جلد سوم خاطرات خودنوشت احمد زیدآبادی تحت عنوان «گرگ و میش هوای خردادماه» منتشر شد.

سی بوک نوشت: پس از حدود دو سال از چاپ اولین بخش از زندگی‌نامه احمد زیدآبادی سومین بخش آن هم چاپ شد. اگر اولی «از سرد و گرم روزگار» نام داشت و به دوران کودکی و نوجوانی راوی می‌پرداخت و دومی «بهار زندگی در زمستان تهران» نامیده شد و به دوران دانشجویی راوی می‌پرداخت، سومی اسمی غریب‌تر دارد: «گرگ و میش هوای خردادماه».

گرگ و میش هوای خرداد ماه احمد زید آبادی
این جلد در حقیقت روایت احمد زیدآبادی از دوران پرتلاطم روزنامه‌نگاری‌اش است. خرداد شاید اشاره به همان خرداد سال ۷۶ و انتخابات ریاست جمهوری باشد اما حکمت گرگ و میش عنوان این کتاب چیست؟ باید کتاب را خواند. این جلد سرشار است از شخصیت‌های نام‌آشنا. شاید همین ازدحام دوست و دشمن در آن مقطع زندگی زیدآبادی او را به این نتیجه رسانده است که در ایام شباب چنان که در اول صبح تشخیص گرگ از میش ممکن نیست تشخصیص دوست از دشمن هم چندان آسان نبوده.

کتاب با مرگ علیِ خاله شروع می‌شود. کارگری که از ارتفاع می افتد چند روزی به کما می رود و سپس فوت می شود. سفر احمد زیدآبادی تازه داماد با همسرش گونه‌ای توفیق اجباری است. می‌روند تا در مراسم فامیل از دست‌رفته شرکت کنند. اما فامیل هم برای اولین‌بار عروس این جوان به تهران‌رفته را می بینند و از قضا می‌پسندند.

کتاب اما به‌ناگاه ریتمی تند به خود می‌گیرد. تورم اقتصادی دوران هاشمی رفسنجانی، کار در روزنامه اطلاعات، تولد فرزند و آغاز خدمت سربازی در دانشگاه امام حسین. این که چطور عطاالله مهاجرانی با زیدآبادی خیلی جفت و جور نیست. فکر می‌کند او مطالب همسرش جمیله کدیور در حمایت از سیاست‌های هاشمی رفسنجانی را قبل از چاپ سانسور کرده‌است. چیزی هم نمی‌گذرد که محمد خاتمی رییس جمهور می‌شود و به‌ناگاه خواننده کتاب پرت می‌شود به کلی واقعه. روزنامه‌های دوران اصلاحات، قتل‌های زنجیره‌ای، انتخابات مجلس، ترور حجاریان و ده‌ها واقعه دیگر.

گرچه زیدآبادی کار خود را تاریخ‌نویسی نمی‌داند اما خواندن این جلد از خاطرات او گونه‌ای کپسول تاریخ شفاهی دوران مهمی از تاریخ معاصر است.

ای کاش کتاب نمایه‌ای هم داشت تا خواننده کنجکاو به راحتی می‌توانست ببیند در کدام صفحات کتاب از افراد مهمی در آن دوران مثل هاشمی رفسنجانی، خاتمی، ابراهیم نبوی، بهزاد نبوی، نیک‌آهنگ کوثر، عطاالله مهاجرانی، جمیله کدیور، محمود دولت‌آبادی، داریوش فروهر، ماشاالله شمس‌الواعظین و ده‌ها سیاستمدارو روزنامه‌نگار نام‌آشنای دیگر خاطره‌ای نقل شده است. گرچه اگر حتی سرسری هم کتاب را اول کار تورق کنید در هر یکی‌دوسه صفحه کلی اسم آشنا به چشم می‌خورد.

کتابی که با مرگ یکی از اقوام شروع شده چندان هم پایان خوشی ندارد. البته خیلی قطعی نه اما خبر از بازداشت راوی در جلد بعدی می دهد. آخرین جملات کتاب این است:
فردای آن روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۹ ساعت ۶ صبح زنگ منزلمان به صدا درآمد.

زیدآبادی در بخشی از خاطرات خود نوشته است:
در این میان، شایعاتی در مورد محتوای اخطار مهاجرانی به یزدان‌پناه [صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول روزنامه‌ی آزاد] در این‌جا و آن‌جا پخش شد؛ از جمله این‌که زیدآبادی چریک است. و یا این‌که او با سپردن سردبیری روزنامه‌اش به من، گوشت را به دهان گربه داده است. یزدان‌پناه اما همچنان از افشای آن‌چه بین او و مهاجرانی رد و بدل شده بود، خودداری می‌کرد. غروب آن روز او با حالتی غمزده به من گفت که به دادگاه انقلاب احضار شده و پس از حضورش در آن‌جا، قاضی مقدس با او محترمانه برخورد نکرده است. یزدان‌پناه اضافه کرد که احضاریه‌ای هم برای من روی میز قاضی مقدس دیده است.
من تا آن زمان چنان در کار روزنامه غرق شده بودم که حتی متوجه فضای اطرافم نمی‌شدم. توضیح یزدان‌پناه درباره‌ی احضارش به دادگاه انقلاب، مرا به خود آورد. از او پرسیدم که آیا برای برکناری من تحت فشار است؟ او به گونه‌ای ابهام‌آمیز ماجرا را شرح داد و من از سخنان او چنین برداشت کردم که مهاجرانی او را تهدید کرده است که یا مرا از سردبیری کنار بگذارد و یا این‌که روزنامه توقیف خواهد شد. مهاجرانی البته این را هم گفته بود که منظورش منع حضور کامل من در روزنامه‌ی آزاد نیست و می‌توانم عضوی عادی از تحریریه‌ی آن باشم.

گرگ و میش هوای خردادماه در 240صفحه و با قیمت 30هزار تومان توسط نشر نی منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...