دو کتاب «هفت‌نامه به مرتضی کیوان» و «جسارت نباشد اگر...» نوشته سیدمحمد طباطبایی توسط انتشارات آرادمان منتشر و راهی بازار نشر شدند.

هفت‌نامه به مرتضی کیوان و جسارت نباشد اگر... سیدمحمد طباطبایی

به گزارش مهر، طباطبایی در حال حاضر مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت است و طی سال‌های گذشته به‌عنوان مدیر روابط عمومی سازمان‌ها و نهادهایی مختلفی از جمله معاون فرهنگی وزارت ارشاد، خانه کتاب و انتشارات سوره مهر فعالیت داشته است.

کتاب «هفت نامه به مرتضی کیوان» وی، با دغدغه‌های امروز و این دهه‌های نویسنده، تالیف شده و این‌دغدغه‌ها را در قالب نامه‌هایی به مرتضی کیوان، در بر می‌گیرد. این‌نامه‌ها متن‌هایی عاطفی و اندیشه‌ورزانه هستند که با مخاطب قرار دادن یکی از چهره‌های ویژه ادبیات معاصر که به‌دلیل اعدام سیاسی به تبلور لازم نرسید، نوشته شده‌اند.

طباطبایی در مقدمه این‌کتاب نوشته است:

«پاسخ به این سؤال که مرتضی کیوان کیست نه چندان آسان و نه خیلی سخت است؛ سهل ممتنع است، مثل خودش. می‌توان خیلی آسان و بی‌دغدغه در پاسخ به سوال مذکور گفت مرتضی کیوان یک شاعر و منتقد ادبی بود که در اوج جوانی در دهه ۳۰ شمسی توسط پهلوی دوم اعدام نظامی شد. اما از سویی دیگر نمی‌توان به سادگی با همین یک تعریف از معرفی او عبور کرد چه اینکه مرتضی کیوان در شعر فقط شاعر نبود، در مطبوعات فقط روزنامه‌نویس نبود، در ادبیات فقط منتقد ادبی نبود. کیوان این همه بود و بیش از این همه. و بسیار مهم‌تر اینکه او همسر پوراندخت سلطانی بود. نه تنها ناقص که حیف است اگر در معرفی کیوان به همسر پوراندخت سلطانی بودنش اشاره نشود، دور از عدالت، انصاف و حتی منطق است؛ چه اینکه بخش عمده‌ای از ماندگاری کیوان به دلیلِ ماندن پوری خانم سلطانی بر سر عشقی است که عاشق بر دار رفت و معشوق بر عشق ماند. آری، در معرفی کیوان در کنار همه عناوین باید گفت همسر پوراندخت سلطانی. چنان که در معرفی پوراندخت سلطانی هم گفته می‌شود، نویسنده، مترجم، کتابدار، استاد دانشگاه، مادر کتابداری نوین ایران و همسر مرتضی کیوان.»

کتاب پیش‌رو، ۷ نامه را به مرتضی کیوان در بر می‌گیرد که عناوین‌شان از این‌قرار است: «از شب اعدام»، «ادبیات»، «کافه»، «زندان قصر»، «شما نیست نمی‌شوی»، «از مهربانی؛ از شما» و «از پوری».

در پایان کتاب نیز شعرهایی از شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و سیاوش کسرایی در رثای مرتضی کیوان آمده است.

کتاب «جسارت نباشد اگر...» هم دفتری از شعرهای طباطبایی را در بر می‌گیرد که در قالب‌های غزل و آزاد سروده شده‌اند.

هر دو کتاب یادشده، با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۵ هزار تومان، به چاپ رسیده‌اند.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...