتی برای تدبیر شهر عرضه میكنند در پایان سده هجدهم در «نهضت توفان و تنگنا» و از همه مهمتر در شیلر آشكار شد. اما به نظر میرسد این كتاب به اندازه بسنده نقش شیلر، گوته و هِردِر را برجسته نمیكند. این 3 متفكر را نمیشود رمانیتك خواند اما اینان پدران رمانتیسیسم و بانیان «نهضت توفان و تنگنا»یند. با توجه به نقش این 3 نفر میتوان دریافت كه تفكر رمانتیك تفكری یكسره در برابر اندیشه روشناندیشی نیست. بیزر با این گزاره همسو است برای همین عجیب است كه نقش این 3 را برجسته نكرده است. او بر این باور است كه رمانتیكها انسانگرایی روشناندیشی را اخذ كردهاند و به یك نظریه استبدادی جزماندیشانه برنگشتهاند.
او در پایان گفت: شیلر در «نامههایی در باب تربیت زیباییشناختی آدمی» امكان ایجاد دولتی را بررسی میكند كه به اندازه كافی واجد ارزشهای خرد باشد و از تنگناهای خرد بگذرد. پیشنهاد او طراحی دولتی مبتنی بر مفهوم زیبایی است. این سخن به نظر در بحبوحه رخدادهای منجر به انقلاب كبیر نیروی اصلی شكلگیری رمانتیسم اولیه است. در نظر داشتن امكانات خرد نشان میدهد كه رمانتیكهای اولیه همه دستاوردهای روشناندیشی را نادیده نگرفتهاند. آنها به امكان تبدیل زیبایی به رانهای برای تشكیل دولت آزاد میاندیشند. اندیشیدن به «دولت» پای عقل را به میان میكشد. شیلر به این مساله توجهی ندارد كه تركیب زیبایی و خرد مستلزم نوعی دیانت است و این خود افزوده جدی رمانتیكهاست.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............