حاج قاسم سلیمانی در کنار چهره پرصلابت و قدمهای محکمش که لرزه بر اندام دشمنان میانداخت، اهل فرهنگ و کتاب و کتابخوانی هم بود و یک انگشتری، یک سلاح و یک کتاب، همه وسایلی است که در هنگام شهادت همراهش بود. سردار دلها به طور مرتب کتابهای حوزه تاریخ شفاهی جنگ را مطالعه میکرد و یادداشتهایی را بر آن مینوشت، از جمله این آثار «من زندهام» خاطرات دوران اسارت معصومه آباد، «آن بیست و سه نفر»، گزارشی از ماجرای ۲۳ نوجوان بسیجی به قلم احمد یوسفزاده، «وقتی مهتاب گم شد» خاطرات شهید جانباز علی خوشلفظ به قلم حمید حسام، «رادیو» خاطرات سردار محمدرضا حسنی سعدی، «گردان ۴۰۹» روایتی از ساعات پیش از عملیات والفجر۱۰ نوشته عبدالرضا مزاری و «سربلند» زندگینامه شهید محسن حججی بود.
در ادامه نگاهی داریم به برخی از کتابهایی که سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بر آنها تقریظ نوشته و بر مطالعه این کتابها تاکید کردهاند.
«رادیو»؛ زیباترین داستان برای همه نسلها
خاطراتی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله و برادر دو شهید که در سن ۲۳ سالگی در عملیات آزادسازی خرمشهر به اسارت دشمن بعثی درآمد را روایت میکند. نویسنده در این کتاب به بخشی از خاطرات خود در رابطه با نحوه به دست آوردن رادیو در اسارت اشاره می کند: در شرایطی که داشتن یک قلم یا کاغذ جرم محسوب و با دارندگان آن به شدت برخورد میشد، آزادگان سرافراز با ربودن رادیوی بعثیها و پنهان کردن آن، سهم بسزایی در تقویت روحیه اسرا داشتند. دوستان با گوش دادن به اخبار، سخنرانیها، تحلیلها و دیگر برنامههای رادیو ایران، تلاش بعثیها برای تضعیف روحیه اسرا را خنثی میکردند؛ در این کتاب نحوه تهیه رادیو و نگهداری و استفاده از آن در قالب خاطره بیان شده است.
شهید سردار قاسم سلیمانی بر کتاب «رادیو» یادداشتی نوشته که متن آن اینگونه است:
این خاطره ارزشمند و تکاندهنده که از یک عملیات سنگین ویژه، هیجانانگیزتر است نباید به این سادگی پردازش شود. خود بحث رادیو، زیباترین داستان برای تمام نسلها میتواند باشد، در جایی که اسرا و زندانیان جنگها، معمولا به دنبال سیگار یا اشیا فراموش دهنده مخدرند، فرزندان روحالله در فکر فهم اندیشه او و تلاش برای ایستادگی روح خود در مسلک اویند.
این اعجاب مذهب و انقلاب است. این تاثیر یک رهبر انقلابی بر جوانان و نوجوانان در شرایطی تکاندهنده و سخت است. مرحبا به این روح بلند و ارزشمند. زمین زیر پایشان را باید سجده کرد. دستتان و پایتان و آن نفسها را در آن قفسها میبویم و میبوسم.
برادرتان سلیمانی ۲۰ /۲/ ۱۳۹۷
گردان 409: ۱۶۰ قطعه عکس و خاطره
این کتاب شامل ۱۶۰ قطعه عکس و خاطره از رزمندگان و غواصان گردان ۴۰۹ قبل از عملیات والفجر ۱۰ است که کار نویسندگی و تصویربرداری آن نیز بر عهده عبدالرضا مزاری (فرزند شهید حجتالاسلام حاج شیخ علی مزاری) بوده است. شهید حاج قاسم سلیمانی تقریظی بر این کتاب نوشت و تجلیل خاصی از شهدای سیستان و بلوچستان کرد که بهانهای برای برگزاری مراسم رونمایی شد. این کتاب در سال ۱۳۹۷ از سوی نشر مطیع منتشر شده است. متن تقریظ سردار سلیمانی به این شرح است:
سلام و برکات خداوند بر خطه شهیدپرور مقاوم و پر از معنویت، ولایی و بسیار شجاع سیستان
بارها متحیرانه تماشاگر شجاعت و معنویت آنان بودم، گردان ۴۰۹ و بنیانگذار بسیار پرافتخار و ارزشمند آن شخصیتی دایم قابل افتخاری همچون شهید مخلص میرحسینی عزیز که خود به تنهایی تداعیکننده یک لشکر بود، یل بزرگ سیستانی که همۀ جوانان کرمانی، سیستان و بلوچستانی و هرمزگانی را در مدرسه خود مشق عشق و ایثار داد و همه به او تأسّی میکردند و در سختیها به او پناه میبردند. مرد زخم دارِ زخمی تمام نبردها آخرین فردی که از صحنۀ آتش خارج میشد، آن هم با تن چند چاک جراحت. سیستان افتخار دارد به یل و رستم حقیقی حسینی، همچون محب که محب خدا و راه اولیاء و ائمه معصومین(ع) بود، محب فارسی تداعیکننده سلمان فارسی با همان پاکی و صلابت. سیستان افتخار داشتن عالیها، غزنویها، میرزاییها، هراتیها، دولتی مقدمها و آزادگان سرافرازی همچون عبدالرضا عزیز و در نهایت شیخ شهید مجاهد شهید مزاری را دارد.
رحمت و برکات خداوند بر شهدای این خطه ارزشمند و این دژ مدافع ایران و اسلام، و درود و غفران خداوند نثار پدران و مادرانی که در خانههای محقّر خود چنین شیردلانِ باغیرتی را تربیت کردند و سلام و تهنیت به همسران صبور و فرزندان یادگاران آن مردان روزهای آزمونهای سخت. این آلبوم با نوشتههای ارزشمندش بسیار گرانبهاست، انشاءالله با اقدامات دیگر و قلم متعهدان سیستانی این نشان کمنظیر به ایران اسلامی و جهان اسلام شناسانه شود.
«وقتی مهتاب گم شد»؛ واقعیتی شبیه اساطیر
این کتاب تألیف حمید حسام شرح زندگی سردار شهید علی خوشلفظ و روایتی عینی از یک واقعه تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. «وقتی مهتاب گم شد» قصه نیست. داستان پردازی و اسطوره سازی هم نیست، بلکه واقعیتی است شبیه اساطیر. واقعیت زندگی و رزم مردی که «خود واقعیاش» را در «شبی که مهتاب گم شد»، پیدا کرد. علی خوشلفظ که نامش را به خاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوشلفظ تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند.
در بخشی از مقدمه سردار قاسم سلیمانی بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» آمده است: «یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را - مراد و حیدر را - از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد «چه کنم» دچار شدهام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی. تنهای تنهایم.»
کتابی که سردار سلیمانی برای دخترش امضا کرد
کتاب «سربلند» مستند داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی کتاب دیگری است که شهید قاسم سلیمانی بر آن یادداشت نوشته است. یادداشتی که متفاوت از یادداشتهای دیگری است که بر کتابهای مختلف نوشته است. او این کتاب را که به قلم محمدعلی جعفری نوشته شده است، خطاب به دخترش امضا کرده و نوشته است:
«سلام بر حججی که حجتی شد در چگونه زیستن و چگونه رفتن. فدای آن گلویی که همچون گلوی امام حسین (ع) بریده شد و سلام بر آن سری که همچون سر مولای شهیدان دفن آن نامشخص و به عرش برده شد. دخترم آنها را الگو بگیر و مهمترین شادی آنها عفت و حجاب است.»
«آن بیست و سه نفر» نوجوان شجاع
کتاب «آن بیست وسه نفر» شرح ماجرایی است که احمد یوسفزاده، خود به رشته تحریر در آورده و نتیجه آن شده کتابی در چهار فصل که حوادث هرکدام از فصلها منطبق بر یکی از فصول چهارگانه سال است.
ماجرای نوجوانهایی پانزده تا هفده سال که دیدارشان با صدام را میتوان جزء ۱۰ واقعه مهم دوران دفاع مقدس قلمداد کرد. البته کتاب فقط شرح همین ماجرا نیست، بلکه روایت هشت ماه از اسارت نهساله احمد یوسف زاده، یکی از همین ۲۳ نفر است که با قلمی روان و ساده و در عین حال جذاب و توصیفگر نوشته شده است. نویسنده به خوبی توانسته حالات انسانی و موقعیت وقوع رویدادها را ترسیم کند تا از همین رهگذر، هم به شرح ماجرای پیش آمده برای خود بپردازد و هم مخاطب را با زندانهای مخوف عراق و روزهای سخت اسرای ایرانی در این زندانها آشنا کند. سرلشکر قاسم سلیمانی پس از خواندن کتاب «آن بیست و سه نفر» نامهای برای احمد یوسفزاده نویسنده کتاب نوشته که در متن آن آمده است؛
«احمد عزیزم؛ تقریظ و تحسین رهبر عزیزمان مرا تشویق به خواندن کتابت کرد و پس از قرائت آن به مقامت غبطه خوردم و افسوس، که در کارنامهام یک شب از آن شبها و یک روز از آن روزهای گرفتار در قفس را ندارم. شماها عارفان حقیقی و عابدان به عبودیت رسیدهای هستید که به عرش رسیدید، ایکاش در همان بالا بمانید. چه افتخارآمیز است ربانیون بر منبر نشسته، تربیت یافتگان منابر خود را به تماشا بنشینند. چه زیباست جوانان جویای کمال، کودکانِ کمالیافته در قفس دشمن را ببینند.
ایکاش سفیرانِ در قصرهای مجلل نشسته کشورمان، این سفیران در قفس گرفتار شده را ببینند و چگونه سفیر بودن را بیاموزند.
احمد عزیز؛ وقتی کتابت را خواندم ناخودآگاه صحنه اسارتی در مقابل دیدگانم مجسم شد و بهیاد آن اسیر، بر کتاب این اسیر، اشک ریختم، یاد قهرمان اسارت که اسارت را به اسیری گرفت.
بانوی معظمه خستهای که با مجروحیت دل و جسم، در حالی که سر برادران، برادرزادهها و فرزندان خود را بالای نی جلوی چشم داشت و دهها زن و کودکِ اسیرِ هرروز کتکخورده را در طول هزاران کیلومتر پیاده و یا بر شتر برهنه نشسته، سرپرستی میکرد، در عمق قرارگاه دشمن بر هیبت او شلاق زد و با بیانی که خاطره پدرش علی (ع) را در یادها زنده کرد همانند شمشیر برنده برادرش عباس بر قلب دشمن فرود آورد و با جمله «مارأیت الا جمیلاً» عرش را گریاند و بشریت را تا ابد متحیر عظمت خود ساخت.
به کرمانی بودنم افتخار میکنم، از داشتن گوهرهایی همچون «شهسواری» که فریاد «مرگ بر صدام، ضد اسلام» را در چنگال دشمن سر داد و نشان داد بهخوبی درس خود را از مکتب امام سجاد (ع) آموخته است و «امیر شاهپسندی» که بر گوشتهایِ بر اثر شلاق فروریخته او اطو کشیدند و «احمد یوسفزاده»، «زادخوش»، «مستقیمی»، «حسنی» و ... که از اسارت عظمت آفریدند.
در پایان درود میفرستم برمردی که بهاحترام شما و همه مجاهدین و شهدا، قریب سی سال چفیه یادگار آن روزها را به گردن آویخته تا عشق به این راه و مرام و فرهنگ را به همه یادآوری کند و بر هر نوشته شما بوسه میزند و در بالاترین جایگاه فقاهت، حکمت و اندیشه، زیباترین کلمات را نثارتان میکند. چقدر مدیون این مردیم و بدون او تاریکیم. خداوندا؛ وجودش را برای ایران و اسلام حفظ بفرما.»
دختری از دیار آبادان
«من زندهام» روایت دختری ۱۷ ساله از روزهای جنگ است. دختری از دیار آبادان که در خانواده پر جمعیت «آباد» به دنیا آمد و نامش را به خاطر نذری که مادربزرگش در هنگام تولدش کرده بود، «معصومه» گذاشتند.
معصومه آباد، راوی کتاب «من زندهام» یکی از نیروهای جوان هلال احمر بوده که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به عنوان نماینده فرماندار در هلال احمر در یکی از یتیمخانههای شهرش مشغول به کار میشود و در زمان آغاز حملات هوایی رژیم بعث به شهر آبادان مجبور به انتقال کودکان به شیراز شده و در راه برگشت و در همان روزهای ابتدایی جنگ به اسارت درمیآید. او که به همراه سه زن دیگر بیش از چهل ماه در اسارتگاه رژیم بعث محبوس بودهاند، بعد از آزادی و بازگشت به وطن در تشرفش به حج تصمیم میگیرد که برای حفظ میراث گرانبهای هشت سال دفاع مقدس دست به قلم شود و نتیجه کار او کتابی ۵۵۰ صفحهای است که در هشت فصل خود روایت روزهای زندگیش از کودکی تا زمان آزادیش از اسارت را جای داده است. این کتاب در سال ۱۳۹۲ از سوی نشر بروج به چاپ رسیده است.
در نامه شهید حاج قاسم سلیمانی که در «نینوا» نوشته شده، با اشاره به رشادتهای معصومه آباد میگوید: انشاءالله کتابت را به همه زبانها ترجمه میکنم تا همه بدانند زینب بنت رسولالله چگونه بوده است.
متن این نامه به شرح زیر است:
«خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی
سعی کن در این آزادی اسیر نشوی
انشاءالله کتابت را به همه زبانها ترجمه میکنم تا همه بدانند زینب بنت رسولالله چگونه بوده است وقتی کنیز او معصومه اینگونه معصوم بوده است. به تو به عنوان خواهرم، به عنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی (ره) افتخار میکنیم. حقیقتاً شگفتزده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم.
ساعت ۲۳ (نینوا) «سلیمانی»
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در یادداشت دیگری برای معصومه آباد نویسنده این کتاب نوشته است. «خواهرم، مثل همان برادرهای اسیرت همه جا با تعصب مراقبت میکردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس به دنبال این بودم که آیا کسی به شما جسارت کرد؟ آخر مجبور شدم روی عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمی او را نبیند.»
................ هر روز با کتاب ...............