مریم شهبازی | ایران


در سال‌هایی که سایه سیاست‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر صنعت نشر ایران سنگینی می‌کرد، نام همایون صنعتی‌زاده به‌عنوان ناشری باانگیزه و دارای ایده‌های نو در این صنعت و مدیری متفاوت مطرح شد. فرید مرادی، ویراستار، پژوهشگر و کارشناس نشر در کتابی با عنوان «برنامه‌ مؤسسه فرانکلین در ایران و سرگذشت همایون صنعتی‌زاده» به بررسی فعالیت‌هایی پرداخته که منشأ تحولاتی مهم در صنعت نشر ایران می‌شوند.

 فرید مرادی، برنامه‌ مؤسسه فرانکلین در ایران و سرگذشت همایون صنعتی‌زاده»

در این کتاب که از سوی انتشارات کتاب سرزمین منتشر شده، صنعتی‌زاده چهره‌ای معرفی می‌شود که بدون هیچ سابقه‌ای در عرصه نشر، زنجیره کامل تولید کتاب را در ایران سامان می‌دهد؛ از راه‌اندازی چاپخانه افست و کارخانه کاغذ پارس تا ایجاد سازمان کتاب‌های جیبی و توزیع منظم آثار. در این گفت‌وگو، فرید مرادی می‌گوید صنعتی‌زاده حتی نیروهایی با گرایش‌های فکری مخالف را به همکاری با مؤسسه‌ای جلب می‌کند که مأموریت اولیه‌اش مقابله با تفکر چپ بود.

با توجه به اینکه درباره مؤسسه فرانکلین و همایون صنعتی‌زاده چند کتاب منتشر شده، از جمله کتاب‌های «از فرانکلین تا لاله زار» سیروس علی‌نژاد، «برنامه کتاب فرانکلین در ایران» مهدی گنجوی و «خاطراتی از همکاری با مؤسسه فرانکلین» نوشته سیروس پرهام، شما با چه هدفی کتاب «برنامه مؤسسه فرانکلین در ایران و سرگذشت همایون صنعتی‌زاده» را نوشتید؟
پاسخ این سؤال به بیست‌وپنج سال قبل برمی‌گردد، آن موقع دغدغه‌ام، اطلاع از چرایی گسست تمدنی ما با جوامع اروپایی بود. و اینکه چه عواملی آنان را به جایی رسانده که مدرن و پیشرفته شده‌اند ولی ما همچنان در وضعیت‌گذار مانده‌ایم! از همین رو علاقه‌مند تحقیق درباره چگونگی ورود پدیده‌های مدرن به کشورمان شدم. در عبور جوامع اروپایی از رنسانس به دوران نوزایی و عصر جدید با چهار دلیل اصلی روبه‌رو هستیم. اول، قوانین کوپرنیک و گالیله بودند که جزمیت حاکم را شکستند. دوم، اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ بود که درنتیجه‌اش دانش از انحصار اشراف خارج و منجر به تأسیس مدارس و دانشگاه‌های اروپایی شد. عامل سوم اختراع ماشین بخار توسط جیمز وات است که منجر به تشکیل طبقه کارگر و شهرنشینی شد. آخرین مورد هم اصحاب دایره‌المعارف، افرادی نظیر دیدرو، دالامبر، پاسکال و روسو، آنسیکلوپدی (دایره ‌المعارف بزرگ فرانسه) را دایر کردند و نقش مهمی در گسترش عمومی دانش ایفا کردند. مطالعه درباره چگونگی ورود این پدیده‌ها به کشورمان و کارکرد آنها را آغاز کردم. در پرداخت به شرح فعالیت‌های صنعتی‌زاده و فرانکلین، اینکه بگویم درباره فلان بخش کتاب دیگران نوشته‌اند، پس آن را حذف کنم اصولی نبود؛ انسجام متن از بین می‌رفت و کتاب کاملی از آب درنمی‌آمد.

چرا با تاریخچه چاپ و نشر شروع کردید؟
هم بنا به تخصص خودم و هم اینکه عامل مهمی در وقوع این تغییرات است. اولین ماشین چاپ در دوره صفویه به ایران وارد شد و در کلیسای وانک مورد استفاده قرار گرفت، البته نه برای کتاب‌های فارسی. بعد از آن تا دوره عباس‌میرزا، تغییرات دیگری رخ نمی‌دهد. عباس‌میرزا بعد از شکستی که منجر به انعقاد عهد‌نامه گلستان شد، از فرمانده سپاه روس برای اعزام تعدادی از ایرانیان برای یادگیری فن چاپ به سن‌پترزبورگ درخواست کرد که آن موقع یکی از مراکز فرهنگی بزرگ اروپا بود. در نتیجه این دوره آموزشی، اولین کتاب با عنوان «رساله جهادیه» از سوی میرزا زین‌العابدین تبریزی در شهر تبریز منتشر شد. میرزا زین‌العابدین به نوعی پدرچاپ ایران است اما حتی نیم‌صفحه اطلاعات هم درباره‌اش نیست و این یکی از معضلاتی است که با آن روبه‌رو شدم. نشر در کشورمان، برخلاف همه دنیا که توسط بخش خصوصی پاگرفته و رشد کرده، در ایران از سوی دولت انجام شده است. بین سال‌های 1233 هجری قمری که شاهد انتشار اولین کتاب در کشورمان هستیم تا 1283 که اولین کتاب‌‌فروشی‌ها احداث می‌شود با فاصله‌ای پنجاه ساله روبه‌رو هستیم. در آن نیم قرن بی‌آنکه جایی برای فروش کتاب‌ها وجود داشته باشد آثاری منتشر می‌شده است. اینجا شاهد شکل‌گیری حلقه‌ای ناقص در نشر هستیم. کتاب‌فروشی‌های اولیه در کنار کتاب، کالاهای مختلفی می‌فروختند.

اولین ناشران هم بیشتر تاجر-کتاب‌فروش بودند. آنان در سفرهای تجاری خود به هند با کتاب‌های فارسی و پیشنهاد فروش آنها در ایران روبه‌رو می‌شوند. بعد از مدتی تصمیم می‌گیرند خودشان کتاب منتشر کنند. اولین کتاب‌های منتشر شده در ایران آثاری دینی بودند که کار آنها را بخش خصوصی به عهده داشتند. درباره تاریخچه نشر کشورمان تا سال 1357 کتابی با عنوان «تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی» نوشته‌ام که چند سال قبل منتشر شده است.

در این مطالعات چه جایگاهی را می‌توان برای انتشارات فرانکلین قائل شد؟
تأسیس تقریباً همزمان شعبه ایرانی انتشارات فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب را می‌توان نقطه عطفی در تاریخچه نشر کشورمان دانست. فرانکلین از چند نظر نقطه عطفی در صنعت نشرمان به شمار می‌آید، اول اینکه فرهنگ غالب بر نشر ایران از سال 1320 تا 1332 تحت سیطره چپ‌ها بود. بعد از کودتای 28 مرداد، یکی از مبانی فکری فرانکلین در ایران مقابله با فرهنگ چپ بود.

مسأله‌ای که بعد از کودتا و روی کار آمدن دولت زاهدی برای حکومت وقت ایران هم مهم بود!
بله شخص شاه و دربار خواهان آن بودند که فرهنگی متفاوت از تفکرات چپ را غالب کنند. چپ‌ها را برانداز و ضدسلطنت می‌دانستند. آمریکایی‌ها هم علاقه‌مند گسترش سیطره فرهنگی خود و مقابله با فرهنگ چپ بودند. بنابراین فرانکلین در کشورهای زیادی دایر شد. فرانکلین به دنبال نفوذ بر بازار نشر نبود، هدف اصلی‌اش سلطه بر کتاب‌های درسی و همراهی تدریجی افکار عمومی با تفکرات خود بود.

اما شروع فعالیت فرانکلین در ایران با کتاب‌های درسی نبود!
بله و این دلیل مفصلی دارد که در کتاب بعدی‌ام به آن می‌پردازم. فرانکلین به طور اتفاقی در ایران دایر شد. تفاوت شعبه‌ ایران در مقایسه با شعبه دیگر کشورها، در شخص همایون صنعتی‌زاده بود. صنعتی‌زاده مدیری نبود که زیر بلیت کسی باقی بماند، خیلی زود از نظر اقتصادی، فرانکلین را مستقل کرد.

آقای مرادی هرچقدر هم برخی مدعی وابستگی صنعتی‌زاده به سیاست‌های آمریکایی باشند، همان‌طور که در کتاب هم آمده، اساس راه‌اندازی کتاب‌های جیبی به هدف جدایی‌اش از فرانکلین بوده و از سیاست‌های فرانکلین هم دنباله‌روی نمی‌کرد و حتی یک‌سال بعد که، فرانکلین را به سوددهی می‌رساند، به شعبه نیویورک پیام می‌دهد که نیازی به پول آنان ندارد و آنها هم دستش را در انتشار کتاب‌ها باز می‌گذارند؛ از آن به بعد سراغ کتاب‌های نویسندگان ایرانی هم می‌رود. آیا این کارنامه را نمی‌توان دال بر استقلال ‌صنعتی‌زاده و عدم اطاعت محض از سیاسیت‌های سرمایه‌گذاران فرانکلین دانست؟
صنعتی‌زاده نه به آمریکایی‌ها و نه به هیچ کشور دیگری وابسته نبود. صنعتی‌زاده یک فرصت‌طلب فرهنگی [به معنای مثبت آن] بود. از هر امکانی برای پیشبرد فعالیت‌های فرهنگی خود بهره می‌گرفت. او در نامه‌ای به خواهرش می‌نویسد همیشه خوب پول درآورده اما هرگز پولدار نبوده. چرا؟ برای اینکه دنبال پول نبود. صنعتی‌زاده گفته بود: «یک مقدار پول‌توجیبی همسرم به من می‌دهد و من تفریحات کوچکی همچون خرید برخی کتاب‌های مورد علاقه‌ام را دارم.» خب آدمی با این نگاه به چه کسی می‌تواند وابسته باشد؟ بله. این کارنامه درخشان دال بر استقلال صنعتی‌زاده است. صاحبان فرانکلین مدت‌ها به دنبال انتخاب فردی برای مدیریت شعبه ایرانی آن بودند. با افراد زیادی هم صحبت کردند که هیچ کدام را نپسندیدند تا در نهایت صنعتی‌زاده انتخاب می‌شود. شاید آمریکایی‌ها چندان از نتیجه این انتخاب خوششان نمی‌آمد. به خصوص بابت آن اعتراضی که به رئیس‌جمهوری آمریکا کرد که اینها پول من را خورده‌اند! مسائلی از این دست باعث شد که زیرپای صنعتی‌زاد خالی شود. با آنکه خودش هم اشتباهاتی کرد. قرار بود پولی را خرج انتشار شاهنامه بایسنقری‌ کند، آن را که برای شاه بازگو می‌کند و شاه هم می‌گوید پولش را به من بده؛ صنعتی‌زاده هم چکی به اسم شاه می‌کشد و ماجرا علنی می‌شود. این یکی از مسائلی بود که مهاجر به کمک آن برای صنعتی‌زاده پرونده‌سازی کرد و در نهایت هم کاری کردند که سال 1348 از فرانکلین به کاغذ پارس رفت.

شما که این موارد را دلایل خداحافظی صنعتی‌زاده از فرانکلین می‌دانید، پس چرا در کتاب نوشتید هیچ‌وقت دلیل آنکه او فرانکلین را ترک می‌کند به درستی روشن نمی‌شود؟
برای اینکه خودش در این باره صحبت نکرد. من با صنعتی‌زاده چند مرتبه گفت‌وگو کردم. به صنعتی‌زاده گفتم وقتی از فرانکلین بیرون رفتی خودت مهاجر را به عنوان جانشین معرفی کردی! در حالی که او کسی بود که زیرپایت را خالی کرد. صنعتی‌زاده گفت آن موقع خبری از اصل ماجرا نداشته است و خواهان آن بوده که به کاغذ پارس برود. از پاسخ دادن طفره می‌رفت. ولی وقتی امروز این اطلاعات را کنار هم می‌گذاریم، متعجب می‌شویم چرا فرانکلین را به چنین شکوهی می‌رساند اما در اوج از آن می‌رود. آن هم وقتی می‌داند با مدیریت دیگران قطعاً فرو می‌ریزد.

اشاره کردید که یکی از مهم‌ترین اهداف راه‌اندازی شعبه ایرانی فرانکلین مواجهه با تفکرات چپ و از سویی گسترش فرهنگ آمریکایی بود. صنعتی‌زاده با چه طرح و هدفی توده‌ای‌ها را به خدمت مؤسسه‌ای درمی‌آورد که هدفش گسترش فرهنگ ضدچپ بود و افرادی مثل نجف دریابندری، احمد سمیعی گیلانی و جهانگیر افکاری و... چرا زیربار این کار می‌روند و علیه تفکر خود کار می‌کنند؟
اولاً صنعتی‌زاده چندان مقید به دنباله‌روی از خواست مدیران آمریکایی نبود و حتی برای بررسی فهرست کتاب‌هایی که از آمریکا می‌آمد، بلافاصله یک گروه کارشناسی تشکیل داد. در ثانی نمی‌توان گفت که امثال نجف دریابندری را علیه خودشان به کار می‌گیرد.

اما قرار بود برای مؤسسه‌ای کار کنند که یکی از اهداف آن مقابله با توده‌ای‌های ایران است!
خب هرکدام از آنها برای پیوستن به فرانکلین دلایل خاص خود را داشتند. دریابندری آن موقع بیکار بود. در همکاری با «گلستان ‌فیلم» با ابراهیم گلستان دچار مشکلاتی شده و از طرفی چند سالی هم زندان رفته بود. از طریق دریابندری، افراد دیگری نظیر شمس‌الدین ادیب سلطانی، احمد سمیعی گیلانی، جهانگیر افکاری و دیگرانی که توده‌ای نبودند اما گرایش چپ داشتند نیز به فرانکلین پیوستند. سمیعی گیلانی هم تازه از زندان آزاد شده و بیکار بود. شمس‌الدین ادیب سلطانی هم شرایط مشابهی داشت، مرد جهان‌وطنی بود که دلبستگی زیادی به کار کتاب داشت و خب فرانکلین بهترین جا برای او بود. همایون صنعتی‌زاده از ابتدا به کارکنان فرانکلین گفته بود که باید در چهارچوب مشخصی برای این مؤسسه کار کنند.

همایون صنعتی‌زاده

این دلایل شخصی سبب شد که آنان در جایی مشغول به کار شوند که با ایدئولوژی فکری‌شان در تقابل بود؟

البته اینها در فرانکلین کاری خلاف ایدئولوژی فکری‌شان انجام ندادند و برخی تا زمان مرگ چپ ماندند. این اتفاق به شکل دیگری در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم رخ داد. اغلب مهره‌هایی که آنجا به کار گرفته شدند چنین وضعیتی داشتند. نگاه‌شان این بود که به جای کنار زدن مهره‌های مخالف، آنان را جذب کنید. این افراد در فرانکلین و کانون پرورش فکری کار کردند و عملکرد بسیار خوبی هم داشتند.

تأسیس فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب را محصول نگره فرهنگی برآمده از کودتا می‌دانید؟
فرانکلین در کشورهای اقماری یا متحد آمریکا فعالیت می‌کرد. اگر در ایران کودتا رخ نمی‌داد شاید هرگز دایر نمی‌شد. و دولت مصدق اگر برقرار می‌ماند ممکن است که نظام پادشاهی همان موقع برمی‌افتاد. البته اینها حدس و گمان است، نمی‌توان به قطعیت درباره‌شان صحبت کرد. به هرحال کودتا رخ داد و بلافاصله فرانکلین وارد ایران شد. یک‌سال بعد از کودتا هم بنگاه ترجمه و نشر کتاب دایر شد. اینها در راستای تلاش‌های حاکمیت بر سلطه فرهنگ مورد نظر خودش بود که تقریباً همین‌طور هم شد. با این حال فرانکلین نقطه عطفی در اوج‌گیری، تنوع و نشر ایران است.

خاورمیانه برای آمریکایی‌ها اهمیت زیادی داشت. دفتر مرکزی‌شان را هم در بیروت دایر کرده بودند. دفاتری در قاهره و تهران داشتند و بعدتر به پاکستان و افغانستان هم رفتند. آن موقع عربستان و قطر جایگاه خاصی نداشتند وگرنه حتماً به آنها هم توجه می‌کرد. فرانکلین به کشورهایی رفت که در عرصه جهانی مطرح بودند. آن موقع خاورمیانه، کانون انرژی جهان بود. از طرفی ایران از یک کودتا گذر کرده و جزء متحدان اصلی آمریکا بود.

با همه وجوه سیاسی‌ای که می‌توان برای فرانکین قائل شد، فعالیت این مؤسسه منشأ تحولات بزرگی در کشورمان شد؛ از راه‌اندازی چاپ افست گرفته تا احداث کارخانه کاغذ پارس و توجه به بحث ویرایش در کار انتشار کتاب. با چنین نگاهی می‌توان گفت صنعتی‌زاده با زیرکی امکانات فرانکلین را به خدمت صنعت نشرمان می‌گیرد؟
همایون صنعتی‌زاده را در تاریخ نشر کشورمان می‌توان خلاق‌ترین‌ و مدبرترین مدیر کشورمان دانست. صنعتی‌زاده بدون هیچ تجربه‌ای در کار نشر، خیلی زود تشخیص داد که برای فعالیت سالم چرخه کتاب به موارد مختلفی نیاز است، از راه‌اندازی سیستم توزیع اصولی گرفته تا تولید کاغذ و حتی برخورداری از چاپخانه. او به بخش‌های مختلف این زنجیره توجه کرد و منشأ کارهای ارزشمندی شد. چاپخانه افست همچنان یکی از بهترین‌های کشورمان است و انتشار بخش عمده‌ای از کتاب‌های درسی را به عهده دارد. فرانکلین شعبه دیگری هم در تبریز دایر کرد که ارتباطی با شعبه تهران نداشت. در مقدمه جلد دوم درباره اهداف راه‌اندازی شعبه تبریز نوشته‌ام. یکی از مهم‌ترین اهداف آن جلوگیری از نفوذ فرهنگ روسیه در ایران بود. از سوی دیگر چون بخش عمده‌ای از تولید کاغذ در اوکراین انجام می‌شد، خواهان دایر کردن مرکزی برای واردات راحت‌تر کاغذ به ایران بودند.

پس می‌توان گفت صنعتی‌زاده اجازه سیطره سیاست‌های آمریکایی بر فعالیت‌های فرانکلین ایران را نداد؟
بله، به خصوص آن که سازمان کتاب‌های جیبی را کاملاً مستقل از سیاست‌های آمریکایی دایر کرد. وقتی به کتاب‌های منتشر شده از سوی این سازمان نگاه کنید با ترجمه‌های متعددی از آثار روسی و فرانسوی روبه‌رو می‌شوید. صنعتی‌زاده نبوغ عجیب و غریبی داشت که فرصت صحبت درباره همه آنها نیست. چند باری که موفق شدم با او گفت‌وگو کنم، با وجود خدمات فرهنگی و اقتصادی بیشمار، علاقه‌ای به صحبت درباره خودش نداشت. معتقدم همایون صنعتی‌زاده یک الگو در فعالیت‌های فرهنگی است. همایون صنعتی‌زاده، دانش را به عرصه نشر وارد کرد و آن را به عنوان یک تجارت و صنعت جدی گرفت. اما در شاکله نشر امروزمان، غالب پیکره نشر به جای دانش، بر تجربه استوار است. این یکی از کاستی‌هایی است که باید رفع شود. از سوی دیگر صنعتی‌زاده بزرگ‌ترین آتلیه‌ آماده‌سازی کتاب را در کشورمان راه‌اندازی کرد. اتفاقی که مشابه آن را امروزه در هیچ‌یک از انتشاراتی‌ها نمی‌بینیم. این نشان می‌دهد به خوبی از الگوها پیروی نکرده‌ایم. ساختار کتاب و چگونگی انتشار و عرضه آن اهمیت زیادی پیدا کرده است. خواننده امروز با دقت بیشتری به اینها توجه می‌کند، کتابی که طراحی جلد خوبی نداشته نباشد مخاطب را جذب نمی‌کند. اگر رویکرد عجله در سودآوری، تعدیل شود اوضاع نشرمان بهتر می‌شود. اما بحران‌هایی که گریبان بخش‌های مختلف از جمله نشر را گرفته‌اند، قیمت کتاب را دچار نوسان زیادی کرده‌اند. ناشران دیگر نمی‌توانند هزینه کافی صرف رعایت استانداردهای لازم به خرج بدهند چراکه بهای کتاب چند برابر می‌شود. مسأله کاغذ هم تأثیر زیادی در این مبحث دارد. شرایط امروزمان با موقعی که همایون صنعتی‌زاده فعالیت می‌کرد قابل قیاس نیست!

سفرهای خارجی صنعتی‌زاده، آشنایی با انتشاراتی بزرگ جهان مثل پنگوئن و گفت‌وگو با آلین لین، مدیر این مؤسسه درباره مواردی نظیر تجربه تربیت نویسندگان با استعداد از دوران مدرسه چقدر در تحول صنعت نشرمان مؤثر بوده؟
در همان دوره است که مجیدروشنگر در پنگوئن و با آلین لین دوره‌ای آموزشی را طی می‌کند! حتی برخی ناشران مثل اقبال، تحت تأثیر فرصت‌های مطالعاتی اینچنینی به کار خود ادامه می‌دهند، اقدامی که امروز برای ناشران مهیا نیست. صنعتی‌زاده برای بهبود وضعیت نشر ایران بهره زیادی از امکانات فرانکلین برد. او تعدادی ناشر، ویراستار و طراح کتاب را برای آشنایی با جریان روز نشر جهان به بزرگ‌ترین مراکز علمی- فرهنگی دنیا اعزام کرد. طی دوره بیست‌وپنج ساله فعالیت فرانکلین در ایران، حدود ۲۵۰۰ عنوان کتاب منتشر شد که هنوز هم بازخورد مثبت و فروش دارند. برخی از آن کتاب‌ها همچنان بی‌هتما و الگو هستند.

در این کتاب به روابط صنعتی‌زاده با چهره‌های سیاسی و فرهنگی هم توجه نشان داده شده، از جمله اخلافات او با جلال آل‌احمد. یا ماجرای دعوای همسر نجف دریابندری با ابراهیم گلستان و فروغ. چه ضرورتی در توجه دوباره به ماجراهایی بوده که دیگران به آنها پرداخته‌اند؟
اینها در پیوند با تاریخ فرانکلین هستند و نمی‌توانستم به صرف اینکه دیگران هم درباره‌شان نوشته‌اند، آنها را حذف کنم، به خصوص درباره ماجرای جلال. جلال فرصت‌طلب بود. او می‌دانست که چرا به فرانکلین آمده است. خودش مستقیم گفته بود که از نظر مالی نیاز داشتم. خب پس چرا بعداً اعتراض می‌کند؟ جلال با جدایی از فرانکلین به ستیز با همایون صنعتی‌زاده برخاست. به‌رغم بهره‌مندی مالی از فرانکلین، بعدتر در کتاب «یک‌چاه و دوچاله» که به شرح زندگی‌اش اختصاص داشت، از صنعتی‌زاده به عنوان چاه زندگی‌اش یاد کرد. این رفتار دوگانه حیرت‌انگیز است.

مطالعه این کتاب تا چه اندازه به آشنایی مخاطبان با تاریخ صنعت نشر ایران، افراد اثرگذار برآن و روابط حاکم میان اهالی فرهنگ کمک می‌کند؟
بالاخره بخشی از تاریخ نشر ایران در این کتاب آمده است. به خود افراد بستگی دارد که در نهایت چقدر برای کسب اطلاعات بیشترکنجکاوی کنند. هر ناشر شاخصی که در آن دوره فعالیت داشته‌، از امیرکبیر گرفته تا اندیشه، علمی، نیل و زوار، همگی با فرانکلین رابطه کاری داشته‌اند. عمده کتاب‌های انتشارات نیل که یکی از بزرگ‌ترین ناشران دهه چهل بود، آثار فرانکلین بود. امیرکبیر، امیرکبیر شدنش را مدیون فرانکلین بود.

آقای مرادی برخلاف نگاه مثبتی که در این گفت‌وگو به صنعتی‌زاده دارید، در بعضی صفحات کتاب مواجهه‌ای منفی با او داشته‌اید. در آن موارد به نظر می‌رسد که حتی بی‌طرف عمل نکردید، چرا صرفاً به شرح وقایع نپرداختید و قضاوت را به عهده مخاطب نگذاشته‌اید؟ به‌عنوان مثال در صفحه 73 نوشتید: «تصور کنید همایون که سابقه همکاری با حزب توده را داشته چگونه دارایی یک مؤسسه را به راحتی تقدیم درگاه قدرت می‌کند؟ من اسمی جز فرصت طلبی برای آن ندارم!»
صنعتی‌زاده شخصیت بسیار پارادوکسیکالی داشت، شما نمی‌توانید او را آدمی یک وجهی و سراسر مثبت بدانید. یکی از این وجوه شخصیتی‌اش همان شیوه‌های ماکیاولیستی‌اش هستند که می‌توان به آنها نقد کرد. او کتابی منتشر کرد و اسم اشرف پهلوی را به امید کسب حمایت مالی از انتشار دایره‌المعارف بر آن گذاشت که کار بسیار اشتباهی بود. همایون صنعتی‌زاده خدمات فرهنگی و اقتصادی بیشماری به این سرزمین کرده، اما به او نقدهایی هم وارد است. من نمی‌توانم بگویم که بدون ‌هیچ عیب و ایرادی بوده است. با وجود این او را قبول دارم چرا که خدمات فرهنگی‌اش قابل توجه هستند.

با وجود آنکه دریابندری، انور و مجتبایی سه ضلع اصلی فرانکلین در انتخاب کتاب بودند، چرا جایگاه متفاوتی برای دریابندری قائل شدید؟
دریابندری شش سال و اندی بعد از تولد فرانکلین و در 1339 به آن پیوست. سیروس پرهام نیز اولین کسی بود که به فرانکلین رفت اما تا سال 1335 بیشتر در آن نماند. شریک انتشارات نیل بود و اختلافاتی هم با فرانکلین پیدا کرد. بعد از او منوچهر انور انتخاب می‌شود. با اینکه ویراستار نبوده اما صنعتی‌زاده خیلی اتفاقی او را به انجام یک کار ویرایشی وا می‌دارد. مجتبایی هم مدتی بعد از پیوستن به فرانکلین از آن جدا شده و به سازمان‌ کتاب‌های درسی می‌رود. صنعتی‌‌زاده وقتی دریابندری را به کار دعوت می‌کند در وجود او کارآمدی زیادی می‌بیند. انور خیلی عجیب و به خاطر یکی از کج‌خلقی‌های صنعتی‌زاده می‌رود که مقصرش هم علی‌اصغر مهاجر و این شایعه بود که او خبرهای فرانکلین را به گوش جلال می‌رساند. بعد از رفتن پرهام و انور، دریابندری در فرانکلین به یک شخصیت محوری تبدیل می‌شود و تا زمانی که کریم امامی به فرانکلین می‌رود انتخاب کتاب‌ها و مابقی کارها با او بوده است.

در پایان کتاب از انتشار ادامه‌ای بر آن خبر داده‌اید؛ کتاب دوم قرار است به چه مواردی اختصاص داشته باشد؟
در کتاب بعدی به سرگذشت فرانکلین و بنگاه نشر و ترجمه بعد از انقلاب پرداخته‌ام، به آنچه امروز به نام مؤسسه انتشاراتی علمی و فرهنگی می‌شناسیم. میراث بزرگی که به نظر من به جایگاهی که باید دست پیدا نکرده است. کار نوشتن کتاب تمام شده و اگر مراحل انتشار آن به خوبی پیش برود به احتمال زیاد برای نمایشگاه کتاب سال آینده منتشر و در دسترس علاقه‌مندان قرار می‌گیرد.

امروز چه در بحث ترجمه و تألیف و چه در حوزه صنعت نشر چقدر مدیون همایون صنعتی‌زاده هستیم؟
ما مدیون همه افرادی هستیم که صنعت نشرمان را پایه‌گذاری کرده و سهمی در ارتقاء آن داشتند؛ از میرزا زین‌العابدین تبریزی، اعتمادالسلطنه، میرزا قلی‌خان هدایت گرفته تا ایرج افشار و علی‌اکبر سیاسی که نشر دانشگاهی را در ایران پایه‌گذاری کردند. همایون صنعتی‌زاده یک‌سری مسائل کلیدی نشر را برای اولین مرتبه در ایران راه‌اندازی کرد که پیش از آن جایگاهی در نشرمان نداشتند. تربیت افرادی نظیر انور و دریابندری هم در فرانکلین صورت گرفت، شاید اگر صنعتی‌زاده نبود اینها هرگز وارد این کار نمی‌شدند. صنعتی‌زاده بعد از انقلاب در صحافی یکی از کارگران اسبق خود در کرمان مشغول کار می‌شود و آن صحافی را به کارتلی تبدیل می‌کند که تمام کتاب‌های دانشگاهی ایران آنجا صحافی می‌شدند. نبوغ عجیبی داشت و هرکجا می‌رفت منشأ تحولات بزرگی می‌شد. بی‌شک نشر ایران مدیون صنعتی‌زاده و همه افرادی است که به نام برخی از آنها اشاره شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...