کتاب «شما و رادیو (خاطرات هنری شاهرخ نادری)» به قلم این پیشکسوت رادیو توسط انتشارات بدرقه جاویدان منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، پیش از مقدمه کوتاه کتاب، پیش‌گفتاری هم به قلم ناصر ملک‌مطیعی چاپ شده که در آن، شاهرخ نادری را به‌عنوان یار دبستانی و ۶۰ ساله و به قول معروف رفیق گرمابه و گلستان خود معرفی کرده است.

نادری مقدمه کتاب را دهم مرداد ۸۲ در شب شهادت حضرت فاطمه (س) نوشته و مطلب را به این سطور آغاز کرده است: یاعلی - من همه کارهایم را با یاعلی شروع می‌کنم و امروز که روز جمعه دهم مرداد سال هزار و سیصد و هشتاد و دو است شاید حدود پنج سال ناشر کتاب، دنبال این بود که من قبل از مرگم یادداشتهایی از خودم به جای بگذارم و بالاخره من هم راضی شدم؛ به این دلیل که بعد از رفتن ما مردم بدانند که بودیم و کجا به دنیا آمدیم و کجا به خاک سپرده شدیم و در کاری که به ما ارتباط داشت چه کردیم.

مولف کتاب درباره خاطراتش می‌گوید اتفاقاتی که در این پنجاه سال _ ۲۵ سال در رادیو و ۲۵ سال خارج از رادیو _ افتاده، مردم علاقه‌مندند آن اتفاقات را بدانند و من سعی می‌کنم که آنها را بازگو کنم. چون بارها و بارها به عناوین مختلف و در گوشه و کنار از من سوالاتی پرسیده شده است.

خاطرات این کتاب در ۶ بخش تدوین شده‌اند که عناوین‌شان به‌ترتیب عبارت است از: دوران کودکی، ورود به رادیو، رادیو دریا، شروع کار رادیو تعطیلی، شروع دوران بعد از انقلاب، در سوگ و سرور هنرمندان.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

بعد از چند روز آقای هویدا از تهران با من تماس گرفت و گفت: «وقتی در مینی‌بوس آمدی و گفتی دست علی به همراهتان فهمیدم خودت هستی. آفرین به تو. چه‌کار داری برایت انجام بدهم؟» گفتم: هیچی. گفت: می‌خواهی سفارشت را به آقای قطبی بکنم؟ گفتم: «از شما ممنونم ولی من کاری ندارم. من خودم سفارش‌کننده خودم هستم.» حتی پیشنهاد شد که از این زمینهای ده هکتاری در گرگان بردارم. گفتم: «نیاز ندارم. من در زندگی سلامتی می‌خواهم.» آن موقع شماره تلفنی به من دادند که تمام رقمهای آن ۸ بود. گفت: هر وقت کاری داشتی به ما بگو. گفتم: اگر من چیزی بلد هستم از آقای معینیان است و آقای قطبی. این تقریباً آخرین فصلی بود که ما در رادیو دریا کار کردیم و با آن خاطرات خوب کار را تعطیل کردیم و به تهران برگشتیم. در حقیقت با رفتن ما اگر مبالغه نباشد دیگر رادیو دریایی هم شکل نگرفت.

مطلبی یادم افتاد از پیش‌نماز مسجد چالوس. ایشان در برنامه‌های مذهبی برای ما راه‌گشا بودند. اگر اعیاد و وفاتها با کار ما در رادیودریا مصادف می‌شد من از ایشان خیلی استفاده می‌کردم که متاسفانه اسمشان را فراموش کرده‌ام. ایشان به ما سخنران، مداح و گوینده معرفی می‌کردند و ما همکاری صمیمانه‌ای با مسجد داشتیم و در اعیاد هم همیشه با گل و شیرینی به دیدن ایشان می‌رفتیم. روزهای خوبی بود.

به برنامه‌های دیگر رادیو دریا اشاره کنم. همیشه پیامهایی در رادیو دریا داشتیم مثل: محیط‌زیست را آلوده نکنید، زباله نریزید، مایو و حوله را به شیشه ماشین آویزان نکنید، چوب بلال را در جاده نیندازید. همه‌اش شعار بهداشت محیط بود و یک عده مراعات می‌کردند و یک عده هم نمی‌کردند. حتی آقایان با کت و شلوار کوتاه پشت ماشین می‌نشستند و رانندگی می‌کردند و به خرید می‌رفتند که در محل، کار قشنگی نبود و ما اشاراتی به این کارها می‌کردیم. یکی از کارهایی که من در آنجا کردم این بود که با بی‌سیم و ماشین اداره به این جاده‌ها می‌رفتم، البته تا فاصله هفت کیلومتر. افرادی که زباله پرت می‌کردند و کارهای اشتباه دیگری می‌کردند پشت ماشین آنها می‌رفتم و می‌گفتم ماشین شماره فلان که داری به‌طرف رامسر می‌روی، این کار را نکن. این را توی رادیو می‌شنید و می‌گفت این دیگه کیه؟ نمی‌دانست من پشت سرش هستم. دست‌پاچه می‌شد و کنار می‌زد و دوروبرش را نگاه می‌کرد. آن وقت من می‌رسیدم. البته شاید الان این کارها، کارهایی پیش‌پاافتاده باشد ولی آن‌موقع ارزشمند بود. در آن زمان اگر تلفن یا موبایل بود خیلی بهتر از این کارها انجام می‌شد. به قول رضا آزاد که همکار تهیه‌کننده ما در رادیو بود همیشه می‌گفت با اینکه امکانات ما جزیی است ولی پرش طولی ما خیلی خوب است.

این کتاب با ۵۰۴ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۷۹ هزار تومان منتشر شده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...