انسان ریخته | شرق


اکبر رادی، درام‌نویسِ معاصر در همان کتابِ «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیده سوم» که مجموعه‌ای است از نقدونظراتِ او درباره تئاتر و فرهنگ و ادبیات، نشان داده است که درام‌نویسِ آرام و منزوی روی دیگری نیز دارد. «نامه‌های اکبر رادی» با گردآوری همسر او، حمیده‌بانو عنقا در نشر نشانه درآمده است. این نامه‌ها که اغلب نامه‌هایی است در شرح آنچه او به‌ضمیمه ردوبدل کرده، ازجمله نمایش یا داستان تازه‌ای که نوشته و فرستاده تا نظر مخاطب نامه را جویا شود. اما آنچه بیش از همه به‌چشم می‌آید این است که در سراسر این نامه‌ها بیش از آن‌که با رادیِ ‌درام‌نویس و چهره آرام او مواجه باشیم، با منتقدِ تیزبینی روبه‌رو هستیم با نقادی صریح و بی‌پرده که گاه به پرخاش و غضب نیز می‌رسد.

نامه‌های اکبر رادی

کتاب با نامه‌ای به حسین زنده‌رودی و بعد جمالزاده آغاز می‌شود و نامه‌های دیگر خطاب به چهره‌هایی چون رضا براهنی، هوشنگ گلشیری، عباس معروفی، جعفر والی، بهزاد قادری، محمود کیانوش، احسان یارشاطر، مهدی اخوان‌لنگرودی و بهرام بیضایی نوشته شده است. ازجمله این نامه‌ها نامه‌ای است به هوشنگ گلشیری که در عینِ ستایش کاری که گلشیری در نثر فارسی کرده است، به نقدِ جریانی می‌پردازد که در ادامه گلشیری به بیراهه می‌رود: «گلشیری عزیز ای ستمگر مظلوم! که نمی‌دانم این مدح شبیه ذّم است با به‌عکس! تو یک زمان قجرنویسی را با رمان چکیده شازده احتجاب باب کردی، و از آن پس در این نزدیک به سی سال جریانی گشوده شد که مثل هر جریان اصیلی در سرچشمه‌اش پاک و زلال است؛ اما در مسیر خود به‌تدریج آلوده و پلشت می‌شود. چنان‌که قجرنویسی ما هم در این مسیر سی‌ساله طوری به هرز و انحطاط رفت و از پروازهای بلند خلاقه به گندابه‌های رزق ‌و روزی و بی‌هنری افتاد...»

آخرین نامه رادی که به اعتبار تاریخِ زیر آن دی‌ماه ١٣٨٦ نوشته شده است نامه‌ای خواندنی است، نامه‌ای به بهرام بیضایی به‌مناسبت زادروز او که چند خط آن چنین است: «در این عهد بی‌خصلت بی‌هویت بی‌معنی، تو پاسوخته بیرون صحنه مانده‌، در جست‌وجوی معنی تآتر، جام خضر زمانه‌ای و زهی ما که معنی تآتر را در ژرفه‌های درون و آن تشعشع اسطوره‌های شورانگیز تو باز جسته‌ایم...».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...