خداداد خادم | اعتماد


نشست نقد و بررسی کتاب «معماری علم در ایران» تالیف رضا منصوری، استاد دانشگاه صنعتی شریف و معاون اسبق وزارت علوم دوشنبه هشتم مهرماه در سالن سرای کتابخانه کتاب با حضور رضا منصوری، رضا ماحوزی، علی پایا به صورت اسکایپی از لندن و وحید احمدی رییس مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور برگزار شد.

معماری علم در ایران رضا منصوری

رضا ماحوزی، جامعه‌شناس
رضا منصوری در عنوان این کتاب واژه معماری را در یک بازی آزاد به نیت اشاره به ابعاد فرهنگی و اجتماعی علم مدرن به ‌کار برده است و لذا در این جلسه تلاش داریم این وجه از علم مدرن را به عنوان معنایی متفاوت از سه معنای دیگر علم، یعنی علم دینی سنتی، علم طبیعی سنتی و علم به عنوان مجموعه‌ای از دانش‌ها و علوم، آن‌گونه که دکتر منصوری در این کتاب بدان اشاره کرده‌اند، به بحث بگذاریم. دکتر منصوری هم در مقام یک کنشگر علمی منتقد نظام علمی و هم به عنوان یک کارگزار و سیاستگذار این عرصه اقدام درخوری برای ثبت ملاحظات خود درباره نظام علم داشته‌اند که شایسته است دیگر مدیران ارشد این عرصه نیز دیدگاه‌های خود را ثبت کنند و به بحث بگذارند.

رضا منصوری
موضوع اصلی کتاب درباره علم و مشکلات آن در ایران است. حرف اصلی‌ام در این کتاب این ادعا است که ما دانشگاهیان هنوز درک درستی از علم در سطح جهان نداریم اما باید چه کار کنیم که این اتفاق بیفتد؟ من زمانی که در وزارت علوم بودم عملا دریافتم که تصور عمده افراد و مدیران ما از علم، آموزش و کتاب خواندن است و در نهایت باید نسخه آنها برای توسعه علم در حد درست کردن کتابخانه باشد. به همین سبب این پرسش برایم طرح شد که چرا علم در ایران و در شرایط فعلی رشد نکرده است. پاسخ اولیه و البته اصلی این بود که درکی از علم جدید در ایران وجود ندارد و هرگونه ادعا برای توسعه علم و حمایت از پژوهش به ‌دلیل فقدان درک جدی و درست، در نهایت به توسعه سیاست‌های آموزشی منجر می‌شود. بنابراین این نکته که چرا هنوز در ایران کمتر از نیم درصد از سرانه تولید ملی صرف هزینه پژوهش می‌شود و نه سه درصد، در این فضا قابل فهم است. ما در ایران هنوز دانشگاه به مفهوم خاصش نداریم، بلکه بیشتر کالج و مدرسه داریم و در ارتباط با این وضعیت، این چیزی که ما داریم علم نیست، بلکه دانش علمی است، چراکه علم پدیده‌ای اجتماعی است. علم یک فرآیند بسیار پیچیده‌ است که در طول تاریخ شکل می‌گیرد و در طول این فرآیند دانش مکتوب می‌شود. ما در ایران از بدو تاسیس دانشگاه تاکنون چیزی بیش از این نداریم اما پرسش این است که چگونه می‌توانیم به جایی برسیم که علم به شکل مدرن داشته باشیم. علمی که پرسش را از جامعه بگیرد و هدف آن هم حل آن مسائل و پرسش‌ها باشد؟ در شرایط فعلی ما چنین علمی نداریم هرچند به تازگی نمونه‌هایی دارد جوانه می‌زند.

علی پایا، استاد فلسفه
دکتر منصوری یک دانشگر-دانشمند است. همچنین او یک کنشگر اجتماعی در عرصه ترویج علم در حیطه عمومی و در میان متخصصان است. وجه دیگر ایشان نهادسازی است. ایشان در زمره معدود عزیزانی است که به درستی ضرورت تشکیل نهاد را درک کرده است، چراکه باید توجه داشت که جهان کنونی جهان نهادهاست، به همین سبب هم در هر جایی که بوده سعی در نهادسازی داشته است. کتاب حاوی نکات بسیار درخور توجهی است که چندین نکته را در مورد آن دعاوی باید مورد توجه قرار داد: نکته اول اینکه در جامعه ما عوام و خواص با مفهوم علم آشنا نیستند که نکته‌ای درخور توجه و تامل است. نکته دیگر عدم نبودن اجتماع علمی و ضرورت ایجاد آن است که من هم با ایشان هم نظر هستم. نکته دیگر بحث توسعه‌نیافتگی گفتمان علمی در ایران است. ایشان به ضرورت تقویت زبان فارسی و غنی کردن آن در مقام یک زبان که بیانگر مفاهیم علمی است، پرداخته که درخور تحسین است. همچنین به اهمیت نوآوری برای رشد بهینه علم نیز توجه داشته‌اند. نکاتی هم که در نقد نهاد علم در ایران می‌کند، نقادی دلسوزانه‌ای است که درخور توجه است. در بخش پایانی نقدهایم به کتاب را بیان می‌کنم. شاید اولین جنبه از دیدگاه دکتر منصوری که می‌تواند تحول به سمت مثبت داشته باشد توجه ایشان به مفهوم علم است. منصوری علم جدید را عمدتا در مقام یک فرآیند می‌داند. در اینکه فرآیند منجر به تولید فهمی از واقعیت می‌شود که به تعبیر ایشان آن را دانش می‌نامیم در این مورد هیچ کسی شک و مخالفتی ندارد. اما نکته اینجاست که اگر صرفا علم را در مقام یک فرآیند بدانیم با مشکل اشتراک لفظ مواجه می‌شویم.

وحید احمدی، استاد دانشگاه
دکتر منصوری عاشق ایران است و من هم به این اعتقاد دارم که ایشان از زمره این افراد هستند. ایده اصلی کتاب در صفحه ۲۳ آمده است بنا به این صفحه، هیچ یک از کشورهای اسلامی پس از ۲۰۰ سال آشنایی با غرب هنوز نتوانسته‌اند از سد عقب‌ماندگی عبور کنند و به عنوان کشوری پیشرفته به جمع پرچمداران توسعه بپیوندند. نویسنده معتقد است که مفهوم نوین علم به کشور ما وارد نشده و مفهوم علم به معنای مدرن هنوز برای ما بیگانه است و کشورهای اسلامی به سندروم دوره نقل دچار هستند. در کتاب آمده است که ما مفهوم علم را درک نکرده‌ایم اما در واقع چنین نیست، زیرا ما درکی از علم مدرن داریم اما در به‌ کارگیری علم مدرن و سیاستگذاری برای آن دچار مشکل هستیم. علم یک سیستم است و مجموعه فناوری، نوآوری و علم قابل جدا شدن از هم نیستند. آن چیزی که موجب شده ما دچار سندروم توسعه‌نیافتگی در نظام علمی باشیم، این است که ما به عنوان یک سیستم به علم نگاه نمی‌کنیم و در مدیریت کلان علم مشکل داریم. ما علم را فهمیده‌ایم و در کشورهای غربی و توسعه‌یافته کنشگری موفقی داریم، اما چون در ایران اتمسفر علمی و نظام سیاستگذارانه درستی نداریم، همان کنشگران موفق هم نمی‌توانند نقش موثر و قدرتمندی در عرصه علم داشته باشند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...