مادرانی که زینب‌وار، فرزندان حسینی تربیت می‌کنند | جام جم


نوشتن از جنگ و خاطرات شهدا از قلم هر نویسنده‌ای تراوش کند ارزشمند و قابل تقدیر است. جنگ هشت ساله عراق با ایران مهم‌ترین واقعه ملی و جمعی ایرانیان بود که اگر هم پاره تنی در خط مقدم نداشتند، در حداقل‌ترین حالت ممکن با استرس‌های شبانه‌روزی ناشی از وضعیت قرمز سر می‌کردند. امروز پس از گذشت سی‌و‌اندی سال از پایان جنگ، بسیاری از منابع زنده حاضر در جنگ را از دست داده‌ایم. جانبازان، اسرا و خانواده‌های بازماندگان شهدا گنجینه‌ای غنی از تاریخ این مملکت‌اند که شاید زمان زیادی برای حفظ اطلاعات شفاهی این عزیزان نداشته باشیم.

بی‌آرام» به قلم فاطمه بهبودی

با تمام این مقدمات، نوشتن از خاطرات شهدا زیادش هم کم است! فکر می‌کنم هر نویسنده، صاحب اندیشه و دست به قلمی وظیفه دارد تا از توانایی خود در حفظ خاطرات قهرمانان کشور استفاده کند. مگر نه این است که فردوسی رشادت‌های رستم و سهراب را به زیور طبع آراست و به نظر جهانیان رساند؟ مگر رشادت رزمندگان برای حفظ این آب و خاک کم از حماسه‌های سروده شده دارد؟

انتخاب نام کتاب
هدف این نوشتار چند خطی صحبت از کتاب «بی‌آرام» به قلم فاطمه بهبودی است. فکر می‌کنم بهترین و قابل اعتناترین اقدام نویسنده در نگارش این کتاب انتخاب نام کتاب بوده است. از این منظر که این شهید و البته هر شهیدی، آرام و قرار ندارند تا زمانی‌که نزد معبود آرام گیرند. شهید اسماعیل فرجوانی، فرمانده تیپ یکم لشکر هفت حضرت ولی‌عصر عج و فرمانده گردان کربلا، بی‌آرامی است که نویسنده از او روایت می‌کند.

آرزوی هر زن
کتاب با روایت جذاب، شیرین و مادرانه عصمت احمدیان، مادر شهید فرجوانی آغاز می‌شود. اگر با نگاه زنانه و مادرانه این کتاب را مطالعه کنید شیفته این کتاب خواهید شد و با اشتیاق منتظر ادامه روایت این مادر خواهید بود اما در وسط داستان ناگهان روایت مادر تمام می‌شود و ادامه کتاب به موضوع دیگری می‌رسد. این ناهماهنگی ممکن است کمی ذوق مخاطب را کور کند اما روایت شیرین و قلم توانمند نویسنده این رابطه مادر ــ پسری را طوری ترسیم کرده است که هر زنی می‌تواند آرزو کند مادر چنین پسری باشد. روایتی که با هر خط آن می‌توان از صبر و اراده زینبی این زن اشک ریخت.

فصل‌هایی که با یک نام است
در ادامه، پس از روایت مادر شهید، به روایت همرزمان شهید می‌رسیم. ترتیب روایت خاطرات نظم خاصی ندارد. از مادر به همرزم، از همرزم به همسر، دوباره مادر، همرزم و... این بی‌نظمی شاید خیلی برای خواننده خوشایند نباشد. خواننده در یک روایت چند صفحه‌ای خود را همراه با موضوع می‌کند اما ناگهان سر از یک موضوع دیگر درمی‌آورد. شاید بتوان گفت تنها روایتی که از انسجام و توالی برخوردار است روایت همسر شهید است که با جزئیات و تاریخ، از قبل ازدواج تا شهادت شهید اسماعیل فرجوانی ذکر شده است که البته این روایت هم پشت سرهم نیامده است. پیشنهاد می‌کنم اگر قصد مطالعه این کتاب را دارید، هرفصلی که به یک نام است را پشت سرهم بخوانید تا رشته‌کلام از دست‌تان خارج نشود، چون در بخشی از این کتاب ناگهان متوجه می‌شوید که شهید فرزندمعلولی داشته‌اند، درحالی که قبل از آن اصلا نمی‌دانستید که ازدواج کرده است!

تاریخ مجهول وقوع حوادث
موضوع دیگر، بی‌ارتباطی برخی از خاطرات است. به‌عنوان مثال در صفحات۶۶و۶۷ کتاب چند خاطره کوچک در چند پاراگراف از دوست شهید روایت شده که به جرأت می‌توان گفت هیچ ربطی به هم ندارند. حتی اگر این چند خط را جدا از هم بخوانید شاید به خود خواهید گفت خب که چی؟! شاید بهتر بود این خاطرات را در روایاتی چند خطی ارائه می‌دادند. در مورد بسیاری از موارد هم تاریخ وقوع حادثه مجهول مانده است. این خاطرات نامنسجم ذهن مخاطب را مشوش و سردرگم می‌کند که الان در کدام سال زندگی شهید هستیم. در حالی که با مطالعه چند صفحه از کتاب متوجه می‌شوید شهید اسماعیل فرجوانی زندگی بسیار جذاب، پر فرازونشیب و بی‌آرامی داشته است.

مادر شهید؛ تاثیرگذار در پشت جبهه
البته در این چند خط فقط قصد ندارم که از انتقادات خود به این کتاب بگویم. همان‌طور که بالاتر هم ذکر شد، خاطرات مادر و همسر شهید با انسجام و جذابیت قابل‌قبولی روایت شده است. به طور قطع می‌توان گفت با مطالعه چند فصل از این کتاب، با خصوصیات فردی و زندگی شخصی این شهید آشنا خواهید شد. شاید این کتاب قطره‌ای از دریای زندگی این شهید بزرگوار باشد. به‌عنوان یک خواننده پیشنهاد می‌کنم نویسنده بار دیگر مجموعه‌هایی جداگانه با خاطرات خانواده شهید و همرزمان شهید تدوین کند. چون با مطالعه کتاب متوجه می‌شوید که عصمت احمدیان، مادر شهید فرجوانی یکی از زنان تاثیرگذار در پشت جبهه بوده که اقدامات قابل‌توجهی را سازماندهی کرده است.

درمجموع کتاب بی‌آرام اثر ارزشمندی است که در راستای حفظ خاطرات جنگ نگاشته شده است. با تمام انتقاداتی که داشتم اقدام نویسنده را برای نوشتن این کتاب ستایش می‌کنم که گام بلندی جهت حفظ این میراث عظیم برداشته است و به هر نحوی، مطالعه این کتاب را توصیه می‌کنم برای مادران همیشه نگرانی که زینب‌وار، فرزندان حسینی تربیت می‌کنند. همسران فداکاری که همیشه چشم انتظار سلامتی همراه زندگی خود هستند. مردانی که سراغ چند خط روایت واقعی از مردانگی اهل زمین هستند. دختران و پسرانی که فراموش نکردند کسانی برای این خاک خون دادند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...